عظیم؛ پروانه؛ اسطوره بمانید. (به قلم علی صباغی)
عظیم؛ پروانه؛
اسطوره بمانید
عکسی را دیدم که خانم پروانه کاظمی و عظیم قیچیساز، دو تن از نامآوران کوهنوردی ایران و جهان در سالن انتظار فرودگاه منتظر پروازشان نشستند. از توضیحی که پروانه کاظمی در پایین عکس نوشته به نظر اینگونه برمیآید که این نخستین دیدار رودروی آنان، آنهم از نوع غیرمترقبهاش، است. در شرح کوتاه خانم کاظمی عظیم قیچیساز انسانی فروتن و با شخصیت توصیف شده و حاکی از حس احترام پروانه کاظمی برای این اسطوره کوهنوردی ما ایرانیان است. بیتردید عظیم قیچیساز نیز در این برخورد نخستین، پروانه کاظمی را بااراده، دارای مناعتطبع و انسانی والا دریافته است آنگونه که ما در باشگاه اسپیلت میشناسیمش. اما این عکس تلنگری برای چند دغدغهی همیشگی من بود.
نخست اینکه بسیار مایه شعف و خرسندی است که قهرمانانی که ما میشناسیمشان و بدانها افتخار میکنیم تنها به خاطر قدمهای پرتوانشان که بر قلههای مرتفع و صعب میگذارند محبوبمان نیستند. شاید علت لازم این علاقه و احترام توان ورزشکارانهشان باشد اما بیتردید علت تامهی آن روح ورزشکارانه و به بیان دقیقتر ابعاد انسانی شخصیت ورزشیشان است که در شکلگیری تصویر نهایی آنها در اذهان و قلوبمان نقش دارد. این احساس احترام متقابل کوهنوردان بنام ما، مایه مباهات و البته درسآموزی است. اساسا کوهنوردی ورزشی و یا فعالیتی نیست که مبتنی بر رقابت آن را تعریف نمود و اگر هم رقابتی برایش در نظر گرفته شود رقابتی است "در خود و با خود" که کوهنورد به شکلی شهودی با روح و جسم خود دارد. و این رقابتناپذیری وجه ممیزهی این ورزش با دیگر فعالیتهای ورزشی است.
نکته دوم اینکه، نیاز هموارهی ما انسانها به اسطورههاست. پروانه کاظمی و عظیم قیچیساز چه بخواهند چه نخواهند خود را اسطوره ساختهاند و تنها ورزشکاری برای خود محسوب نمیشوند. از این رو بایدها و نبایدهای بسیاری که جهان اسطورهها را میسازد در مورد آنها نیز صدق میکند. "اسطوره شدن" آنها اگرچه در کوه و با صعود از قلل دشوار و خطرآفرین آغاز شده است اما "اسطوره ماندن"شان تنها در صعود از این قلل هیمالیایی رقم نخواهد خورد. همانطور که پیشتر در نوشتهای به نام " قدم بر قله بلوغ" بدان اشاره داشتم با هر رویکردی و در هر سطحی که به کوهنوردی بپردازیم در نهایت شاخصهایی عام وجود دارند که یکی از آنها نشان دادن روحیه دگرخواهی و احترام به همنوردان و "دیگری"های کوهنوردی است: احترامی اصیل و برآمده از حس عمیق دوست داشتن؛ و به واقع رمز اسطوره ماندن ـ و نه اسطوره شدن ـ در همین "دشواری وظیفهی" نهفته است. پس "عظیم؛ پروانه؛ همواره اسطوره بمانید".
سخن آخری که این عکس و دیدار غیرمترقبهی دو قهرمان کوهنوردیمان در ذهن من تداعی کرده است خود نقدی است بر فضای کلی جامعه به طور عام و جامعه کوهنوردی به شکل خاص. پیشتر در نوشتهای به این نکته اشاره داشتم که رشد و بالندگی ثمره حرکت در متن جامعه و زمینهی فعالیتی است که در آن درگیریم و در نتیجه تعامل و داشتن روابط درست شبکهای باعث انتقال تجارب فردی به مجموعههای انسانی، حفظ و ثبت این تجارب و از همه مهمتر شناخت بیشتر افراد درگیر در یک فعالیت با افرادی از جنس خود است که چه بسا "هزار راه نرفتهی" او را پیشتر تجربه کردهاند و صاحب توشهای به غایت ارزشمندند. ساده سخن اینکه، کوهنوردی ما از نبود روابط شبکهای کارآمد رنج میبرد. تردیدی نیست که پیشرفت و موفقیت همواره در جایی شکوفا میشود که انباشت سرمایه شکل گیرد. اگر شبکههای انسانی کارا در جامعه کوهنوردی هر چه بیشتر شکل گرفته و توسعه یابند سرمایههای کوهنوردی ـ که همان کوهنوردان و تجارب فنی و انسانیشان است ـ تجمیع شده و شرط ضروری پیشرفت و بالندگی فراهم میشود.
به امید آن روز که اسطورههایمان را در شبکههای انسانیمان درک کنیم.
علی صباغی (عضو باشگاه اسپیلت)
اردیبهشت ماه ۱۳۹۳
می 8th, 2014 at 11:06 ق.ظ
درود
خیلی سعی کردم روی این نوشته کامنت نذارم اما مجبور شدم چند مورد رو اینجا مطرح کنم.
متنی رو که شما اینجا نگاشتید به چندین مورد دلالت دارد که متاسفانه در ایران اصلا رعایت نمیشودو چه بسا اصلا مشکل بنیادی تر از این داستان ها می باشد
در نخست باید یاد بگیریم از بت ساختن و اسطوره سازی اون هم به این شکل خودداری کنیم چون مشکل الان این سیستم اسطوره و اینگونه مسائل نیست بلکه بینش و نگرش به این ورزش پر خطر هستش.
در نوشته های نخستین میفرمایید این دو عزیز برای اولین بار هستش همدیگر رو ملاقات میکنن سخن اینجاست این دو عزیز که آنها را “قهرمان کوهنوردی” خطاب کردید به چه شکل است که در ایران بعد از این همه سال باید یه جایی توی فرودگاه هم رو ببینن یعنی توی ایران هیچوقت وقت نشده همو ببینن؟ یا برنامه ای با هم داشته باشن ؟
مسئله بعدی رفتارهای شخصیتی دو فرد رو دارید بررسی میکنید ولی به نظر من اتفاقا تفکرات ورزشکارهای ما در هر ورزشی در ایران فکر کنید با ورزشکارهای مثلا کشورهای غربی کاملا متمایز است در کشور های غربی شاید دو کوهنوردی هماهنگی کنند از دو کشور مختلف با هم دیدار کنن و برنامه ای داشته باشن اما توی کشور ما دو کوهنورد باید غیرمترقبه همو ببینن البته من به قلم شما دارم میگم چون شما میگید غیرمترقبه بوده این هم خودش جای بحث داره ..
سخن بعدی این واژه “در خود و با خود” هستش که برای رقابت در کوهنوردی بیان کردید به نظر من این هم باز تفکر باز شماست که اینجور استنباطی از رقابت در این ورزش کردید به نظر من و آن چیزی که من در غرب دیدم در همه ورزش رقابت هستش اما در کوهنوردی این رقابت علنی نیست اما این دلیل بر نبودش نیست بلکه خوی و شخصیت انسانی همیشه اینچنین بوده که برای پیشرفت همه چیز رو نگاه میکنه هم در حیطه ی ورزش خودش هم فراتر بهتره اینجوری بگیم که در کشور ما مقداری این مسئله علنی نیست نه اینکه بگیم اصلا وجود نداره جایی دیگه میفرمایید “قهرمان” و در جای دیگه میفرمایید رقابتی در کار نیست سوال اینجاست قهرمان در طی چه فرایندی به نامگذاری میشه؟ مقصود بنده آن چیزی هستش که در ورزش مرسوم هست ..
در مطلب سومی جملات خوبی رو در مورد دیگری خواهی میگید اما باز این الفاظ اسطوره و غیره باز برتری دارید میدید یادتان باشد این دو عزیز هم انسان هستن و انسان ها میتونن عوض بشن طی زمان نگرش ها انسان دستخوش تغییره انسانی که به معروفیت و محبوبیت میرسه وارد مرحله جدید از رفتارهای شخصی میشه و این خودش میتونه براش خطر افرین بشه ..
اخلاق و شخصیت های درونی که شما مطرح کردید فقط منتهی به این مسائل نیست ارهارد لورتان سوییسی در دو صعود هشت هزاری که در هیمالیا داره در نزدیکی قله به خاطر کمک به چند کوهنورد دیگه از صعود باز میماند و در جای دیگه یه گروه رو از گم شدگی نجات میده حال این شخص برنامه خودشو داره و اینچنین میشه به نظر شما این شخص چقدر بزرگ هست؟ چند کوهنوردی توان همچین کاری رو دارن که از نگاه شخصی خودشون بگذرن؟
سالها پیش یکی از دوستان بنده که ۶ تا از هشت هزارمتری ها رو در کارنامه خودش داره از همین امریکا راهی نپال شد که ماناسلو رو صعود کنه در راه در ارتفاعات حدود ۷۵۰۰ به جنازه کوهنوردی برمیخورن که یخ زده و گروه بدون هیچ اعتنای راه قله رو در پیش میگیرن ..
پس کوهنوردی هم خودخواهی های خودش رو داره و این خصلت در همه انسان ها بالفعل موجوده مثل همه ی ورزش ها…
و در سخن اخر شما توصیه به همه شده در مورد شبکه های انسانی
به نظر من مشکل الان ایران این مسئله نیست مشکل طرز تفکر انسان هاست مشکل مسائل مالی انسان هاست مشکل دست اندر کاران این مجموعه هستش و مشکل اساسی تر از این داستان هاست ما باید سطح اموزش رو بالا ببریم و به دنبال حمایت فنی و مال از “بازماندگانمان” باشیم رفتن اشخاص به اون بالا و در آوردن پرچم از کوله این فقط یک امر ماجراجویانست کشور ما بکر ودست نخورده هستش امر کوهنوردی هنوز هم نهادینه نشده به امر کوهنوردی حرفه ای نگاه نمیشه عمیق نگاه نمیشه از پایه باید تعمیر بشه باید روی بچه ها کار بشه که در اینده کوهنوردان کارآمدی باشن که بیشتر از این آسیب نبینیم در آینده کارهای خارق العاده کنن این میتونه ما رو بیشتر جلو ببره.دست از اسطوره سازی و بت سازی برداریم و از توان فنی این دو عزیز و ورزشکار استفاده کنیم زیرا نه تنها این دو عزیز بلکه افراد زیادی هستن که تجربه بالایی دارن و میشه از اونها استفاده کرد …
می 10th, 2014 at 8:35 ب.ظ
دوست ایرانی عزیز نخست سپاس از اینکه این نوشته را خواندید و مهم تر از آن، نقادانه به آن نگریستید. به گمانم هر دو مان نسبت به یک وضعیت نامطلوبی انتقاد داریم ولی در این راه از واژه گان و البته رویکرد متفاوتی در مواجهه با آن استفاده کرد ه ایم. نخست اشاره بدین نکته حائز اهمیت است که منظورم از اسطوره تصویری بدون ترک و عاری از خلل و خطا نبوده و نیست و من در نوشته های دیگرم در همین سایت بدان پیشتر اشاره کرده ام که شنیدن مفهوم اسطوره بالمآل برای بسیاری از شنونده گان یا خواننده گان با تداعی درکی حماسی عصر باستان از این مفهوم همراه است. فی الواقع بنده نیز این نوع از برداشت را در مورد اسطوره امروزی ندارم و مد نظرم نیست ..اسطوره برای ما کسی است که با ما و همانند ما در جامعه می زید و کار نیک انجام میدهد و خطا نیز می کند اما اراده ی اعتراف به خطا و اشتباه را داراست و مهم تر از آن نسبت به خود و رفتار هایش نگاهی بازاندیشانه داشته و همواره خود را موضوع اصلاح و بهینه شدن می داند..این یعنی اسطوره ی امروزی…پر واضح است که هدفم از این نوشتار نقدی است به فضای موجود ….نقدی ست بر "چیستی" امر اسطوره و وضعیت اسطوره بوده گی و نه بر "هستی" آن؛ چرا که اسطوره ذاتی وضعیت انسانی ست. زیرا وضعیت انسان همواره از بدو تولدبا این مفهوم گره خورده اما در گذر زمان هر انسانی بسته به تجربه زیسته ی خود و معیار های هنجاری خویش اسطوره را تعریف و معنا می کند . چرا که اسطوره از نظر من مفهومی متصلب واز پیش ساخته نیست بلکه تنها ظرفی است که ما خود به عنوان مفسرین وضعیت موجودی که در آن هستیم در درون آن مظروف خود را بریزیم و نامگذاریش کنیم .. پس فکر می کنم من و شما در این مورد تفاوت زیادی نداشته باشیم. اما در مورد اینکه یکی از مشکلات اصلی، آموزش است کاملا با شما موافقم و باید بگویم بی تردید آموزش حلقه ی مفقوده ی فرهنگ ما و بالمآل تمامی نهادهای فعال در آن از خانواده گرفته تا اجتماعات و انجمن های ورزشی است.. خوشبختانه در باشگاهی هستم که به جد بدین امر توجه می کند هر چند به نظرم باید سطح آن و تنوع آن نیز مد نظر گرفته شود. خب نقد دیگر شما به مفهوم قهرمان است و معتقدید وقتی صحبت از قهرمان می شود یقینا باید رقابتی باشد که ماحصل آن فردی به عنوان قهرمان معرفی شود و اینکه من در این متن اشاره کرده ام که این ورزش رقابتی نیست و از نظر شما این در تعارض با ادعای قهرمان بودن افراد است..به نظرم نوعی سو تفاهم در درک این واژه به وجود امده و احتمالا این از قلم نارسای من بوده است..بازهم با ارجاع به مطلب شما که به غرب اشاره کردید کمی منظورم را شفاف تر می گویم؛ واژه hero/heroinاشاره به هر شخصیتی است که امری خارق العاده و درخور تحسین را انجام داده است و ازین رو با نگاهی به دوروبرمان صدها نفر را در زندگی روزمره مان می بینیم که بلاشک سزاوار نامیده شدن به عنوان قهرمان هستند…به نظرم با این نگاه به مفهوم قهرمان معنای اسطوره نیز حد و مرزی عینی تر و قابل درک تر به ذهن می یابد. و ازین رو چه ارهارد لورتان و چه انسان زحمتکشی که نان آور خانه خویش است و ساعت ها با شرافت به دنبال روزی خویش است هر دو قهرمان و اسطوره اند..به نظرم مهم تنها ظرافت در نوع نگاه ما ست تااین وضعیت های به نظر متفاوت ولی در اصل همسان را درک کنیم..به قول مولانا " پیش چشمت داشتی شیشه ای کبود/ لاجرم عالم کبودت می نمود". سخن آخر اینکه شکی نیست که سازوکار حمایتی از فعالان این رشته و بویژه آنانی که حادثه ای جدی و حتی منتهی به مرگ را تجربه کرده اند اسفبار است. نیازی به توضیح من نیست که چه اشکالات ساختاری در حوزه سیاستگزاری های اجتماعی مسبب این وضعیت است و اصولا این نوشتار در این مجال بدنبال طرح آن نبوده است. هموطن عزیزم دوباره از حوصله ای که به خرج دادید و من و بقیه دوستانی که محتوای این سایت و احتمالا این مطلب را می خوانند در نظرات خود شریک کردید سپاسگزارم..
می 11th, 2014 at 12:52 ب.ظ
در یک جمله بگم که آقای عظیم قیچی ساز با سرکار خانم پروانه کاظمی در هیچ شرایطی قابل مقایسه نمی باشند. این که بخوایم این دو عزیز رو با هم مقایسه کنیم کاری است بسیار اشتباه و زاییده یک تفکر … میباشد. در ضمن با متن بالا هم موافق هستم.
می 11th, 2014 at 9:00 ب.ظ
درود
آقای صباغی پس ما به این نتیجه میرسیم ادراک و تعاریف ما از واژگان با هم تفاوت داره من پیشتر در متن بالا نظراتم رو دادم ولی در مورد تعریفتون از اسطوره مخالف هستم دلیلش هم اینه من در سایت یکی از همین دوستان کوهنورد که نام برده شدن یک کامنت گذاشتم اما بدون نظر پاک شد سپس دلیل پاک شدنش رو پرسیدم اون کامنت سوالی هم پاک شد من فکر میکنم یک شخصی که اسطوره خوانده میشه نباید از یک انتقاد ناراحت بشه کما اینکه بی منطق باشه در صورتی که بی منطق نبوده . اگر خواستید توی ایمیل جزییات رو براتون میگم فقط دلیلم از اینکه کسی رو اسطوره خطاب نکنیم رفتارهای ادم ها بوده همین..
آقای طیرانی هیچوقت نمیشه کسی رو با کسی مقایسه کرد هیچ جای حرف من مقایسه این دو عزیز نبوده.
می 13th, 2014 at 11:26 ق.ظ
سلامی دوباره
خب این مساله ای رو که بدان اشاره کردید و به نوعی نقد صریح رفتاری از کسی است بی تردید با شما همدلی دارم..برنتابیدن سخن و نقد دیگران برنتابیدنی است. و به نظرم نکته اصلی که اگر به دقت متن مرا کسی بخواند پی می برد که مفهوم اسطوره چقدر ظریف و میرا ست و چه قدر مفهومی ” در زمانی” و “ناپایدار ” است…من به هیچ وجه به هیچ ابوالبشری نگفته و نمی گویم ” اسطوره هستید” بلکه می گویم ” اسطوره بمانید ” ..همانگونه که در نوشته اخیر نیز بر آن تاکید داشتم..چرا که همه ما باید بدانیم که نباید خود را در سایه ی خنک توهم “اسطوره بودن” به استراحت در وضعیت رکود ذهنی بپردازیم و باید به خود هر لحظه این تلنگر را بزنیم که وضعیت انسانی وضعیتی از جنس ” شدن ” است و نه ” بودن”..
بازهم سپاس از حوصله و دیدگاه تون..
می 18th, 2014 at 10:27 ب.ظ
آقای طیرانی
با عرض سلام وسپاس از بیان نظراتتون در اینجا..
نخست آنکه من هیچ مقایسه ای بین این افراد انجام نداده ام و لی گویا شما اینجور برداشت کردید. به نظرم باید متن رو موشکافانه تر بخوانید.
نکته دیگر اینکه به نظرم ابدا زیبنده نیست که اگر نقدی دارید آن را به عباراتی چون ” زاییده ی تفکر…” بیارایید. خب حرفتان را کامل بگویید. اگر بنا به هر دلیلی بیان کردنی نیست در این مجال، پس این شیوه ی ابراز عقیده کردن را انتخاب نکنید. و اگرهم حرفی ست کاملا با حفظ حریم ادب و احترام به طرف مقابل ابراز شود… این شیوه به هیچ وجه پسندیده نیست.
با امید بهروزی روزافزون