گزارش برنامه اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند سال۱۳۶۲-به قلم زنده یاد ابراهیم شیخی

ارسال شده توسط در 16 دسامبر 2015 ۸ دیدگاه | دسته بندی شده در آخرین اخبار, اخبار, گالری, مقالات و نوشته ها

در واقع بزرگترین سرمایه من اشتیاقم بود. وقتی که اشتیاق وجود دارد خیلی از کارها از انسان بر می‌آید . با تیم‌های بزرگ و یا کوچک صعود کنید یا اینکه در زمستان یا سایر فصول تلاش داشته باشید یا در مسیرهای جدید گام بردارید .
این که کی و کجا باشد برای من چندان مهم نبود در حقیقت مهم میزان چالشی بود که قصد رو در رو شدن با آن را داشتم.

به نظرم اشتیاق باعث انعطاف‌پذیری می‌شود و اجازه می‌دهد که عوامل را تغییر دهیم . شما باید عاشق کوهها باشید . دنیای شما در نهایت مملو از کوهنوردی خواهد شد و این گونه افکار ، دوستان ، اهداف ، حرفها و هر چیز دیگری که اطراف را گرفته تحت تأثیر قرار خواهند گرفت .

«بخشی از سخنان کریستف ویلیچکی چهارمین عضو باشگاه ۸۰۰۰ متری ها»

 

********************

مقدمه :

“حدود یک ماه قبل کتابی از آقای علی مقیم تحت عنوان «گزیده صعودهای شاخص زمستانی» را خواندم که در آن گزیده ای از صعودهای شاخص دهه ۶۰ را به نگارش در آورده بود. نکته جالب در یکی از گزارش ها نظرم را جلب کرد و آن اولین صعود جبهه غربی دماوند در زمستان سال ۱۳۶۲ به سرپرستی زنده یاد ابراهیم شیخی که با موفقیت کامل در مدت زمان ۶ روز انجام شده بود که یکی از اعضای آن تیم آقای محمد مهدوی ، از اعضای گروه کوهنوردی آزاد کاوه تهران و از دوستان صمیمی بنده و همکاران هستند. وقتی با ایشان صحبت از آن صعود شاخص و گزارش ابراهیم شیخی در کتاب مذکور به میان آمد ، قرار بر آن شد تا ایشان نیز عکسهای آن برنامه بیاد ماندنی را در اختیار من قرار دهند تا با انتشار کامل این گزارش و عکسهای آن ، برای دوستان و هم باشگاهیان عزیز نیز خاطرات ۳۲ سال قبل زنده شود.
در ادامه گزارشی که ملاحظه می کنید به قلم زنده یاد ابراهیم شیخی از اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند در بهمن ماه سال ۱۳۶۲ می باشد.”

(با تشکر از مسئول باشگاه آقای حمیدی و خانم ساقی محمودی که همکاری لازم را جهت نشر این گزارش تقبل نمودند)

گردآورنده و تنظیم : حسین صادق‌زاده

 

شرح صعود :

پس از حدود یک ماه تدارکات برنامه و هماهنگی برنامه روز پنج شنبه ۱۳۶۲،۱۱،۱۳ تعداد ۱۰نفر از کوهنوردان آزاد کاوه تهران طبق قرار قبلی ساعت ۸صبح در میدان امام حسین، نبش خیابان ایرانمهر جمع شدیم.در آنجا آقایان عبدالهی ، عبدلی و بنکدار و دیگر دوستان نیز برای بدرقه ما آمده بودند.در ساعت ۸:۳۰ پس از خداحافظی از آنها مینی بوس به سمت جاده هراز حرکت کرد.ساعت ۱۰:۳۰دقیقه به پست بازرسی سد لار رسیدیم و پس از ارایه برگ سازمان آب و مجوز هیئت تهران به راه خود ادامه دادیم.در ساعت ۱۰:۴۰ پس از عبور از محل خانه های سازمانی سد لار در کنار جاده آسفالته پیاده شدیم و پس از جمع و جور کردن وسایل از جاده به سمت شمال حرکت کردیم.از ابتدای راه برف سنگین داشتیم.نفر به نفر برفکوبی کرده به عقب گروه می‌رفتیم…

سنگینی کوله پشتی ها به مرز ۳۵ کیلو میرسید.ابتدا به سنگ چال وبعد از آن به چال چال رسیدیم.چال چال محل عشایر گرمسار در فصل تابستان می‌باشد.قله دماوند با عظمت خاصی در روبرو نمایان است.باد معروف غربی همراه با کولاک روی گردنه ویال غربی دیده می‌شود.از همین جا گروه خود را برای مقابله با باد وحشی آماده می‌کند.ارتفاع برف در دشت به ۱متر هم می‌رسد . صدای شکستن برف پشت سر هم به گوش میرسد البته شیب دشت و دره کم و در ارتفاع پایینی واقع شده و هیچ جای نگرانی برای وقوع بهمن نیست. در ساعت ۳ بعدازظهر به نزدیکی‌های چشمه وزان می‌رسیم. بلافاصله محل چادرها را معین و همگی در برپایی آنها تلاش می‌کنیم.

۳ چادر برپا کردیم . یک چادر را به گذاشتن کوله ها و دیگر وسایل و همین طور آشپزخانه و ۲ چادر دیگر را به استراحت خودمان اختصاص دادیم.ساعت ۱۷:۳۰عصر چادرها برپاشد.تاریکی شب فرا می‌رسید. داخل چادرها رفتیم و پس از صرف شام به استراحت پرداختیم. هوا امشب صاف بود.

ساعت ۵:۳۰ صبح همگی بیدار شده بعد از صرف صبحانه کمپ موقت اول را جمع کرده و در ساعت ۸:۳۰ به طرف گردنه یخچال حرکت کردیم. مسیر از ابتدای یال به طرف شمال به روی یال اصلی بود.بعد از یک ساعت به روی یال اصلی رسیدیم.همچنان به طرف شمال و گاهی هم شمال غربی می‌رفتیم.تصمیم داشتیم خود را به گردنه برسانیم ولی به علت برف زیاد و سنگینی کوله ها مجبور شدیم در بالای دره اصلی میان وزان کمپ موقت دوم را برپا کنیم.ساعت ۲:۳۰ بعدازظهر بود.یک نقطه صاف و پر برف را انتخاب کردیم.

محلی را به طول ۱۰متر و عرض ۴متر و به ارتفاع خود برف خالی کرده و ۳ چادر را برپا کردیم با این تفاوت که از چادرهای روز اول استفاده نکردیم و چادرهای جدیدی را برپا کردیم.ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر کار کمپ موقت دوم تمام شد.کمی غذا خورده و به استراحت پرداختیم. محل کمپ موقت دوم در ارتفاع ۳۳۰۰متری قرار داشت.در شرق کمپ ما دره اصلی یخچال بود که آن طرف دره یال جنوب غربی دیده می‌شد.این یال همان یال گروه دیگری بود که هم زمان با ما در منطقه بودند.هر چه از شب می‌گذشت بر شدت ریزش برف افزوده می‌شد.ساعت ۲۱:۳۰ همگی به کیسه خوابها رفتیم.
باد همراه با برف کولاک می‌کرد .

 

شنبه مورخه ۱۳۶۲،۱۱،۱۵:
ساعت ۵:۳۰ صبح بیدار بودیم و پس از صرف صبحانه و جمع کردن کمپ موقت دوم در ساعت ۹ صبح به طرف گردنه حرکت کردیم.بارش برف ادامه داشت و مسیر را پوشانده بود.مسیر راه ما به طرف شمال غربی بود.یک ساعت بعد به روی یال اصلی یخچال رسیدیم.از اینجا به بعد مسیر به طرف شمال شرقی تغییر پیدا میکرد.ساعت ۱۲ظهر مسیر کاملا غربی و جهت به سمت شرق بود.برف و کولاک شدید ادامه داشت.راه درازی را روی سنگهای لغزان ادامه دادیم تا اینکه در ساعت ۳بعدازظهر به کاسه سروزان جایی که از قبل به عنوان کمپ اصلی در نظر داشتیم رسیدیم.

در حین بارش برف و کولاک شدید مشغول آماده کردن محل کمپ اصلی شدیم.دو چادر نیم کره و یک چادر خیمه‌ای در این محل محکم ثابت کردیم زیرا تا آخرین روز برنامه باید در این محل باقی می ماندند. همبستگی و کمک بچه ها در امر برپایی کمپ اصلی بی نظیر بود.۲ ساعت طول کشید تا کمپ اصلی زده شد.بارش برف همچنان ادامه داشت.ارتفاع کمپ اصلی ۴۰۰۰متر بود.دور تادور چادرها را با تخته هایی از برف به صورت دیوار بلوک گذاری کرده بودیم.برای استراحت و همچنین خشک کردن لباسها و وسایل به داخل چادرها رفتیم.

کولاک همراه با برف به چادرها شلاق می‌زد ولی محل چادرها بسیارعالی بود.بعد از شام درباره فردا صحبت کردیم تصمیم گرفته شد روز چهارم یعنی فردا را به بچه ها استراحت بدهیم و فقط ۳نفر از اعضای کمیته فنی برای شناسایی و پرچم کوبی و تعیین محل کمپ بعدی به ارتفاع بالاتر بروند باد و کولاک در اطراف چادرها می پیچید.گویی زیپ چادرها را بالا می‌زد و داخل می‌شد.یکی از چادرها پر از برف شده بود.آن شب همه بچه ها بی خوابی کشیدند.وضع چادرهای ما خیلی خراب بود.

 

یکشنبه مورخه ۱۳۶۲،۱۱،۱۶:
صبح روز چهارم ساعت ۹ صبح ابراهیم و داوود و جلیل کمپ اصلی را به سمت بالا ترک کردند. آنها کوله انفرادی-وسایل فنی و حدود ۳۰عدد پرچم را با خود به همراه داشتند.از همان ابتدا پرچم کوبی کرده و به طرف بالا رفتند.در جاهایی که برف نداشت از سنگ چین استفاده می‌کردند.هوای ابتدای صبح خوب بود ولی نشان میداد که هوا خراب خواهد شد.

آنها بعدا”گفتند: در ارتفاع ۵۲۰۰ متر بودیم پرچم ها تمام شده بود و مه غلیظی قله رو پوشانده بود.منتظر رد شدن مه و نمایان شدن قله بودیم ولی همچنان مه از ۵۰ متر بالاتر را پوشانده بود.یخچال سمت چپ را تراورس کرده و باز هم منتظر هوای صاف شدیم ولی هوا همچنان گرفته بود.کولاک شدید برفها را به صورتمان می‌زد .از عینک توفان کاری ساخته نبود زیرا عینک بخارکرده و جلوی دید را می‌گرفت.مژه ها و ابروی ما یخ زده بود.پایمان در کفش دو پوش سرد شده بود.ارتفاع ۵۲۰۰ متر را پس از شناسایی به سمت پایین ترک کردیم.در یک لحظه پرچم کوبی و سنگ چین های خود را به علت کولاک شدید گم کردیم و پس از لحظه ای به کمک قطب نما به مسیر خودمان رسیدیم!!!

خیلی سریع سرازیر شدیم و در ساعت ۱۴:۳۰ بعداز ظهر در کمپ اصلی بودیم.بچه ها چای را آماده کرده بودند.برای ما مشخص شده بود که چادر زدن در ارتفاع بالاتر از این به علت باد شدید امکان ندارد و اگر چادری هم زده شود به علت شدت باد پاره خواهد شد.تصمیم گرفته شد فردا قله را از همین جا یعنی کمپ اصلی صعود کنیم. همه موافقت کردند.در همین روز گروهی از ارتفاع ۴۰۰۰متری مسیر شمال شرقی (تخت فریدون)به علت باد شدید و پاره شدن چادرهایشان مجبور به برگشت شدند.همین طور گروه دیگری از تبریز که می‌خواستند از مسیر جنوبی صعود کنند از گوسفند سرا مجبور به برگشت شدند. حالا باید متوجه بود که یال غربی چه باد وحشتناکی دارد.

 

دوشنبه مورخه ۱۳۶۲،۱۱،۱۷:
صبح روز دوشنبه ساعت ۷:۴۵ پس از جمع و جور کردن وسایل و برداشتن کوله انفرادی هر ۱۰نفر اعضای گروه به طرف قله حرکت کردیم.آسمان کاملا صاف ولی توفانی بود .باد چنان می وزید گویی صعود در این توفان غیر ممکن است.پس از لحظه ای به بالای گردنه رسیدیم.زیر گردنه داخل کاسه کمپ اصلی را که از آن بالا جلب توجه می‌کرد دیدیم.آخرین نگاهها را به کمپ اصلی کرده و به راه خود ادامه دادیم.از اینجا به بعد شیب بسیار تندی را پیش رو داشتیم.حرکت از ابتدا مشکل و همراه با باد شدید بود.هنوز ۱ساعت از زمان صعود نگذشته بود که ۳نفر از ۱۰نفر صعود کننده به علت کفش بد و احساس سرما در پاها به سمت کمپ اصلی برگشتند.۷نفر دیگر به راه خود ادامه دادیم.

ساعت ۹ صبح روی گردنه ۵۰۰۰ متری به نام گبری وزان بودیم.قرار بود چادر آخر را در این نقطه برپا کنیم که به علت باد شدید روز قبل از این کار منصرف شدیم.به هر حال از منطقه گبری وزان هم گذشتیم.لازم به توضیح است که این منطقه زمینی صاف به مساحت تقریبا۱۰۰متر است که در فصل تابستان محل مناسبی برای برپایی چادر است ولی در فصل زمستان به علت بادگیر بودن منطقه مشکل بتوان چادری برپا کرد. باد همچنان ما را به این طرف و آن طرف پرت می‌کرد ولی ما با عزمی راسخ راه را ادامه دادیم.یک شیب تند دیگر بود.راهی از لابه لای بادها پیدا کرده و بالا می‌رفتیم.

بعد از آن به دو شیب تند به ارتفاع ۵۲۰۰ متر رسیدیم در این لحظه جلیل روی یخچال لیز خورده و به سمت پایین می‌رفت .بالاخره با کنترل کلنگ توانست خود را از مهلکه نجات بدهد. بعد از آن در کنار سنگی که برای یک لحظه از کمند توفان در امان بودیم کمی تنقلات خورده و به راه خود ادامه دادیم.اینجا نقطه ایست که دیروز آخرین پرچم نصب شده بود.از اینجا به بعد پرچم کوبی لازم بود.

البته لازم به توضیح است به علت نبودن برف به دلیل باد شدید که برفها را باخود می‌برد پرچم کوبی مشکل بود.پرچم ها به نفر آخر داده شد تا در جای مناسب نصب شود.تیم راه خود را ادامه می‌داد. سه ساعت و نیم کوهپیمایی در آن توفان شدید ما را برابر ۱۰ساعت کوهپیمایی در منطقه بدون باد خسته کرده بود.یک کاسه یخی به اسم فردیک چال در جلوی ما بود و یک مسیر شنی در سمت چپ ما بود.ما مسیر یخی را انتخاب کردیم چون لااقل جای پا سفت بود و به عقب برنمی گشتیم.همین کاسه یخی در فصل تابستان دارای آب خوبی می باشد که از زیر کاسه یخچال روان است و گروه ما در فصل تابستان در همین جا چادر زده بودند.از اینجا به بعد با توجه به سرعت باد حرکت واقعا مشکل بود.۳ نفر در جلو و ۴ نفر در عقب در حرکت بودند.اگر این شیب را هم تمام می کردیم به اول گرده سنگی می رسیدیم که باد کمتری داشت.همین مسافت ۲۰۰متر تا اول گرده سنگی ۲ ساعت تمام طول کشید ولی زمان برای ما خیلی مهم بود.البته ما امکان چادر زدن روی قله کنار دهانه را هم داشتیم.

به اول گرده سنگی رسیدیم. داخل سنگها باد کمتر بود.راه رفتن راحت شده بود و ما خوشحال بودیم.یک ساعته گرده سنگی را تمام کردیم و به اول خاک‌های زرد گوگردی رسیدیم.راه رفتن از خاک های گوگردی مشکل بود.به طرف راست رفته و از روی شیب سنگی بالا رفتیم.حالا فقط خاک زرد نرم در جلو قرار دارد.مسافت تا قله ۹۰ متر بیشتر نمی‌باشد ولی شیب تند و باد شدید تمام نیروی ما را از بین برده بود اما نیروی اراده هنوز وجود داشت.در اینجا بود که هر کس به روش دلخواه خود حرکت می‌کرد.یکی سینه خیز می رفت و یکی چهار دست و پا و یکی چند قدم برمی داشت و زمین می خورد.هر قدم چندین بار تنفس می‌کردیم.در اینجا بود که چهره سرپرست برنامه دیدنی شده بود.او به گروه نگاه می‌کرد و از راه رفتن ، مقاومت ، استقامت و پایداری گروه لذت می‌برد…
ساعت ۱۶:۳۰ بعدازظهر دوشنبه مورخ ۱۳۶۲،۱۱،۱۷ سه نفر اول به قله رسیدند.فریاد نفر اول گروه ۴ نفر دوم را از رسیدن به قله با خبر کرد.حالا همگی روی قله ایستاده ایم و قله را از تیغه غربی در زیر پا داریم.

صورت بچه ها از قندیل های یخ پر شده بود.دوربین فیلمبرداری داخل کت پر یخ زده بود.دوربین اقبال هم زیر خاک زرد پرت شده بود.چندین اسلاید انداخته و تابلوی یادبود را در کنار سنگهای گوگردی قسمت جنوبی قله گذاشته و ساعت ۱۷:۱۰ دقیقه بعداز ظهر از قله سرازیر شدیم.

هوا رو به سردی می‌رفت.باد بر شدت خود افزوده بود.حالا همه به فکر برگشت از این توفان جهنمی هستند.تا هوا روشن است باید گرده سنگی را رد کنیم.البته مسیر شنی در سمت شرق گرده وجود داشت ولی به علت افتادن دوربین عکاسی اقبال و جا گذاشتن دو کوله انفرادی توسط اسماعیل جلیلی و داوود خادم مجبور بودیم از همان مسیر صعود برگردیم.سریع سرازیر شدیم.ریزش سنگ از گرده به دنبال ما روان بود.بعد از رد کردن گرده هوا تاریک شد و ما منتظر دیگر بچه ها شدیم که باهم پایین برویم.همگی جمع شدیم و دو به دو در کنار یکدیگر به طرف پایین حرکت می‌کردیم.

هوای سرد آن شب همراه باد ، برودت هوا را به ۴۸درجه زیر صفر رسانده بود.پاهای بچه ها در کفش سرمازده شده بود بالاخره با مشکلات فراوان و اتفاقاتی که در هنگام برگشت افتاد( از جمله پرت شدن جلیل صفر علیزاده از روی یخچال و کنترل خود با کلنگ و خوردن کلنگ به ابروی داوود خادم و دیگر حوادث)پس از ۴ ساعت رأس ساعت ۹ شب به کمپ اصلی رسیدیم.بچه های داخل چادر چای را آماده کرده بودند وچای را خورده و خوشحال از اینکه همگی سالم در کنار یکدیگر هستیم .آن ۳نفر پذیرایی بسیار گرمی از ما کردند و شام را آماده کردند.پس از صرف شام به کیسه خوابها رفتیم و تصمیم گرفتیم فردا صبح زود یک روزه به پلور برگردیم…

 

سه شنبه مورخه ۱۳۶۲،۱۱،۱۸:
با کمک بچه ها کمپ اصلی را جمع کردیم و در ساعت ۱۱صبح به سمت پلور حرکت کردیم.ساعت ۱بعدازظهر به ارتفاع۳۴۰۰متری رسیدیم و گروهی را روی یال جنوب غربی در حال صعود دیدیم و با حرکت دست و فریاد آنها را از وجود خود مطلع کردیم.بعد از گذشتن از این محل ساعت ۱۴:۳۰ به بالای چال وزان رسیده بودیم.در اینجا ناهار را به صورت سرپایی خوردیم و راه را ادامه دادیم.کوله ها گویی سنگین تر شده است.بالاخره ساعت ۱۷ بعدازظهر در کنار جاده آسفالته سد لار بودیم.بچه ها واقعا خسته شده بودند.

دو ساعت و نیم طول کشید تا جاده اختصاصی سد لار را بیاییم.ساعت ۱۹:۳۰ بعدازظهر در محل پست بازرسی سد لار بودیم.پس از صحبت کردن با مأمور پست بازرسی از او خواستیم تا در محل خانه های سازمانی جایی را برای استراحت و شب مانی به ما بدهند ولی آنها از این کار امتناع کردند.به هر حال آنجا را ترک کرده و به سمت جاده هراز – پلور حرکت کردیم.

جاده هراز با توجه به بارش سنگین برف امشب بسته بود.خلاصه با هر مشقتی که بود به قهوه خانه ای در جاده هراز رفته و در آنجا به استراحت پرداختیم.بخاری بزرگی در وسط قهوه خانه بود.بچه ها برای خشک کردن وسایل وکفشها کنار بخاری رفته و مشغول در آوردن کفشها شدند که پای چپ اسماعیل جلیلی توجه همه را جلب کرد.

انگشتان پای او سرمازده شده بود.پس از گرفتن ظرفی از صاحب قهوه خانه ابتدا با آب سرد و کم کم با آب گرم انگشتان اسماعیل را ماساژ دادیم.آن شب را استراحت کرده و فردا با یک مینی بوس به سمت تهران برگشتیم.اسماعیل را به بیمارستان شهدا بردیم.درآنجا دکتر به او گفت زمان به پای تو جواب خواهد داد که آیا سیاهی برطرف میشود یا نه؟به هر حال او را در بیمارستان بستری کردیم.بقیه بچه ها از سلامتی کامل برخوردار بودند.دو هفته استراحت برای تیم لازم بود.

 

نفرات شرکت کننده در صعود زمستانی بهمن ماه جبهه غربی دماوند سال ۱۳۶۲:
۱_ابراهیم شیخی (سرپرست و سرقدم )
۲-جلیل صفرعلیزاده(کمیته فنی -عقب دار و فیلمبردار گروه)
۳-داوود اژدری(کمیته فنی و امدادگر)
۴-داوود خادم(امدادگر)
۵-اسماعیل جلیلی
۶-محمد مهدوی (عکاس)
۷-نادر فرازمند
۸-اقبال افلاکی
۹-حمیدصادقی (عکاس)
۱۰-حسن خیرآبادی(کمیته فنی)

 

*هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شدبه عشق      ثبت است بر جریده عالم دوام ما*

 

 

IMG_6209

 نقشه یال‌های دماوند 

 

photo_2015-12-10_17-45-53

صبح روز برنامه – ۱۳۶۲،۱۱،۱۳ – میدان امام حسین 

 

photo_2015-12-10_17-45-58

 

photo_2015-12-10_17-46-03
کمپ ۱ 

 

photo_2015-12-10_17-45-32
                                 محمد مهدوی – نفر سمت چپ تصویر

 

 photo_2015-12-05_15-55-25

جبهه غربی دماوند

 
photo_2015-12-10_17-46-12
کمپ اصلی جبهه غربی – ارتفاع ۴۰۰۰ متر
نکته : بیل‌های برف دست‌سازی که برای این
برنامه توسط اعضای تیم ساخته شده بود

 

photo_2015-12-10_17-45-46

 

photo_2015-12-10_17-46-16

 

 

photo_2015-12-10_17-46-21

 

photo_2015-12-05_15-56-06
محمد مهدوی سمت راست و اقبال افلاکی سمت چپ تصویر

 


photo_2015-12-10_17-46-25

نفرات تیم صعود کننده به قله دماوند از مسیر غربی
 ۱۳۶۲،۱۱،۱۷ 

 

photo_2015-12-10_17-46-08

 

 

photo_2015-12-05_16-02-12

از راست به چپ : زنده یاد ابراهیم شیخی ، محمد صادقی ،
زنده یاد داوود خادم و محمد مهدوی

 

photo_2015-12-05_16-02-16

 

 

photo_2015-12-05_16-04-18

با تشکر از محمد مهدوی و پسرشان کاوه که
عکسهای بالا را در اختیار ما قرار دادند

 

۸ دیدگاه to “گزارش برنامه اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند سال۱۳۶۲-به قلم زنده یاد ابراهیم شیخی”

  1. نیما می گوید:

    عالی بود…با اجازتون لینک می کنم

  2. كاوه می گوید:

    سپاسگذارم از لطف شما آقای صادق زاده باعث افتخار من بود که کوچک ترین کار را نیز من انجام دادم ، و به نوبه خودم از همت و شوق و علاقه شما تشکر میکنم و از خداوند منان خواستارم ، که با تنی سالم و شوقی فراوان در این ورزش مقدس پا نهاده اید راهتان مثل پدر پر رهرو باشد
    کاوه مهدوی

  3. مهدی قمری می گوید:

    وقتی صعودهای روزگار گذشته و بدون امکانات فنی و با انواع و اقسام مصائب را مشاهده میکنیم می توان دریافت که تنها عاملی که باعث انجام این برنامه ها می شده، فقط و فقط اشتیاق و اراده بوده است.
    سخن بسیار زیبای کریستف ویلیچکی (اشتیاق باعث انعطاف‌پذیری می‌شود و اجازه می‌دهد که عوامل را تغییر دهیم ) هم موید این مطلب می باشد .
    حسین جان بسیار زیبا بود .. امیدوارم در نگارش و جمع آوری مطالب کوهنوردی هم موفق و پیشرو باشی .

  4. علیرضا کاظمی می گوید:

    درود برشما آقای صادق زاده.همواره سرافراز و سلامت باشید.عالی بود.

  5. امیر (حمید) می گوید:

    مرسی بابت زنده کردن این رویداد تاریخی (اولین صعود زمستانی جبهه غربی دماوند). منو برد به ۳۲ سال پیش در کنار این عزیزان در طی صعود. حمید صادقی (البته به اشتباه اسم محمد نوشته شده.)
    ……………
    پاسخ :
    با سلام و سپاس از تماستان
    امیدواریم همچنان مانند دهه ۶۰ از سلامتی برخوردار باشید و از زندگی با ورزش و طبیعت بهره‌مند باشید.
    نام کوچک شما در متن اصلی اصلاح شد.

  6. امیر (حمید) می گوید:

    مرسی. البته جایی که زندگی میکنم کوهی نداره. بالاجبار تپه و جنگل نوردی به اضافه دومیدانی روزانه انجام میدم.

  7. حسین قربان نژاد می گوید:

    حسین عزیز بابت زحمات بی دریغت متشکرم پایدار باشی .درود بر این عزیزان و زنده یادان روحشان شاد

  8. قاسم احمری می گوید:

    سلام و تشکر از مطالب ارزنده شما
    خداوند رفتگان همنورد را بیامرزد

    بچه های اراک هم امروز ۲۴ دی ماه ۱۳۹۴ صعود زمستانه از جبهه غربی به دماوند بحول و قوه الهی خواهند داشت برای موفقیتشون دعا کنید .بنظر میرسد بعد از این تاریخ کسی تو زمستون این ضلع را صعود نکرده یا یادداشتی در وب نباشه اگه اطلاعاتی در اینخصوص دارین یادآوری فرمائید . تشکر

دیدگاه خود را بیان کنید