بررسی و نقد فیلم «اورست ۲۰۱۵»نوشته: محمد اسماعیلی
فیلم اورست(۲۰۱۵)ساخته بالتازار کورماکورکارگردان نیوزلندی
“این فیلم به هنرپیشه فقید انگلیسی، ناتاشا ریچاردسون و همسر لیام نیسن تقدیم شده است.”
شناسنامه فیلم:
کارگردان: بالتازار کورماکور
فیلمنامه نویسها: ویلیام نیکولسن و سیمون بوفوی
هنرپیشهها: جیسن کلارک، جاش برولین، جیک جیلنهال، کیرا ناتیلی، امیلی واتسن
اکران: ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۵
بودجه: ۵۵ میلیون دلار
گیشه:۲۰۳/۴ میلیون دلار
زمان فیلم: ۱۲۱ دقیقه
بالتازار کورماکور کارگران فیلم برای ساخت «اورست ۲۰۱۵» از دو فیلمنامهنویس خبره در «بقاء» ویلیام نیکولسن (فیلمنامهنویس Unbroken به کارگردانی آنجلینا جولی) و سیمون بوفوی (فیلمنامهنویس ۱۲۷ ساعت) استفاده کرده است.
کورماکور میگوید: برای خلق اورست، تمام اطلاعات و وقایع با دقت و براساس واقعیات جمعآوری شده است.
فیلم اورست در عین حال به کتاب پرفروش «جان کراکاور»، «در هوای رقیق» که امتیاز آن را کراکاور قبلاً به سونی پیکچرز فروخته بود استناد نشده است.
فیلم «اورست» فیلمی بیوگرافیک، ماجرایی و دراماتیک است که براساس وقایع تراژدی «۱۱-۱۰ ماه مه ۱۹۹۶» صعود قله اورست ساخته شده است.
با وجود اکسپدیشنهای مختلف در منطقه و در بیس کمپ اورست، تمرکز اصلی فیلم اورست معطوف به تلاش برای بقای دو گروه اکسپدیشن عمده و به گونهای رقیب و صاحبنام در زمینه تجاریسازی صعودهای هیمالیایی و حاضر در زمان تراژدی قرار دارد.
«طرح داستان»
در ماه مارس ۱۹۹۶، چند گروه تجاری اکسپدیشن کوهنوردی برای فتح قله اورست به بیسکمپ اورست (ارتفاع ۵۳۶۷ متر) میرسند.
اکسپدیشن «مشاورین ماجراجو» “Adventure consultant”
سرپرستی اکسپدیشن «مشاورین ماجراجو» را «راب هال» کوهنوردی حرفهای از نیوزلند و مالک این شرکت کوهنوردی ـ تجاری به عهده دارد. او از سال ۱۹۹۲ (سال تأسیس شرکتش) تا ۱۹۹۶ موفق به سرپرستی صعود ۳۹ نفر به قله اورست شده است. بنابراین از اعتبار و شهرتی جهانی در این حوزه برخوردار است.
تیم «راب هال» شامل ۸ کوهنورد و ۲ راهنما و چند شرپا است که سرپرستی شرپاها (سردار) در این تیم به عهده «آنگ دورجی» است.
کوهنوردان او شامل: «جان کراکاور» از مجله «آوتساید» که بیشتر برای نوشتن مقالهای در ارتباط با تجاریسازی صعودهای هیمالیایی و در عین حال تبلیغ بیزینس «راب هال» از تخفیف ویژه استفاده کرده است و بدون پرداخت ۶۵۰۰۰ دلار هزینه ثبتنام، فقط پول هواپیما را پرداخت کرده است.
«یاسوکا نامبا» کوهنورد حرفهای ژاپنی (که شغل تجاری دارد) و برای تکمیل پروژه سونسامیت (Seven Summits) خود که آخرین قله باقیمانده آن اورست است به همراه تیم «راب» است. (سون سامیت: هفت قله بلند در هفت قاره)
«بک ودرز» کوهنوردی حرفهای و از خانوادهای ثروتمند و بقیه کوهنوردان گروه هم هر کدام تجربه کوهنوردی دارند.
«هلن ویلتون» مسئولیت هماهنگی بیسکمپ «مشاورین ماجراجو» را به عهده دارد و بقول «راب هال» مادر تیم است.
در این گروه دو راهنما به نامهای اندی هاریس و مارک گروم حضور دارند.
اکسپدیشن «جنون کوهستان» “Mountain Madness”
سرپرستی اکسپدیشن «جنون کوهستان» را اسکات فیشر کوهنوردی حرفهای به عهده دارد که او این شرکت کوهنوردی ـ تجاری را در سال ۱۹۸۳ به همراهی دو نفر از دوستانش تأسیس کرد که شهرت زیادی در صعود به قلههای بالای ۸۰۰۰ متر بدون اکسیژن دارد و انسانی استثنایی است.
تیم «اسکات فیشر» نیز شامل ۸ کوهنورد است که سه نفر از آنها زن هستند و یکی از آنها «سندیهیل پیتمن» که برای وبسایت NBC مینویسد که بسیار پر مخاطب است. در عین حال او همسر «باب پیتمن» یکی از ثروتمندترین افراد نیویورکسیتی است و برای تکمیل پروژه “Seven Summits” خود که او را دومین زن آمریکایی برای فتح سونسامیت میکرد تلاش میکرد و این صعود تکمیلکننده پروژه او بود. در عین حال او کوهنوردی حرفهای بود که بعدها در کتاب «در هوای رقیق» کراکاور هدف قرار گرفت.
بقیه کوهنوردهای گروه «اسکات فیشر» هم هر کدام سابقه کوهنوردی فعالی داشتند.
در گروه «اسکات فیشر» هم دو راهنما آناتولی بوکرایف (کوهنورد نامدار روس ـ قزاق) و نیل بیدلمن حضور دارند.
در این تیم هم چند شرپا به علاوه سردار شرپاها «لوبسانگ» حضور دارند.
در بیسکمپ دو اکسپدیش عمده دیگر از تایوان و آفریقای جنوبی حضور دارند که قصد دارند در روز ۱۰ ماه مه مانند همه گروهها که پنجره صعود به قله باز است صعود خود را انجام دهد و این امر ایجاد نگرانی برای «راب هال» سرپرست تیم مشاورین ماجراجو کرده است که سعی در هماهنگی با اکسپدیشنها برای جلوگیری از شلوغی دارد ولی کسی این امر را جدی نمیگیرد.
تیمها باید قبل از صعود نهایی برای آمادگی کوهنوردانشان چندین همهوایی و اقامت در کمپهای بالاتر و بازگشت به بیسکمپ را انجام دهند.
همهوایی اول: توسط اکسپدیشنها از بیسکمپ به کمپ اول (۵۹۴۴ متر) انجام میشود و پس از اقامت و استراحت به بیسکمپ بازمیگردند.
همهوایی دوم: از بیسکمپ به کمپ ۲ (۶۴۹۲ متر) انجام میشود و پس از اقامت و استراحت بار دیگر به بیسکمپ بازمیگردند.
همهوایی سوم: از بیسکمپ از مسیر رخ لوتسه (۷۱۳۲ متر) به کمپ ۳ انجام میشود و سپس بازگشت به بیسکمپ
«راب هال» و «اسکات فیشر» با هم قرار میگذارند در فیکس طنابها در بالای گردنه جنوبی، و در هیلاری استپ با استفاده از ۲ سردار خود لوبسانگ و آنگ دورجی همکاری کنند.
تیم «مشاورین ماجراجو» در ۵ ماه مه ۱۹۹۶ در بیسکمپ عکس دستهجمعی میگیرند. مراسم دعای «پوچا» انجام میشود و اکسپدیشنها آماده برای حرکت میشوند تا صعود نهایی را در روز ۱۰ ماه می ۱۹۹۶ انجام دهند.
تیم «مشاورین ماجراجو» راب هال، بعد از چند روز گذراندن در کمپهای ۱، ۲ و ۳، سرانجام به کمپ ۴ (۷۹۵۱ متر) در گردنه جنوبی میرسند که منطقه مرگ است.
«اسکات فیشر» سرپرست تیم «جنون کوهستان» به علت اینکه همتیمی و دوست صمیمیاش «دیل» در کمپ ۱ دچار اِدم شده است از کمپ ۲ به پایین سرازیر میشود و دیل را تا بیسکمپ همراهی میکند و سپس سریعاً به طرف بالا میرود.
زمانی که به کمپ ۲ میرسد، بیسیمی از سوی «راب هال» که در کمپ ۳ است دریافت میکند که او از اسکات میخواهد با توجه به خستگی و صدای تغییریافتهاش یک روز بیشتر در کمپ ۲ استراحت کند. ولی «اسکات» جدی نمیگیرد و میگوید: «ارتفاع مهم نیست، نگرش مهمه.»
سرانجام اسکات حوالی ساعت ۴ بعدازظهر ۹ ماه می به کمپ ۴ میرسد.
تیم «راب هال» کمپ ۴ در گردنه جنوبی را پس از فروکش کردن طوفان ، نیمهشب ۱۰ ماه می ۱۹۹۶ به سمت قله ترک میکنند و قصد دارند در زمان از قبل تعیین شده (۲ بعدازظهر) به قله برسند و سریعاً به South col در کمپ ۴ بازگردند تا به تاریکی هوا برنخوردند.
تیم «اسکات فیشر» هم به دنبال گروه «راب هال» به سمت قله اورست حرکت را آغاز میکنند ولی «اسکات» کمی بیشتر استراحت میکند و ۲ ساعت بعد به سمت قله حرکت میکند.
در ناحیه بالکونی (۸۴۱۲ متر) «بک ودرز» از کوهنوردان همتیمی «راب هال» دچار برفکوری میشود. «راب هال» از «بک ودرز» میخواهد که با شرپا به پایین بازگردد ولی او امتناع میکند و قرار میشود اگر وضعیتش بهتر شد و به بالا آمد چون اکسیژنش کافی نخواهد بود در قله جنوبی (south summit) از اکسیژنی که شرپاها به صورت ذخیره گذاشتهاند برای بالا آمدن استفاده کند.
اکسپدیشنها در جنوبشرقی خطالرأس، پایین هیلاری استپ (قدمگاه هیلاری) متوجه میشوند که طنابها ثابت گذاری نشدهاند.
«اندی هاریس» راهنمای گروه «راب هال» با بیسیم به «راب» موضوع را اطلاع میدهد و او میگوید که «آنگ دورجی» و «لوبسانگ» دو سردار گروه (شرپا) که قرار بود طنابها را فیکس کنند کجایند؟
اندی اطلاع میدهد لوبسانگ هنوز نرسیده ولی «آنگ دورجی» اینجاست.
در نهایت دو راهنمای گروه اسکات فیشر «نیل بیدلمن» و آناتولی بوکرایف» با هم اقدام به فیکس طناب در قدمگاه هیلاری برای بالا رفتن افراد میکنند.
چون افراد حاضر در منطقه ۳۴ نفر بودند و شلوغی و ازدحام به وجود آمده بود، سه نفر از افراد گروه «راب هال» «لو»، «استوارت» و «جان تاسکه» پس از مشاوره با هم و برای اینکه به کمبود اکسیژن دچار نشوند از زیر قله جنوبی تصمیم به بازگشت به کمپ ۴ میگیرند.از سویی هلن در بیسکمپ با اطلاع از موضوع نگران است و عنوان میکند که سال دیگر در مشتری نداشتن «اول» میشویم و در عین حال هلن نگران است که «جان کراکاور» در مقالهاش در مجله «آوت ساید» قرار است چه بنویسد؟
طنابها در قدمگاه هیلاری (۸۷۶۰ متر) ثابت گذاری میشوند که تأخیری در حدود یک ساعت را به همراه دارد و افراد به سمت قله حرکت میکنند.
در ساعت ۱۳:۱۴ دقیقه بعدازظهر ۱۰ مه ۱۹۹۶ ابتدا آناتولی بوکرایف به قله اورست میرسد (بدون استفاده از اکسیژن) و سپس افراد دیگر، «اندی هاریس» و جان کراکاور و بقیه افراد طبق برنامه به قله میرسند.
آناتولی بوکرایف تا ساعت ۱۴:۳۰ بعدازظهر در قله اورست و حوالی آن برای کمک به افراد باقی میماند و سپس به سمت South col (کمپ ۴) حرکت میکند تا «ریهیدراته» شده و استراحت کند تا درصورت وقوع هر مشکلی سریعاً با اکسیژن و امکانات به سمت بالا حرکت کند. این اقدام آناتولی از قبل با «اسکات فیشر» سرپرست اکسپدشین و مدیر بیسکمپ «جنون کوهستان» برنامهریزی شده بود و آناتولی حدود ۵ بعدازظهر به کمپ ۴ بازمیگردد.
در قله «راب هال» کمی منتظر میشود که «داگ هانسن» هم به قله برسد. در این زمان «اسکات فیشر» به قله میرسد ولی حال چندان مساعدی نداردو میگوید «داگ تا قله فاصله دارد ولی اسکات فیشر راضی است که تمام افراد تیمش «جنون کوهستان» به قله رسیدهاند و اسکات با شوخی به «راب هال» این موضوع را میگوید چون او بازگشت سه نفر از افراد تیم راب هال را بدون رسیدن به قله در مسیر دیده بود.
“راب” به او پاسخ میدهد: «امسال را برای تو گذاشتم.»
«راب»، «اسکات» و «لوبسانگ» به طرف پایین بازمیگردند.
در مسیر بازگشت در ساعت ۳:۱۵ بعدازظهر، داگ هانسن را میبینند که همچنان در حال بالارفتن بود و شرپاها نتوانسته بودند که او را متقاعد به بازگشت کنند.
«راب هال» هم اصرار به بازگشت «داگ» داشت ولی چون «داگ» مصر بود و با خود عهد کرده بود تا تحت هیچ شرایطی قله را فتح نکرده به پایین بازنگردد، چون سال قبل هم کمی مانده به قله اورست مجبور شد برگردد.
در نهایت «راب» بقیه را به طرف پایین میفرستد و خود با تردید به همراه «داگ هانسن» به سمت قله به بالا میرود و این بزرگترین اشتباهی بود که «راب هال» مرتکب شد و منجر به از دست رفتن جان چند نفر شد.
«راب هال» و «داگ هانسن» دقیقاً ۴ بعداظهر به قله میرسند که خارج از برنامه تعیین شده «۲ بعدازظهر» بود.
توان «داگ» کاملاً به تحلیل رفته بود و با اصرار «راب» به سمت قله جنوبی به حرکت درمیآیند.
مایک گروم به همراه «یاسوکو نامبا» به «بک ودرز» که در بالکونی باقی مانده بود میرسند و هر سه نفر به سمت کمپ ۴ به طرف پایین سرازیر میشوند.
طوفان و ابرهای وحشتناکی از سوی دره به سمت بالا (قله) در حال حرکت بودند که ابتدا بیسکمپ را بهم میریزد و به طرف بالا میرود و تمامی افراد در مسیر را گرفتار میکند.
از آنجایی که اکسیژن «داگ» به اتمام رسیده بود «راب هال» با بیسیم به هلن اطلاع میدهد که «آنگ دورجی» را با اکسیژن به بالا بفرستد چون داگ نیمه بیهوش شده بود. از بیسکمپ به علت طوفان شدید از «راب هال» میخواهند که خودش به سمت پایین حرکت کند ولی «راب هال» نمیپذیرد و در کنار «داگ» برای کمک به پایین آمدن او میماند.
«اندی هاریس» از طریق بیسیم اطلاع میدهد که «آنگ دورجی به طرف پایین سرازیر شده و در ضمن به هلن میگوید که در «قله جنوبی» که قرار بود اکسیژن پر موجود باشد اکسیژنی موجود نبود و هلن میگوید: آنگ دورجی ۴ اکسیژن پُر در آنجا قرار داده است.
در هر حال «اندی هاریس» با اکسیژن نیمهپر به سمت «راب» میرود (البته به نظر میرسد که اندی هاریس در مورد اکسیژنها دچار مشکل ارتفاع شده بود.)
طوفان شدید که همه را گرفتار کرده بود برای «راب» و «داگ» در حوالی قله جنوبی به مراتب بدتر بود و «راب» برای لحظهای که برای آوردن اکسیژن به قله جنوبی میرود به «داگ» تأکید میکند به هیچ وجه حرکتی نکند. «داگ هانسن» در حال هیپوکسی و توهم خود را از «گاید راپ» جدا میکند و سقوط کرده و ناپدید میشود.
«اندی هاریس» به «راب هال» میرسد ولی به علت طوفان شدیدی که دید را کور کرده بود آن دو در کنار هم بدون هیچ حرکتی باقی میمانند. کمی بعد اندی هاریس دچار توهم گرمازدگی میشود و با خارج کردن لباسهایش ناگهان سقوط می کند و دیگر یافت نمیشود.
از سوی دیگر «مایک گروم» راهنمای تیم «مشاورین ماجراجو» به همراه یاسوکو نامبا و بک ودرز در ناحیه گردنه جنوبی گرفتار شده بودند و مایک برای گرفتن کمک به سوی کمپ ۴ حرکت میکند و آن دو کوهنورد بدون هیچ دیدی که بر اثر طوفان و برف به وجود آمده بود در طوفان باقی میمانند.
«نیل بیدلمن» راهنمای تیم «جنون کوهستان» نیز سه نفر از افراد خود را در South col برای گرفتن کمک ترک میکند و در زمانی که به کمپ ۴ میرسد به آناتولی بوکرایف اطلاع میدهد که چند نفر بالای کمپ ۴ (در گردنه جنوبی) گرفتار شدهاند و کمک میخواهند.
«آناتولی بوکرایف» برای گرفتن همراه به چادرها مراجعه میکند. او از «جان کراکاور» هم کمک میخواهد که در چادرش دراز کشیده است ولی کراکاور میگوید چشمهایش دچار برفزدگی شدهاند و نمیتواند از چادر خارج شود.
«آناتولی بوکرایف» راهنمای گروه اسکات فیشر در حوالی ساعت ۱۲ شب در حالی که طوفان کمی فروکش کرده بود به تنهایی عمل میکند و طی دو مرحله اقدام کمک و نجات موفق میشود سه نفر از افراد تیم «جنون کوهستان» را نجات دهد. «نامبا» را در حال مرگ میبیند و »بک ودرز» را نمییابد. اولویت را به افرادی میدهد که قادر به حرکت هستند. از نجاتیافتگان «سندی پیتمن» بود که بعدها گفت طوفان و برف به قدری شدید بود که گویی در حال شنا در شیر هستی و در حالی که تا کمپ ۴ فقط حدود ۳۰۰ متر فاصله داشتیم ولی هیچ چیزی دیده نمیشد تا سرانجام بوکرایف نجاتش میدهد.
در حوالی ۵ صبح روز ۱۱ ماه می ۱۹۹۶، ارتباط «راب هال» با بیسکمپ برقرار میشود و میگوید که کاملاً یخزده و «اندی هاریس» و «داگ هانسون» مردهاند.
و خود او هم روی یک شیب زیر قله جنوبی (South Summit)گرفتار شده و قدرت حرکت ندارد.
در بیس کمپ هلن به همسر “بک ودرز” مرگ او را اعلام می کند.
“آنگ دورجی”شرپا برای کمک به “راب هال” روز ۱۱ می به سمت قله جنوبی حرکت می کند که به علت طوفان شدیدی که آغاز شده بود به بیس کمپ اطلاع می دهد که حرکت به سمت بالا امکان پذیر نیست و به “راب” اطلاع می دهند که” آنگ دورجی” نمی تواند به او برسد در نتیجه “راب” برای خداحافظی با همسرش با او از طریق تلفن ماهواره ای صحبت می کند و لحظاتی بعد می میرد.
یکی از اعضای تیم “مشاورین ماجراجو” استوارت هچیسن (Hachison)که به قله صعود نکرده بود و استراحت کافی داشت تلاشی برای یافتن “نامبا” و “بک ودرز” می کند . او هر دو را زنده می یابد ولی شدیداً یخ زده بودند و قادر به حرکت نبودند و به کمپ ۴ باز می گردد و به بقیه هم اطلاع می دهد و بقیه افراد هم او را تأیید می کنند که امکان نجاتشان در آن ارتفاع نیست.
“بک ودرز” ناگهان به صورت معجزه آسایی بهوش می آید و “یاسوکو نامبا” را مرده می بیند در حالی که شدیداً یخ زده بود به تنهائی و تلوتلو خوران خود را به کمپ ۴ درمیان حیرت همگان می رساند.
به بیس کمپ اطلاع داده می شود و تیم امداد و نجات از اکسپدیشن های مختلف در منطقه برای کمک اعزام می شوند و ” بک ودرز” به کمپ ۲ رسانیده می شود و هلی کوپتر امداد و نجات ارتش نپال با مهارت خلبان “مادان خاطری” در حالی که به علت کمبود اکسیژن در کمپ ۲ امکان فرود آمدنش با خطر همراه است سرانجام موفق می شود “بک ودرز” را برای درمان فوری پزشکی به کاتماندو برساند.
آناتولی بوکرایف جسد “اسکات فیشر” را در حوالی بالکونی می یابد که مرده است و او را از مسیر اصلی کمی خارج می کند.
جسد “راب هال”در ۲۳ ماه می ۱۹۹۶ توسط ادویستور در نزدیکی قدمگاه هیلاری یافت می شود و بنابر درخواست همسرش جین آرنولد به خاطر تعلق ” راب هال” به کوهستان در همان محل باقی می ماند.
“دربارهی فیلم اورست “
فیلم اورست ۲۰۱۵ “کورماکور” در چرائی صعود به اورست تنها در چند جمله “کراکاور”در بیس کمپ که از افراد سئوال می کند اکتفا می کند.
بعضی از تیپ هائی که برای فیلم به عنوان کوهنورد صعود کننده به اورست انتخاب شده اند چندان با استیل کوهنوردان همخوانی ندارند.
شخصیت اسکات فیشر (جیک جیلن هال) و آناتولی بوکرایف در فیلم قابل قبول است ولی برای کوهنوردی حرفه ای همچون “راب هال” استفاده از چهره “جیسون کلارک” همخوان نیست و این در مورد “سندی پیت من” که دومین زن آمریکائی تکمیل کننده پروژه سون سامیت و یک کوهنورد حرفه ای استفاده از “ولنساکربی” هم صادق است.
برای یک فیلم دو ساعته تعدد و شلوغی کاراکترها مخصوصاً هنگامی که ماسک بر چهره داشته باشند باعث گیجی و بلا تکلیفی تماشاگر می شود.
اگرچه کارگردان نیوزیلندی فیلم (بالتازارکورماکور) تأکیدش به روی “راب هال” کوهنورد ارزشمند نیوزیلندی بود ، اما در نظم و شفافیت فیلم موفق نبود.
پراکندگی فیلم اورست مخصوصاً زمانی که تیم ها و اکسپدیشن ها در حال هم هوائی هستند و به کمپ های بالاتر می روند و به بیس کمپ باز می گردند برای تماشاگری که اصولاً تصوری از هم هوائی در ارتفاعات بالا ندارد ، بالا رفتن از بیس کمپ و بازگشت به بیس کمپ در چند مرحله استباط درستی از فیلم به تماشاگر نمی دهد.
فیلم در زمانی که طوفان شروع می شود و زمانی که تراژدی آغاز می شود به سراشیبی می افتد و قادر نیست تماشاگر را به همراه داشته باشد.
اگرچه ژانر فیلمسازی کوانتین تارانتینو با بالتازار کورماکور (که two gun را در کارنامه دارد)متفاوت است ولی اگر نظم و بخش بندی که “تارانتینو” در فیلم “هشت نفرت انگیز ” به کار برده است سرلوحه کار قرار می گرفت ، فیلم دچار اغتشاش نمی شد و دارای انسجامی می شد که می توانست بدون احساس خستگی و سردرگمی تماشاگر را تا انتهای فیلم به همراه داشته باشد.
فیلم اورست برای تماشاگر تبدیل به ملغمه ای از حضورستارگان بزرگ درمقابل یک ستاره اصلی “اورست” شده بود.
درعین حال نام این ستارهی اصلی “قله اورست ” تقریباً قادر است هر فیلمی در این ژانر را با گیشهی خوبی مواجه کند.
ضعف اساسی فیلم اورست (۲۰۱۵) در گنگ بودن ، شلوغی کاراکترها بود و اگر به این امر توجه می شد به فیلم ماندگاری تبدیل می شد.
سبک و سیاق “کوین مک دونالد” کارگردان فیلم لمس خلأ اگر چه فیلمی مستند بود و درآنجا نیز انسان برای بقاء تلاش می کند با کاراکترهای اندک توانست به عنوان فیلمی ماندگار در حوزهی کوهنوردی باقی بماند و فیلمی است که می تواند برای سال ها دیده شود و تازگی داشته باشد.
فیلم “اورست” اگرچه تا بیس کمپ اورست بیشتر گرفته نشد و شاید یکی از دلایل آن این بود که افراد دچار بیماری نشوند ولی با این حال یکی از افراد دست اندر کار فیلم توانست قله اورست را فتح کند.
بیشتر صحنه های فیلم “اورست” در رشته کوه های Dolomites در ایتالیا (که ثبت میراث جهانی یونسکو) است گرفته شده است.
منتقدین فیلم درمجموع نظر خوبی نسبت به فیلم دارند ، جان کراکاور دیالوگ آناتولی بوکرایف در کمپ ۴ در فیلم را که از او درخواست کمک برای نجات افراد گرفتار می کند را غیر واقعی می داند و فیلم را مزخرف می نامد.
همسر اسکات فیشر از فیلم” اورست ” چندان راضی به نظر نمی آید.
گیشه پربار فیلم “اورست” از حمایت تماشاگر از فیلم در این ژانر حکایت دارد.
نکته با ارزش فیلم اورست (۲۰۱۵) با روایت بالتازار کورماکور این است که توانست تراژدی ۱۱-۱۰ ماه مه ۱۹۹۶ را از یوغ کتاب “درهوای رقیق” نوشته جان کراکاور نجات دهد و حقایق را در این باره آشکارتر سازد.
«نوشته محمد اسماعیلی – فروردین ۹۵»
آوریل 27th, 2016 at 9:52 ب.ظ
درود وسپاس از استاد و دوست گرامی آقای اسماعیلی. ممنون برای بررسی و نقدهای زیبایی که عنوان کردید.من هم بانظرات شما موافقم.باشلوغی کارکترها و نامنتسب بودن بعضی فیزیکهای کارکترها بایک ورزشکارمخصوصا”هیمالیا نورد کاملا” موافقم.
همواره سرافراز برفراز باشید.
آوریل 28th, 2016 at 7:56 ق.ظ
با سلام
این فیلم را چند بار دیدم و هر بار مسحور قدرت و زیبایی هیمالیا شدم
از آقای اسماعیلی هم بابت این مقاله تحلیلی و افزایش اطلاعات درباره حواشی این فیلم سپاسگزارم
نوامبر 13th, 2016 at 9:49 ق.ظ
تیزر این فیلم رو در آپارات به ادرس
http://www.aparat.com/v/sc6gE
مشاهده نمایید
با تشکر
کوچکترین
عسکری
دسامبر 25th, 2016 at 9:34 ب.ظ
با سلام ممنون از جناب اسماعیلی بسیار مفید بود. بنده قرار هست که به تازگی فیلم را ببینم بنابراین به کمک قلم جنابعالی با دید بازتری از فیلم لذت خواهم برد.
ژانویه 11th, 2019 at 9:06 ب.ظ
معمای دیگه ای هم ناشکافته باقی می مونه:
تماس راب با همسرش !
آد ویستور تو فیلم مستند اورست ۱۹۹۸ (ساخته ی بریشرز) این تماس رو به خودش نسبت داده و میگه این اتفاق تو کمپ دوم رخ داده اما تو فیلم کورماکور، گری کوتر که خودش رو از پوموری به بیس کمپ رسونده پیشنهاد تماس رو میده !
اد ویستور راهنمای سابق گروه راب بوده و با اسکات فیشر هم تو کی ۲ همنورد بوده اما در این مورد روایت کورماکور منطقی تر به نظر می رسه.
ژانویه 14th, 2019 at 1:24 ق.ظ
آقای شهره گرامی، با سپاس از بذل توجه جنابعالی
اد ویستور اولین آمریکایی که تمامی قله های ۸۰۰۰ متری را بدون اکسیژن صعود کردجایگاه ویژه ای برای سبک کوهنوردی اش و صداقتش در بیان وقایع دارد،مخصوصا هنگامی که از صعودش به k2 بهمراه اسکات فیشر میگوید و از بی دقتی ای و اصراری که همنوردانش در هوای خراب برای صعود به قله داشتند .آنها K2 صعود کردند ولی او هیچگاه با اسکات فیشر همنورد نشد اگرچه دوست باقی ماندند.
اد ویستور در کتابی که در سال ۲۰۰۶ با دیوید رابرتز تحت عنوان “راه میانه ای به قله نیست” No Shortcut To The Top انتشار داد در بخشی از کتاب بصورت مبسوط به تراژدی ۱۱-۱۰ می ۱۹۹۶ میپردازد.
او در کتاب درباره تماس تلفنی راب هال گرفتار در قله جنوبی و زیر قله اورست با همسرش “جن آرنولد”در نیوزلند اینگونه بیان میکند:
در ساعت ۶:۲۰pM یازدهم می، “گای کوتر”در بیس کمپ موفق شد از طریق تلفن ماهواره ای با همسر راب هال”جن آرنولد” تماس بگیرد و خداحافظی “راب و جن”
بخشی از افسانه اورست شد.
راب با صدایی خسته و بریده گفت: سلام عشق من، امیدوارم در یک بستر گرم خوابیده باشی ، چطوری؟
جن در جواب گفت: نمیتوانم بگویم چقدر به تو فکر میکنم ،تو بهتر از چیزی که فکر میکردم بنظر می آیی ،عزیزم گرمی؟
راب: من راحتم
جن:پاهات چطوره؟
راب با صدایی لرزان: پوتین هام را در نیاوردم تا آنها را ببینم، فکر میکنم یک کم یخ زده اند.
“جن میدانست امیدی نیست ،او خودش به قله صعود کرده بود”
جن گفت: موقعی که خونه اومدی کاملا خوبت میکنم، من میدونم نجات پیدا میکنی
احساس تنهایی نکن، من تمام انرژی مثبت ام را برات میقرستم.
و راب با این جملات به پایان رسید: دوست دارم ،خوب بخواب عشق، لطفا زیاد نگران نباش.
این آخرین جملاتی بود که”راب” بیان کرد و اگر چیزی دیگر هم گفته باشد کسی نشنید.
روایت اد ویستور در مورد این تراژدی طولانی است ولی با توجه به اینکه تیم راب هال در کمپ دوم یک ستاد تشکیل داده بودند ولی بخاطر ضعف رادیویی تماس شب را با وجودیکه که همه افراد تا صبح در چادرها خواب به چشم نداشتند ودر انتظار و اضطراب تاصبح بیدار بودند ولی اد ویستور اخبار را از طریق همسرش که مدیر بیس کمپ تیمIMAX بود دریافت میکرد که: نیمی از کوهنوردان در طوفان گرفتار شده اند و راب هم درقله جنوبی بهمراه دوگ هستن گرفتارهستند.
اد ویستور در کتابش عنوان میکند در حدود ۵ صبح ۱۱ می صدای ناامید “راب” را شنیدیم
وضعیت بدی داشت یک شب بیواک بدون پوشش هر کوهنوردی را۸۵۳۴ متری از بین میبرد تا صبح “راب”۱۰۷ متر تا جایی نزدیک قله جنوبی خود راکشانده بود و دوگ هستن هم جان خود را از دست داده بود
راب بریده بریده وبه سختی میگفت :من گیر افتاده ام،دستانم کار نمیکنند.
چه وقتی کمک بالا میاد؟
دیوید بریشرز مرا ترغیب کرد :اد تو بهتر راب را میشناسی با او حرف بزن ،ببین میتونی تشویق به حرکتش کنی.
با او شروع به صحبت ، شوخی کردم تا کمی بالاتر بیاید ودر مسیر حرکت بطرف پایین قرار گیرد تا شرپاها به او برسند.
در نهایت اد ویستور سعی کرد او را عصبانی کند و با صدای بلند ترغیبش کرد بخزد و ۶ متر تا بالای گرده جنوبی بالا بیاید ولی “راب هال” دست و پایش منجمد شده بود.
ما تصمیم گرفتیم از رخ لوتسه به کمپ سوم برویم ولی اطمینان نداشتیم چه کاری میتوانیم بکنیم ،من آخرین تماس را با “راب “گرفتم و گفتم در حال بالا آمدن هستم،فردا می بینمت.
به کمپ سوم رسیدیم که بریشررز که بیسیم در دستش بود گفت :اد خبرهای بدی دارم:
آنگ دورجی ولاکپا چیری در هوای طوفانی با بیسم اعلام کردند که مجبورند به پایین باز گردند .
همگی در اندوه بودیم و در انتظار روزی دیگر که چه میتوانیم بکنیم.
البته تلاش شب قبل گای کوتر برای رها کردن “دوگ هستن” و به پایین آمدن را هم “راب هال “نپذیرفته بود شاید حس میکرد تضمینی برای زنده باز گرداندن “دوگ”کارمند پست از واشنگتن برای دومین تلاشش دارد.
……
فیلم اورست ۱۹۹۸ که در حقیقت اکسپدیشن IMAX بود و برای کاری تحقیقاتی به اورست صعود میکرد تبدیل به مستند تراژدی ۱۱-۱۰ می ۱۹۹۶ شد.
مک گیلیوری بعنوان یکی از کارگردانان و تهیه کنندگان این فیلم مستند “اورست۱۹۹۸″بعدها اعلام کرد که در زمان “ادیت”فیلم مستند برای اکران بهمراه دیوید بریشررز تصمیم گرفتیم که در مورد تراژدی ۱۹۹۶ تمرکزمان بر روی کتاب جان کراکائور”در هوای رقیق”باشد که در ۱۹۹۷ منتشر شد.
مک گیلیوری افزود:۱۰ میلیون جلد از کتاب فروخته شده بودو مردم آنرا خوانده بودند و آن روایت میتوانست به استحکام فیلم کمک کند!
نتیجه گیری اینکه: فیلم اورست ۱۹۹۸ نه بر اساس واقعیات تراژدی ۱۹۹۶ اورست بلکه به استناد کتابی پر فروش ساخته شده بود که تنها بدنبال گیشه بود نه بیان وقایعی که اگر بدرستی بیان میشد میتوانست برای اکسپدیشن های بعدی راهگشا باشد . این فیلم مستند ۴۵ دقیقه ای مستند که در مارس ۱۹۹۸ اکران شد رقم رویایی ۱۲۸ میلیون دلار فروش کرد که یکی از جعلیات آن “تماس اد ویستور با همسر راب هال و امکان صحبت “راب و جن” باهم از طریق تلفن ماهواره ای و بیسیم بود که با تلاش بالتازار کورماکور بسیاری از حقایق و جعلیات راجع به تراژدی ۱۹۹۶ اورست آشکار شد.
جان کراکائور قرار بود در مورد اکسپدیشن اورست مقاله ای در مجله آوت ساید بنویسد بنابراین از تخفیف ویژه راب هال استفاده کرد ودر ترکیب تیم مشاورین ماجراجو قرار گرفت، تراژدی ۱۹۹۶ اورست یک فرصت طلایی برای او فراهم کرد تا مقاله خود را بصورت کتاب به خورد مردم تشنه ماجرا بدهد که در قسمت های مختلف کتاب با جعلیات عامه پسند رقم استثنایی ۱۰ میلیون جلد بفروش رساند، او باعث آسیب به شخصیت کوهنورد افسانه ای آناتولی بوکریف و سندی پیت من دومین بانوی آمریکایی صعود کننده “سون سامیتز” شد و روایت های جعلی دیگرهمچون تماس از کمپ دوم با همسر راب هال و یا سقوط مایک گروم راهنمای مشاورین ماجراجو در صبح ۱۱می که در گردنه جنوبی و در کمپ ۴ رخ داد، هذیانی بیش نیست و مایک گروم در قله جنوبی و در کنار راب هال ناگهان لباس خود را میکند و سقوط میکند.
روایت بالتازار کورماکور بعنوان یک کارگردان نیوزلندی از وقایع با وجود دو فیلمنامه نویس توانمند با واقعیات روایات و کتاب های گوناگون همخوانی دارد و بنابراین بعلت نیوزلندی بودن “گای کوتر”و در عین حال همکاری با مشاورین ماجراجو وآشنایی با جن آرنولد همسر راب هال تماس تلفنی ماهواره ایش با “جن آرنولد”واقعی جلوه میکند.
گای کوتر در روز حادثه که سرپرستی یک گروه به قله پوموری را بعهده داشت در بیس کمپ تماس تلفنی با راب را بعهده گرفت و از “راب “درخواست کرد که چون نمیتواند برای “دوگ هستن” کاری انجام دهد خودش بطرف گردنه جنوبی باز گردد.
“گای کوتربعدها کمپانی مشاورین ماجراجو را از “جن آرنولد” همسر راب خرید او در پاییز۱۹۹۶ اکسپدیشنی به چوآیو را با کمپانی مشاورین ماجراجو سرپرستی کرد و اکنون دو دهه است که او مالکیت و سرپرستی مشاورین ماجراجو را با فلسفه تیمی کوچک و ایمن بعهده دارد.
با احترام: اسماعیلی