گزارش برنامه شهرستانک به قله توچال و دربند ۱۴۰۱/۶/۱۸ – هر هفته یک برنامه «شماره ۹۹۴»
شهرستانک روستایی است در جاده چالوس، منطقه آسارا و نرسیده به کچسر در استان البرز. اگر از جاده چالوس بروید، حدودا ۴۵ دقیقه بعد به جاده ای آسفالته میرسید که راه روستای شهرستانک است.
باشگاه اسپیلت نیز این بار برنامه کوهنوردی را از این مسیر به توچال گذاشته بود.
من که از دماوند در اوج بد اقبالی که بخش بزرگی از آن ریشه در تردیدهای ناشناخته و شناخته شده خودم داشت، با پر شدن ظرفیت ثبت نام، بازمانده بودم، در این برنامه شرکت کردم.
چنین بود که هر جا گل حسرتی میدیدم، چه اندازه حسرت که نمیخوردم:
ساعت ۴ صبح از زیر پل سیدخندان راه افتادیم و با یک بار گم کردن راه وبرگشتن، ساعت ۵.۴۵ دقیقه کار صعود را آغاز نمودیم. البته خودرویی که ما را به مقصد رسانده بود، طبق معمول ما را جایی پیاده کرده بود که با آغاز کوهنوردی فاصله داشت.
پنج کیلومتر که یک ساعت پیمودنش طول کشید، پیاده روی کردیم تا به جایی رسیدیم که انتهای روستای شهرستانک بود. از بالا خرابه های کاخ ناصری دیده میشد.
درباره این کاخ که به شماره ۱۹۲۵ در فهرست میراث ملی از سال ۱۳۷۶ ثبت شده است، اطلاعات چندی در دست هست. حتی تصویر این کاخ در گذشته را میشود در اینترنت با جستجویی ساده یافت که با وضعیت فعلی آن بسیار فرق دارد:
این کاخ که در بالاترین جای روستا بود، به دستور ناصر الدین شاه، در دوره قاجار به سال ۱۲۵۶ خورشیدی (۱۲۹۵ قمری) ساخته شده تا شاه برای بهره بردن از آب و هوای خنک و مطلوب شهرستانک با دربار، به این محل بیاید.
آمدن به این محل از تهران، همان چیزی است که در این برنامه برای من شگفت آور بود.
از همان آغاز راه، معلوم بود که راهی هموار تا گردنهها هست و چندان نیاز به صعود پرشیب و تبعا فرودی چنین ندارد.
حتی در جاهایی، وقتی از دومین گردنه گذشتیم، جاده کالسکه رو دو یا سه متری شاهی دیده میشد که به قبل از هتل توچال در نزدیکی ایستگاه هفت که زیر قله شاهنشین قرار دارد، میرسید.
این راه و این همواری موجب شد تا درباره راه تحقیق کنم.
تحقیق به من نشان داد که راهی شاهی به دستور آن شاه برای رسیدن به شهرستانک احداث شده است. در دانشنامه تهران بزرگ به قلم ناصر پازوکی طرودی چنین آمده است:
«شاهی، راه \ rāh-e šāhī \ ، مسیری کالسکهرو، در دورۀ قاجار.
در دوران پادشاهی ناصرالدین شاه (سل ۱۲۶۴-۱۳۱۳ ق / ۱۸۴۸-۱۸۹۵ م) و به دستور وی راه کالسکهروی از شمال تهران و دامنۀ جنوبی البرز به سمت شهرستانک احداث شد و ظاهراً شاه نیز با برخی از درباریان و مردم، چند بار از طریق این راه به شهرستانک که در آنجا عمارت و قصری برای خود احداث کرده بود، سفر کرد.
نقطۀ دقیق مبدأ و منزلهای میان راه این مسیر کالسکهرو در هیچیک از گزارشها و نوشتههای زمان قاجار که عمدتاً توسط محمدحسن خان اعتمادالسلطنه نوشته میشد، مشخص نشده است؛ اما امروزه میتوان در سینهکش ارتفاعات دامنۀ جنوبی البرز مرکزی و قلۀ توچال، آثار این راه را در چند نقطه ازجمله حدود ۵۰ متر پایینتر از این قله مشاهده کرد.
اگر قرائن را پیگیری کنیم، این راه از روستای قدیمی منظریـه ــ کـه امروزه از محلههـای شمالی شهر تهران به شمار میرود ــ آغاز میشد، از نزدیکی اردوگاه کلکچال عبور میکرد و به سمت قلۀ توچال امتداد مییافت. از فاصلۀ چند ده متری جنوب قلۀ توچال راه به سمت محلی که امروزه ایستگاه ۷ تلهکابین در آنجا قرار دارد و در شمال آن چشمۀ آب گوارای قلهکوه واقع شده است، به تخت شاه (قلهشاه) میرسید و سپس به طرف شمال غربی کشیده میشد و از شمال آن مسیر سرازیری را طی میکرد و به شهرستانک میرسید.
این راه مسیر عبور اردوی ناصرالدین شاه بود که برای گذراندن ایام گرم تابستان به اتفاق اعضای حرمسرا و خدمه و چاکران از تهران رهسپار کاخ شهرستانک میشدند. گذر از این راه که عموماً یک روز به طول میانجامید، گاهی چندروزه طی میشد و در فواصل مختلف آن از جمله کوه تخت شاه به دستور پادشاه خیمه و خرگاه برپا، و اتراق میکردند و شب را استراحت کرده، روز بعد مسیر را ادامه میدادند.
طول این راه حدود ۱۵ کمـ بود؛ اما به سبب گذر از فراز و نشیب و گردنهها و درههای پرشمار، پیمودن آن نیازمند زمانی بیشتر از حد متعارف بود. معمولاً در چنین سفرهایی افراد زیادی شاه را همراهی میکردند. از صاحبمنصبان و درباریان گرفته تا زنان حرمسرا و ملتزمان رکاب و خدمه و نوکران و محافظان که گاهی شمار آنان از چند صد تن تجاوز میکرد.
باروبنۀ این افراد به همراه تدارکات از مواردی بود که سفر را دشوارتر و کندتر میکرد. روشن است که مسیر محدود و تنگ و سختگذر کالسکهرو نمیتوانست گنجایش پذیرش تمامی این افراد را داشته باشد، لذا حرکت بسیار کُند صورت میگرفت و مسیر حدود ۳ فرسخی، میبایست در مدت ۳ یا ۴ روز طی میشد.
افزون بر مسیر کالسکهرو، راهی نیز از رودبار قصران به شهرستانک وجود داشت که گاهی شاه از آن طریق به شهرستانک میرفت. مسیر این راه از سرخهحصار آغاز میشد و به تلو، و سپس لشکرک، و از آنجا به اوشان و آهار میرفت. این راه در آهار به دو شاخه تقسیم میشد؛ شاخهای به سمت شمال غربی به ناحیۀ تاربیشه و جنوب کوههای تاربیشه و کوه آهاربشم میرسید و از آنجا سرازیر میشد و به شهرستانک میرفت. شاخۀ دیگر به ناحیۀ شکرآب و در سمت شمال دشت چمنمخمل از ارتفاعات سرازیر میگشت و به شهرستانک میرسید.
از این راه عموماً در فصلهای بهار و پاییز که وضعیت هوا متغیر بود، استفاده میشد، اما راه شاهی یا همان راه کالسکهرو صرفاً در فصل تابستان که وضعیت هوا و زمین ثابت بود و احتمال بوران و تگرگ و سیل وجود نداشت، برای رسیدن به شهرستانک انتخاب میشد»[۱].
[۱] .
https://www.cgie.org.ir/fa/article/238750/شاهی،-راه
از این راه گذشتیم و حوالی ساعت ۹.۳۰ بود که پس از طی ۱۱ کیلومتر راه، به نخستین گردنه رسیدیم. لختی آسودیم و به سوی گردنه دوم که به هتل توچال میرسید رفتیم.
پیش از گردنه اول، یک آب خوب با لوله به گوسفند سرایی میرسید که برخوردار شدیم. این کار خوب بماند به یادگار در یادها که برگشتن یکی از همنوردان (آقای اصغری خواه) به آن گوسفند سرا برای یافتن پرچم باشگاه که اتفاقا جا مانده بود، کار تحسین برانگیز و متعصبانهای بود که همه از آن خوشنود شدند.
سرتاسر مسیر پر بود از کبکهایی که وقتی متوجه حضور ما میشدند پرواز میکردند. شاید حدود ۱۰۰ کبک در مسیر تا این گوسفند سرا دیدیم.
ساعت حدود ۱۱.۱۵ بود که به گردنه دوم و کنار هتل توچال رسیدیم.
تمام طول مسیر آسان و هموار بود و چندان شباهتی به کوهنوردیهای مرسوم باشگاه اسپیلت نداشت. البته این اشکالی ندارد؛ ارزش این صعود در زیبایی مسیر و نگاه تاریخی به جهان پیرامون بود؛ انگار به ۱۶۰ سال پیش برگشته بودیم که برای رفتن از یک شهر و روستا به روستا و شهر دیگر، باید از گردنهها و راههای قدیمی میگذشتیم.
از این جا، صعود به قله توچال آغاز شد. در واقع تا این جا را نمیشد کوهنوردی نامید. تا این جا را بهتر است رسیدن به تهران از شهرستانک دانست.
همواری راه تا هتل توچال آنچان بود که در طول مسیر متورسوارانی چند دیدیم که برای آمدن به تهران از شهرستانک، با سرعت بالا تلاش میکردند. آنان گویا تمام مسیر شهرستانک تا توچال را در ۴۵ دقیقه میرفتند.
میتوان این مسیر کوهنوردی در این زمان و فصل از سال را مسیری خوب برای پیمایش بلند و طولانی و استقامتی دانست.
سگی که در تصویر بالا میبینید، تمام طول مسیر تا توچال را با ما همراهی کرد، بی آنکه چیزی بخواهد یا بنوشد. اینجا بود که باز به یاد آن نظر افتادم که این حیوان با وفا، برای خوراک به دنبال ما نمیآید، او دوست دارد که صاحب داشته باشد.
چنین بود که بیتی از حافظ به خاطرم آمد و زمزمه کنان میرفتم:
من سگ اصحاب کهفم بر درِ مردان مقیم گر دهر درمینگردم، استخوانیگو مباش
یک ساعت بعد یعنی ساعت ۱۲.۳۰ بود که به قله توچال رسیدیم.
با نیم ساعت استراحت و برداشتن عکسهای دست جمعی، تیم ۸ نفره باشگاه به دو تیم تقسیم شد. سه نفر از ایستگاه ۷ به امید این که بتوانند با تله کابین به تهران برگردند از ما جدا شدند و ما پنج نفره به سرپرستی آقای قنبری از مسیر توچال امیری – دره اوسون – دربند به تهران رسیدیم.
درست ساعت ۱۷.۰۰ بود که دربند شلوغ و پر تردد و میدان مجسمه، پس از نزدیک به ۳۰ کیلومتر پیمایش، پیش روی ما بود.
*در پایان بایسته است از آقای حامدرضا قنبری برای سرپرستی این برنامه تشکر و قدردانی کنم. مرد خوب، نیک نهاد، مودب، محترم و دوست داشتنی.*
حسن محسنی
۱۹/شهریور/۱۴۰۱
شرکت کنندگان در این برنامه:
آقایان : حامدرضا قنبری «سرپرست»، حسن محسنی، سجاد اصغری خواه ، محمد پرویز
خانم ها : سعیده بهزاد افشار «مربی راهنما»، مهناز برزویی، مهناز محبوب، آیسودا یوسفی راد
سپتامبر 12th, 2022 at 8:44 ق.ظ
خدا قوت به همگی دوستان
گزارش جالبی بود
و تبریک به حامدرضا قنبری عزیز