«کژمداری ۳» ـ مقالهای به قلم کیومرث بابازاده درخصوص برنامه برودپیک ۹۲
قضاوت نهایی و قابل احترام درباره مکاتبه فوق با خوانندگان است اما اجازه میخواهم بعنوان سرپرست برنامه برودپیک ۹۲ نظر خود را اعلام کنم و جامعه کوهنوردی خود به قضاوت بشیند، قصدم هم تشویش اذهان عمومی (موضوع مورد علاقه فدراسیون) نیست بلکه عین تنویر است.
قبل از هر چیز لازم میدانم اعلام کنم هدف تیم از دریافت مجوز شورای برونمرزی صرفاً برای خروج دو نفر از دانشجویان مشمول میباشد، به هیچ عنوان بدنبال دریافت سکه و شرکت در جشن قهرمانان و … سایر امتیازات قانونی یا غیرقانونی نیستیم و این را در مکاتبات خود با هئیت تهران و فدراسیون اعلام کرده و باز هم به آن تاکید داریم.
از زمانی که فدراسیون کوهنوردی اقدام به تشکیل "تیمهای ملی" نموده و خود را در قالب یک رقابت نابرابر با تشکلهای کوهنوردی و حتی کوهنوردان منفرد قرار داده، همیشه و بهر نحوی توانسته از فعالیتهای شاخصتر از برنامههای خود ممانعت بعمل آورده و فقط درباره گروه ما، توجه کنید به صعود زمستانه دیواره علم کوه و گرده آلمانها که در هر دو مورد اجرای آنرا منوط به بعد از برنامه خودشان کردند یا تریچمیر و راکاپوشی، شرط اجرا را، حضور چند نفر از افراد خود را در آن قرار داده و حتماً ارتفاع قله میبایست کمتر از قلهای باشد که خود قصد صعود آنرا داشتند. این فقط درباره یک گروه کوچک از کل کوهنوردی ایران است و به بقیه هم کمتر از این جفا نرفته که خود باید بگویند و بنویسند.
در مورد این انحصارطلبی کمکم کار بجایی رسید که تیم ملی را تقریباً محدود به کادر اداری فدراسیون کرده و کم نیست برنامههایی که رئیس و نایب رئیس و دبیر و … بدون هیچگونه تمرین و آمادگی در ترکیب اصلی تیم قرار میگرفتند و با استفاده از خدمات شرکتها و نصب طنابهای ثابت بوسیله شرپاها یا معدود افراد آماده تیم از مسیرهای نرمال و ساده خود را به قله میرساندند و از مزایای بیشتر (مادی) و نه معنوی این صعودها بهرهمند میشدند و میشوند.
راجع به نحوه انتخاب نفرات دیگر در اردوها که در حالتی نیمه نظامی برگزار میشد، افراد شرکت کننده و رد یا قبول شده در چند جا صحبت کردهاند (نگاه کنید به مصاحبه مقبل هنرپژوه)
همینجا اعلام میکنم که بهیچوجه قصدم توهین یا تکذیب توان کوهنوردان شرکتکننده در اردوها که بهحق بهترینها هم بودهاند نیست، که بسیاری از آنها در این اردوها فقط وقت خود را تلف کرده و شاهد بسیاری از ناداوریها بودهاند.
حرف بر سر اشتباهات و انحصارطلبی کسانی است که وجود و تشکیلاتشان بایستی و موظف به بسترسازی مناسب برای بسط کوهنوردی در تشکلها و جای جای ایران باشد.
سطح توان بدنی و فنی افرادی که در برنامههای تمرینی شرکت میکردند اکثراً بالا و شاید بیشتر از آن چیزی است که آقای زارعی در و بلاگش (کوه قاف) شرط شرکت و موفقیت در برنامهای مانند اورست دانسته و منتشر کرده و قطعاً برای حفاظت از آن دسته از نفرات کارنابلد که با روابط در تیمهای ملی قرار گرفته بودند وجود چند نفر از این نوع کوهنوردان هم لازم بود.
اصولاً از فدراسیونی که از بدو تاسیس تاکنون «کمیته فنی» نداشته و تا وقتی یک عده دوست و آشنا بدون هیچگونه مطالعه و تخصصی از سالها قبل فدراسیون را ملک مطلق و انحصاری خود میدانند و بخاطر پرهیز از اعتراض کوهنوردان حتی حاضر به معرفی مثلاً همین کمیته هیمالیانوردی به جامعه کوهنوردی نیستند نباید انتظار خروجی فنی و تخصصی غیر از نامه فوق داشت، شاید هم بخاطر این نوع تفکر و انحصارطلبی باشد که تنها فرد متخصصی که مطالعه و تجربه قابل قبولی در کوهنوردی دارد مجبور به استعفا میشود.
اما گذشت زمان و آشنا شدن جوانان با کوهنوردی روز دنیا و انتشار برنامههای جدید و شاخص در فضای اینترنت زمان را به نفع کوهنوردی روز دنیا تغییر داده و کسانی که گام در این راههای نوین میگذارند کم نبوده و نیستند اما باز هم فدراسیون هنوز بخود نیامده و سه نوع رفتار را با این حرکتها در پیش گرفته که خوشبختانه و به نفع کوهنوردی نوین برای همه مشخص است.
اول رفتار کمافیالسابق کینهتوزانه.
همانند صعود K2 فریدیان و نانگاپاربات باشگاه دماوند که به بهانههای واهی پرچم و نبشی سعی در مخدوش کردن این صعودها داشتند و حتی کار بجایی میرسد که در مقابل تایید صعود نانگاپاربات بوسیله کسانی مانند گرلینده کالتن برونر (نخستین زن فاتح ۱۴ قله ۸۰۰۰ متری بدون بحرهگیری از اکسیژن مصنوعی)، و رالف دو موتیس (اولین آلمانی فاتح ۱۴ قله ۸۰۰۰ متری) که جایگاه کوهنوردی آنان در دنیا مشخص است، کارشناسان فدراسیون بطرز خندهآوری اعلام میکنند که قله صعود نشده.
دوم رفتاری منفعلانه.
همانند کسب عنوان پلنگ برفی بوسیله ۲ تن از بهترین کوهنوردان ایران (مهدی اعتمادفر و مهدی عمیدی) که در ردهبندی جهانی کوهنوردی جایگاه خود را دارد و میتواند برای هر کوهنوردی افتخار باشد که از نظر فدراسیون مثل اینکه اصلاً کاری انجام نگرفته.
سوم رفتار فرصتطلبانه.
همانند ژستی که بعد از مرگ این دو مهدی بخود گرفتند یا موجسواری بر صعودهای درخشان پروانه کاظمی یا تیم ترانگو که در بدرقه (بعلت امکان عدمموفقیت) غایب و در استقبال از آنها با حضور در VIP و گرفتن عکسهای تبلیغاتی و ارائه آن به مقامات سعی در تحکیم موقعیت خود دارند.
هرجور که به عملکرد این فدراسیون نگاه شود واقعاً دستآورد مثبت و مفیدی برای کوهنوردی نداشته تا صعود اورست ۷۶ شاید بشود این عملکرد را کسب تجربه تلقی کرد اما بعد از این صعود هیچ اثر مفیدی برای کوهنوردی نداشته و تنها صرف بودجههای هنگفت و تکرار یک سری صعودهای ساده بوده که هیچ دستآورد جهانی را نصیب کوهنوردان ایران با این همه استعداد و پتانسیل نداشته، علتش هم خیلی روشن است کجا میشود با یک نوع تفکر ثابت بیست و چند ساله و یک برنامهریزی مربوط به نسلهای گذشته، شانه به شانه کوهنوردی امروز دنیا سائید و نام کوهنوردان ایران را در جهان مطرح کرد.
حالا نگاهی کنید به نامه فدراسیون به هئیت تهران و خواستهای خود از تیم آرش تا روشن شود فدراسیون در کجای کوهنوردی ایستاده است.
دربند ب– 2 و ه-۲ برای چندمین بار خواستههایی را مطرح کردهاند که هر دو مورد بارها و بارها در چند سال قبل و برای برنامه اخیر به فدراسیون و هیئت تهران ارسال شده که مدارک آن قابل ارائه است و حداقل کوهنوردان میدانند که در گزارشات رسمی برنامه "گشایش مسیر ایران در برود پیک" کادر فدراسیون اعم از رئیس و نایب رئیس و بعضی از مسئولین کمیتهها یا نمایندگان رسمی آنها شرکت (غیر از آنکه در هر دو مورد گزارشهای مکتوب و مصور برنامه به هیئت و فدراسیون ارسال گردیده) و یا ریز تمرینات آمادگی انجام شده یا پیشرو نیز همراه با نامهها ارسال گردیده حال چه بوروکراسی در فدراسیون حاکم است، یا احتمالاً همانند عکسهای نانگاپاربات در فاصله دو اتاق، این مدارک معلوم نیست با چه نیتی معدوم میشود، مشکل فدراسیون است که قبلاً هم از طرف ما اعلام گردیده.
راجع به بند ج-۲ که معرفی شرکت طرف قرارداد و پیشنویس قرارداد با ذکر جزئیات را خواسته است. ما قطعاً با شرکت مورد نظر که بوسیله SMS و نامه معرفی شده قرارداد نمیبندیم و سرنوشت برنامه را به یک شرکت بدون رزومه که خیلی سعی شد به تیم ترانگو تحمیل شود و یا شرکتی همانند شرکت خدماتدهنده به تیم تیلیچوبیک، که شرپاهایش آن شاهکار فراموش نشدنی را در سقوط دکتر بهالو مرتکب شدند نمیدهیم، شاید از شرکتی مثل اسپیلت البرز استفاده کنیم که از کمیسیون دریافتی خود چون میداند این برنامه در پیشبرد کوهنوردی موثر است صرفنظر و یا از شرکتهای معتبری که در پاکستان معروفیت جهانی دارند استفاده میکنیم.
اما حسن نیست فدراسیون و در واقع جوهره حاکم بر تفکر فدراسیون در بند د-۲ نمایان است که.
د : وضعیت پزشک و حضور در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم.
نخست پزشک – دیگر واقعاً حوصله کوهنوردی از این موضوع همراه داشتن پزشک در تیمهای هیمالیانوردی «البته فقط برای ما و چند تیم دیگر» سر رفته، چطور وقتی فدراسیون کوهنوردی در تمام تاریخ هیمالیانوردی ایران نتوانسته با اینهمه آزمون و خطا به یک راهحل منطقی و قابل قبول برسد این خواسته را از تیمهای دیگر میخواهد.
مسلم است که فدراسیون پزشکانی میخواهد مطیع، گوش بفرمان و تابع دستور کسانی که حتی ممکن است تجربه درست و حسابی هم نداشته باشند و بازهم مسلم است پزشکان که افرادی تحصیلکرده، متخصص و بیشتر آنها خود یک پا کوهنورد و بسیار بیشتر از تصمیمسازان توانمند هستند نمیتوانند تابع نظرات اینگونه افراد باشند، بازهم طبیعی است که در حین اجرای برنامه با سرپرست یا دستورهای از راه دور که با تلفن و پیغام و پسغام به مدیریت ابلاغ میشود مشکل پیدا میکنند و نمیتوانند به جملاتی مانند (برای شما باید افتخار باشد که در ترکیب تیمهای ملی قرار گرفتهاید) اکتفا کرده، شوق طبیعی صعود بهمراه تیم آنها را فرا میگیرد نتیجهاش میشود این که یکی آنقدر شیفته صعود میشود که کوهنورد محتاج به مراقبت را رها کرده و عازم قله میشود، دیگری در راه صعود جان خود را به داو میگذارد، یکی با دستور از تهران در مسافرخانههای ناامن پاکستان سرگردان میشود، دیگری به پائین فراخوانده میشود و کوهنورد بعلت عدم درمان در بالا میمیرد و یکی شرط میگذارد که من اول کوهنوردم و بعد پزشک بهتر است چند مورد از این خطهای کارشناسی نشده و غیرفنی بررسی شود.
مورد اول : در برنامه گاشربروم ۱ پزشکی که قدرت صعود و کوهنوردی را دارد و قبلاً در مداوا و حمل یک شرپای پاکستانی از کمپ ۳ توانائیهای خود را به اثبات رسانده در صعود نهایی تیم، در کمپ اصلی نگه میدارند، بعد در صعود نهایی محمد اوراز و مقبل هنرپژوه سقوط میکنند و با یک امداد فوقالعاده و غیرتی در آن ارتفاع آنها را به کمپ ۳ و بعد نزدیکیهای کمپ اصلی میرسانند در حین حمل به کمپ ۳ اوراز مجدداً دچار حادثه میشود و سرش خونریزی پیدا میکند، تا رسیدن حسن نجاریان نمیتوانند به او سرم وصل کنند یا جلوی خونریزی را بگیرند، این موردی از لزوم دانستن کمکهای اولیه در هیمالیانوردی و عدم کارشناسی فدراسیون در استفاده از پزشک در تیمهای هیمالیانوردی و لزوم بودن پزشک در کمپهای بالاتر.
مورد دوم : در صعود اورست سال ۸۴ با عنوان دهن پرکن "اولین صعود بانوان مسلمان به اورست"، پزشک تیم یکی از همین اولین بانوان مسلمان ایرانی را که در کمپ دوم اِدم شده بود به امان خدا رها، با مجوز او بهمراه سایر دوستان و فقط با دو نفر از هفت نفر خانم مسلمان راهی قله میشود و تازه بعد از مراجعت از قله آن برخورد بد و زننده را با آن پزشک غیر مسلمان اروپایی که دلش برای آن دختر مسلمان ایرانی تنها سوخته، و او را در کیسه هوا قرار داده بود، میکند. شانس آوردند که آن دختر مسلمان ایرانی زنده ماند یا شاید شانس آورد که زنده ماند.
مورد دیگر : در قضیه دکتر بهالو: فدراسیون مدعی بود چند بار به سرپرست برنامه تاکید کردهاند (قبل از حرکت) پزشک نباید صعود کند در جلسه کمیسیون بررسی حوادث که مسئولین فدراسیون هم شرکت داشتند (طبق صورتجلسه) سرپرست اعلام کرد دکتر از نظر بدنی و فنی جزو پنج نفر اول تیم بوده و فدراسیون قبلاً چنین حرفی را به او نزده و خطای شرپاهای تحمیلی از طرف شرکتی که فدراسیون با او قرارداد بسته باعث این حادثه گردیده است.
مورد دیگر : در سال ۸۸ سرپرست سه برنامهای که عازم قرهقوروم بودند برای هماهنگی بیشتر با رئیس و دبیر فدراسیون جلسهای داشتند در آن جلسه آقای کاشفی سرپرست برنامه هیئت تهران که دکتر بهپور در تیم ایشان بودند یک سوال مشخص از رئیس فدراسیون و آقای افلاکی دبیر فدراسیون پرسیدند، که اگر پزشک مایل به صعود باشد چکار باید کرد و پاسخ صریح به ایشان این بود که "سرپرست برنامه در این گونه موارد خود باید تصمیم بگیرد"، مسلم است که این جواب برای تیم سراب هم بود.
دکتر ابوالفضل جوادی را همه کوهنوردان میشناسند دانش و تجربیات ایشان در تجربههای مستقیم هیمالیانوردی و ترجمهها و تالیفات و اندیشههای انسانی خود را در عمل ثابت کرده، زنده یاد فرشاد خلیلی نیز کوهنورد با اخلاق، بدون حاشیه، توانمند و با دانش کوهنوردی را نیز همه به خاطر دارند، این دو نفر با هم دوست و هم برنامه بودند در برنامه "موستاقآتا"، تا آخرین حد کوهنوردی را با هم تجربه کردند، هم فرشاد میدانست دکتر جوادی با اعتقاد به صعود امن هم برای تیم و هم برای خودش، در برنامه شرکت میکند و هم دکتر جوادی میدانست فرشاد یک کوهنورد آگاه، قوی، مطمئن و تیمی است و دو نفری میتوانند فاکتور مطمئنی برای موفقیت هر تیمی باشند.
در برنامه گاشربروم ۲ که فدراسیون کارشناسی نشده این دو نفر را بعنوان سرپرست و پزشک به تیم تحمیل کرد، چرا آنقدر فرشاد را برای عدم صعود پزشک در فشار گذاشتند تا جایی که دکتر جوادی صحبتهای فرشاد خلیلی را در حین اجرای برنامه (برخلاف پیمانی که از قبل برای صعود دکتر "تا هرجا که در توانش بود") تغییر یافته دید، که مجبور شد تیم را رها و به اسلامآباد برگردد و بعد آن بلا را در پاکستان بر سر او آوردند، از ندادن پاسپورت برای برگشت تا عدم پذیرش او بوسیله شرکت ATP و مجبور به اقامت در مسافرخانههای کثیف و آلوده و ناامن پاکستان، و بعد جاگذاشتن او در اسلامآباد و تنها مراجعت کردن ایشان به ایران.
مورد بعدی : صعود تیم زنجان به مانسلو
این تیم بهر دلیلی با یک تیم دیگر از کوهنوردان مستقل قاطی شد، اسناد و مدارکش را حتماً دیدهاید که دو تیم در کنار هم بودند، نه با هم، در همین برنامه سرپرست تیم زنجان بنا به توصیه فدراسیون طبق گفته سرپرست (مقایسه کنید با دستور قبلی که سرپرست باید تصمیم بگیرد) از صعود دکتر حمیدی که کوهنورد توانایی است جلوگیری کرده و او را از کمپ سه برمیگرداند و در همین کمپ یکی از افراد تیم آزاد ادم میشود، مسلماً اگر از صعود دکتر حمیدی ممانعت بعمل نمیآمد میتوانست در آنجا خدمات پزشکی ارائه دهد (کاری به درست یا غلط بودن صعود میرشکاری و عدم پذیرش نظرات دکتر و سرپرست و اعضای تیم زنجان که به قیمت جانش تمام شد ندارم) بحث بر سر وجود پزشک در تیمهای هیمالیانوردی است.
مورد بعد : تیم سال گذشته مانسلو که با مجوز شورای برونمرزی صعود کرد چرا پزشک، همراه نداشت که از سقوط جعفر عزیز جلوگیری یا لابد بعد از سقوط خود را به او رسانده و زندهاش کند.
اما با تمام این تفاصیل حضور پزشک نه در تیمهای هیمالیانوردی، بلکه در هر برنامه بلندمدت کوهنوردی یک غنیمت است که اگر امکان حضورش باشد در تمام مراحل صعود اعم از همهوایی، تغذیه و صدمات میتواند نقش موثر و مفیدی داشته باشد اما اینهم یک واقعیت است، که هیچ پزشکی نمیتواند در ارتفاعات عمل جراحی انجام دهد یا دست و پا پیوند بزند، اینجاست که هیمالیانوردان نیز در این مورد وظایفی دارند که دقیقاً باید بیاموزند و در صورت لزوم انجام دهند، یک هیمالیانورد باید با علائم بروز آدمهای مغزی و ریوی و پیشگیری برای مبتلا نشدن به آن (همهوایی). رعایت بهداشت فردی و گروهی، کمکها و درمانهای اولیه، نکات فنی امداد و حمل مجروح آشنا باشد که اگر نباشد خطاست.
اگر هر کدام از مسائل فوق چه برای خود، چه برای همنوردش پیش بیاید نفرات همراهش اولین کسانی هستند که میتوانند به مصدوم کمک کرده، الان هم دیگر در کمپهای بزرگ پزشکی از طرف شرکتهای خدماتدهنده مستقر و در مقابل دریافت ویزیت خدمات انجام میدهد، یا با تلفن ماهوارهای با کوهنوردان پزشکی هماند دکتر جوادی، دکتر مساعدیان و دکتر بهپور که در هر ساعت شبانهروز آماده پاسخگویی هستند تماس بگیرند که ما در هر دو برنامه برودپیک از مساعدتهای این بزرگواران بسیار بهره بردهایم.
اما یک خواست فدراسیون، که حضور پزشک را در تیمهای هیمالیانوردی لازم میداند کماکان بیجواب و خود یکی از مانعتراشیهای فدراسیون درباره صدور مجوز شورای برونمرزی است (میگویم مانعتراشیهای فدراسیون که اشتباهاً مانعتراشی شورا تلقی نشود) چون همه میدانند و میدانیم همین فدراسیون برای بسیاری از تیمها یا نفرات تنها توانسته مجوز شورای برونمرزی را بدون حضور پزشک برایشان بگیرد، اما هر جا هم که لازم بداند میتواند از این حربه برای عدم صدور مجوز استفاده کند.
ما رسماً اعلام میکنیم این تیم پزشک ندارد چون
۱- پول نداریم حقالزحمه پزشکی که کار و زندگی و مطب خود را رها میکند بپردازیم
۲- چون تیم "ملی" هم نیستیم صلاحیت نداریم با یک جمله دهان پرکن (که پزشک باید افتخار کند که در این تیم است) منتی بر سر او بگذاریم.
۳- اعتقاد نداریم که دست و پای پزشکی را بسته و او را در کمپ اصلی نگهداریم و اجازه صعود به او ندهیم، چنانچه مصدوم را بتوان به کمپ اصلی رساند، آن جا دیگر هلیکوپتر به بهترین بیمارستانهای منطقه وصل است.
۴- پزشکی هم که در تمرینات شرکت و با نفرات به هماهنگی فنی رسیده باشد نتوانستهایم پیدا کنیم.
این شاید بدترین نوع انتخاب یعنی پاک کردن صورت مسئله باشد اما چاره دیگری نداریم سعی میکنیم و کردهایم که آموزش نفرات را بالا ببریم و در اینمورد سپاسگزار دکتر جوادی، دکتر بهپور و دکتر مساعدیان هستیم و خواهیم بود.
راجع به شرکت در اردوی آمادگی سرپرست و سرپرست فنی تیم
سرپرست فنی تیم آقای رامین شجاعی، مشغول کار و تحصیل در کاناداست، توانایی فنی ایشان را فکر میکنم اکثر کوهنوردان ایران میشناسند، رزومه کوهنوردی رامین در صعود به راکایوشی و گشایش مسیر ایران در برودپیک تا ارتفاع ۷۰۵۰ متر و مسیر زمستانه انجمن در دیواره علمکوه و صعود تا ۷۹۰۰ متری همین برودپیک و سایر برنامههایی که در داخل و خارج کشور انجام داده مشخص و مورد تایید کارشناسی و فنی کوهنوردان صاحبنظر است، تمرینهای هوازی خود را هم در کانادا سنگین ادامه میدهد، با نفرات تیم هم کاملاً آشناست و میزان آمادگی و تمرینات آنها را هم بوسیله من و چند نفر دیگر در دسترس دارد و مشاورههای لازم را هم از اوربکو میگیرد یا من میگیرم و در اختیارش میگذارم و مهمتر از همه امکان شرکتش هم در اردوهای موردنظر آقایان فراهم نیست و لازم هم نیست.
پینوشت: مسلم است که با انتشار این نوشتار علیرضاها، مسعودها، یکی مثل بقیهها و سایر یاوهگویان مستعار به خروش میآیند.
از دوستانی که این نوشتار را منتشر میکنند خواهشمندم از تایید کامنتهای ناشناس و بدون آدرس ایمیل خودداری کنند.
ایمیل من برای هر نوع بحث و اظهار نظر فنی باز و بسیار ممنونم از کسانی که بهر نوع به اجرای برنامه کمک کنند.
منبع: سایت «کوهنیوز»