قدم بر قله بلوغ…(به قلم علی صباغی) به بهانه آغاز بهار ۹۳

ارسال شده توسط در 11 مارس 2014 ۲ دیدگاه | دسته بندی شده در آخرین اخبار, اخبار, مقالات و نوشته ها

" قدم بر قله ی بلوغ"


چه  وسوسه‌ای‌ست که این گونه ما را فرا می خواند؟

آیا اساسا رواست که وسوسه بخوانیمش؟

به گمانم ارائه پاسخی پیشینی به این سوال، جامع و نافع نخواهد بود و بیشتر مقوله‌ای‌ست از جنس تجربه‌ی زیسته‌ی هر یک از ما.

بله! سخن از طبیعت  به طور عام، و کوه و کوهنوردی به کلام خاص است.


 می خواهم به جای کوهنوردی  از" کوهنوردی‌ها "صحبت کنم . از اینکه هر کسی از ظن خود یار این معشوق خویش است. فارغ از هر نوع نگاه یا قضاوت هنجاری باید پذیرفت که تنوع نگاه‌ها به کوهنوردی ، منجر به گوناگونی و تطور اشکال آن شده است. یکی  تنها برای اینکه بتواند چهره‌ی عبوس زندگی شهری را برای چند ساعتی تحمل نکند به دامنش پناه می برد. آن دیگری روایتی از جنسی متفاوت می آفریند و اعتکافی پیامبرگونه را در کوه جستجو می کند. ..
یکی از سر کنجکاوی ، یکی برای پروراندن جسم و روح و یا هر دو آنها ، و شاید کسانی نیز در عطش مبهوت شدن در زیبایی اصیل مام طبیعت…
و  برخی نیز در  پی روایتی ماجراجویانه و کاملا چالش برانگیز ند. با این همه،  اینان به تمامی  از کوه و کوهنوردی حضّی به بلندای همت و اندیشه خویش می برند که — فارغ از هرگونه قضاوت زیبایی شناسانه — در جایگاه خود معتبرند.

اما سوال عینی و ملموس تر این است: در نمودار یاد شده مختصات ما اعضای باشگاه کوهنوردی اسپیلت چیست؟

آیا به طول وعرض جغرافیایی غایتی که برای خویش ترسیم نموده ایم واقفیم؟

پاسخ ساده به این پرسش می تواند این باشد که هر یک از ما یکی از این آدم های یاد شده بالا است پس غایتی نیز مشابه آنها داریم. اما می خواهم روایتی دیگر ارائه کنم. به گمان من پیش از ارائه هر نوع پاسخ قطعی باید نخست با این پرسش روبرو شویم که " درچه محیطی به کوهنوردی اهتمام می ورزیم؟" و پاسخ هر چه باشد نقطه ی عزیمت پرسش ما همانجا خواهد بود.


خوب پرواضح است که پاسخ این است که در جامعه ای انسانی کوهنوردی می کنیم به نام « باشگاه » .حال هرآنچه که نامیده شود. بنابراین ضرورت حضور در چنین متن و زمینه ای اهمیت توجه به مفهوم کوهنورد و کوهنوردی را دو چندان می کند.


 بله، سخن از "ما" کوهنوردان است و نه " منِ کوهنورد".پس هویت فردی –نه آنکه فاقد هر گونه ارزشی باشد—بلکه در ذیل سایه ی هویت فراخ تری به نام هویت " مایی" معنا می یابد. به گمان من درک زمینه مند بودن هویت کسی که در قالب  گروه و یا باشگاهی منسجم به فعالیت می پردازد مقدمه ی بازنگری پاسخ به سوال مطرح شده در ابتدای این نوشتار است که: " به راستی چه وسوسه ای ما را به کوهنوردی فرا می خواند؟".

 

البته این متن مدعی آن نیست که پاسخ های ممکن یاد شده بالا، فاقد اعتبارند اما بی گمان نکاتی مهم در آنها مغفول مانده است. مهم ترین نکته ای که بی تردید باید برآن تاکید داشت این است که برنامه کوهنوردی نه از پای قله، بلکه از درون همین محل فیزیکی که دفتر باشگاه میخوانیم اش شروع می شود. از دیدن ها، گفتن ها، انتقاد کردن ها، تشویق ها و تحسین کردن ها، بخشیدن ها و ندید گرفتن ها، خندیدن ها و بازهم گذشت کردن ها و گذشت کردن ها آغاز می شود.


به واقع قله ی اصلی نه آن جسم پرهیبت سنگی طبیعتی است که کوه میخوانیم اش –همانی  که به قول هیلاری " برآنیم که "فاتح خام " آن باشیم –، بلکه قله ی واقعی همانی  است که در زیر گامهای سترگ اراده مان بر آن پای می نهیم تا از بلندای آن بتوانیم چشم انداز "من بودن مسئولانه" را بهتر درک نماییم و خاستگاه آن را شناخته و قدر بدانیم.


پس می‌توان این پاسخ را نیز به عنوان یک گزینه به پاسخ های مطرح شده ی نخستین اضافه کرد که کوهنوردی یعنی زیستن، تعامل داشتن و گام برداشتن در شبکه ای انسانی ؛ و غایت آن نه تنها صرفا فتح سهل الوصول جسمی سنگی ست به نام کوه، بلکه همانا  پای گذاشتن و" قدم نهادن بر قله ی بلوغ" انسانی است.
کوهنوردی به ما می آموزد که به قول سهراب" وسیع باشیم و تنها و سربزیر و سخت" . و چه دشوار است جمع چنین نقیضینی.


چند روزی بیش به پایان سال باقی نمانده و ما انسان هایِ هماره نیازمند به اسطوره به انتظار یکی از کهن ترین و رایج ترین اسطوره های بشری یعنی فصل بهار  نشسته ایم. اساسا اسطوره ها از جایگاه تاریخی، به هیج وجه اموری واقعی نیستند اما همواره از عنصری از حقیقت برخوردارند که بدان ها اعتبار می بخشد و نزدمان مقبول شان می سازد.


بهار نیز سروش تغییر و نوشدن، بازاندیشیدن و نمو یافتن و در یک کلام، حقیقتِ " هست شدن" است. سفر ما انسان ها در تمام فصول سال ادامه دارد اما در این بزنگاه بهار است که همچون نقطه ی عطفی در خط سیر زندگی مان بدان نقشی اسطوره ای بخشیده می شود و یگانه می گردد. به امید آنکه با اراده و تصمیمی محکم و تکین روز ها و سال  پیش روی را به بهانه ی بهار، یگانه سازیم. و مجدانه بر این باور باشیم که :

 

"سفر ادامه دارد و بهار ،با تمام وسعتش،
مرا که مانده ام به شهر بندِ یک افق
به بی کرانه می برد.
و من به شکر این صفا و
این رهایی رهاتر از خدا،
 تمام بود خویش را
نثار بی کرانی تو می کنم.
زمان ادامه دارد و سفر تمام می شود."

 

علی صباغی – اسفند ۹۲

۲ دیدگاه to “قدم بر قله بلوغ…(به قلم علی صباغی) به بهانه آغاز بهار ۹۳”

  1. مرجان گودرزي می گوید:

    جناب آقای علی صباغی
    قلمت توانا باد
    متن بسیار زیبا و عمیقی بود
    امیدوارم در تمام قله های زندگیت با موفقیت صعود کنی
    همواره بهاری باشی و پرتوان
    منتظر نوشته های بعدیتان هستیم

  2. محسن می گوید:

    سپاس فراوان از شما آقای صباغی عزیز

دیدگاه خود را بیان کنید