پاورقیهای یک کوهنورد: «اسکی از گذشته تا امروز»
روز یکشنبه ۱۳۹۳٫۹٫۹ اولین جلسه اسکی امسال را (به قول قدیمیها) دشت کردیم.
مطابق چندسال گذشته با «رامین منفردزاده» پای ثابت اسکیام به پیست توچال رفته و ۵ ساعت تمام (یکسره) اسکی کردیم. هوا هم حسابی سرد و تا دلتون بخواد لرزیدیم.
امروز به این فکر افتادم که تا چندسالگی میشود اینطور اسکی کرد و از پای نیافتاد!!!
تو این چند سال اخیر خیلی از دوستان قدیمی من تقریباً به طور «صددرصد» اسکی را کنار گذشتهاند و علت آن را هم سنوسال و آماده نبودن وضعیت جسمی عنوان کردهاند.
خیلیها معتقدند اسکی ورزش جوانهاست و افراد مسن بهتر است به این ورزش نپردازند.
قبل از اینکه بخوام نظرم را در این مورد با شما همباشگاهیهای عزیز مطرح کنم، اول مایلم با هم نقدی به گذشته بزنیم و با هم نگاهی داشته باشیم به سرنوشت ۳۷ ساله اسکی کردن من …..
اولین بار در زمستان سال ۱۳۵۶ یعنی در ۱۸ سالگی به پیست دیزین رفتم. با آقایی به نام حضرتی (۵۰ ساله) که کوهنوردی مشترک ما را به هم معرفی کرده بود.
در رژیم گذشته پیستهای اسکی محل حضور ثروتمندان و اهالی دربار و البته ورزشکارانی بود که واقعاً عاشق این ورزش بودند و بیشترشان را بومیان و محلیهای دهکدههایی مانند گاجره ـ شمشک و مشاء تشکیل میداد.
سه پیست فعال آن زمان دیزین ـ شمشک و آبعلی بود و هنوز پیستهای دربندسر و توچال راهاندازی نشده بودند.
در این بین کوهنوردان بسیاری نیز بودند که بنابر دلایلی که هنوز برایم روشن نیست! علاقه وافری به اسکی داشتن و تقریباً (تا آنجایی که من میشناختم) اکثراً به این ورزش میپرداختند.
درست برعکس این زمان که با وجود پیشرفت «کمی» ورزش کوهنوردی، تعداد کوهنوردان اسکیباز افزایش نیافته است….
داشتم از گذشته برایتان نقل میکردم. اولین روزی که به اسکی رفتم، با عشق و ذوق فراوان ۴:۰۰ صبح بیدار شده، چوبها و لوازم را کول کرده، مسیر زیادی را پیاده طی کردم تا به محل قرار برسم.
جالب است بدانید اتومبیلی که آن زمان با آن به پیست دیزین رفتم «موسکوویچ» نام داشت. ماشینی روسی و بسیار ساده و محکم و از نظر من دوستداشتنی.
آن روز وقتی با تلهکابین به پیست وسط (رستوران) دیزین رسیدیم، آقای حضرتی گفت: «هشت کن و بیا پایین» و خودش نوک چوبهای اسکی را به هم نزدیک و ته آن را باز کرد و ادامه داد: «اینطوری بیا پایین» و به سرعت سُرخورد و از دید من دور شد. حالا من ماندم و هشت کردن چوبهای اسکی!!!
واقعیتش را بخواهید آن زمان از لحاظ امکانات و مسائل مالی پیستهای اسکی جایگاه افرادی مانند من نبود که هنوز کسبوکار و درآمد خاصی نداشتم.
چوب اسکی من که امانتی بود، بیش از حدود دومتر قد و یک فیکس فنری به آن نصب شده بود و کفشهایم بزرگ و چرمی و لباسها هم که اصلاً مناسب این ورزش نبود.
یادم هست شلوارم جین بود. به طوری که وقتی بعد از ساعتها با زمینخوردنهای متوالی به پایین رسیدم، تمام لباسهایم خیس و ازهم گیسخته شده بود.
ولی باور کنید لذت آن روز اسکی و بودن در آن طبیعت زیبا و متفاوت، هنوز در ذهنم باقی و جاریست. فکر میکنم اسکی یکی از مفرحترین، فنیترین و در عین حال جزو ورزشهایی است که برعکس فکر خیلیها حسابی انرژیبر و توأم با خستگی زیاد است.
(البته اگر جدی اسکی کنیم و به جای تفریح کردن به ورزش کردن آن بپردازیم.)
سال ۱۳۵۷ انقلاب شد و تقریباً پیستهای اسکی تعطیل شدند.
سال ۱۳۵۸ با ۴ نفر از دوستان جمع شدیم. شریکی ماشینی به نام «ژیان» که احتمالاً میشناسید به قیمت ۱۵هزار تومان خریدیم و هر هفته با آن ماشین با سرعت کم حدوداً ۴ ساعته به پیست دیزین رفته و تمام روز اسکی میکردیم و ساعت ۱۰:۰۰ شب خسته و نالان به تهران بازمیگشتیم.
از سال ۱۳۶۱ به بعد جَو پیستهای اسکی عوض شد و در ابتدا ورود خانمها را برای یکسال ممنوع اعلام کردند.
در یکی دو سال بعد مجدداً ورود خانمها آزاد شد. ولی با پوشش کامل و بسیار دستوپاگیر و جالبتر از آن به طور جداگانه!!!
آمدند وسط پیست را دیوار کشیدند (البته از جنس توری و پلاستیکی)
واقعاً منظره … و فراموشنشدنی بود.
خانوادهها که میآمدند، خانمها از سمت راست و آقایان از سمت چپ اسکی میکردند. در هوای ابری و خراب، اوضاع واقعاً «قمر در عقرب» میشد و هرکس به دنبال گمشده خود میگشت.
البته میدانید که آن موقع جنگ بود و زمان درگیریهای داخلی و توأم با مشکلات بسیاری که کشور در آن درگیر بود و اسکی کردن در آن موقع مانند معجزهای بود که نصیب افرادی مانند من میشد.
در سالهای بعد اوضاع کمی بهبود یافت و با پایان جنگ وضعیت پیستهای اسکی هم تا حدزیادی مطلوب شد.
با آغاز دوران سازندگی و بعد از آن اصلاحات، رویکرد مردم به ویژه نسل جوان به پیستهای اسکی بسیار زیاد شد و استقبال از این ورزش روبه فزونی گذاشت. در ابتدا با ایجاد پلیس پیست (که البته هنوز هم وجود دارد)، نظم و انضباط سختگیرانهای در پیستهای اسکی حاکم شد. ولی دیری نپایید که مسئولین دوباره تصمیم گرفتن آزادی بیشتری را در این ورزش حاکم کنند….
هماکنون با ورود به پیستهای اسکی با هجوم ورزشکارن بسیاری مواجهیم که با لباسها و تیپهای بسیار شیک با وجود گرانی بلیط و هزینههای سرسامآور خرید لوازم در تمام روزهای هفته بخصوص روزهای تعطیل به این ورزش میپردازند.
البته میدانید که متأسفانه هنوز از لحاظ سطح مسابقات، کشور ما نتوانسته است مقام قابل قبولی را در آسیا کسب کند. ولی شاید اگر مسئولین توجه بیشتری کنند، میتوان امیدوار بود که این اتفاق افتاده و کشور ما هم در ورزش اسکی حرفی برای گفتن داشته باشد…..
خوب حاشیه زیاد رفتم. به اول بحث برمیگردم، نظرم اینکه که با بالارفتن سن در ورزش اسکی، باید فرم و تکنیک اسکی کردن نسبت به گذشته آرامتر و معقولتر باشد و صدالبته از کارهایی مانند پرش و شوست و مارپیچهای زیاد پرهیز کرد.
ضمناً باید سعی کرد شیبها و مسیرهایی را انتخاب کرد که فشار کمتری به ورزشکار وارد کند.
پس واضحتر اینکه با قطع کردن این ورزش به دلیل کهولت سن کاملاً مخالفم و معتقدم در هر مقطعی میشود اسکی کرد و از آن لذت برد.
این نوشته را با یادی از یک پیشکسوت کوهنوردی و اسکی به پایان میبرم. آقای محمدکاظم گیلانپور که بیش از هشتاد سال سن دارند و هماکنون در یک کشور اروپایی بسر میبرند، به گفته دوستانی که با ایشان ملاقات داشتهاند، هنوز به ورزش اسکی و تدریس آن میپردازند و به طور کامل از آن لذت میبرند.
امیدوارم همه ما در ورزش نگاه و الگویمان افرادی مانند آقای گیلانپور باشد.
ذبیحا… حمیدی
آذر ماه ۱۳۹۳
دسامبر 4th, 2014 at 1:23 ق.ظ
دور ١ تمام اغاز دور ٢ ……
این نمونه ای از جملات روز های اسکی ماست که با گذاشتن یک سری قول و قرارهای اول صبح شروع میشه …
که با یک سری براوردها تعداد دورهای اون روز وبه اصطلاح می بندیم . یک هدف برای خودمون که لذت ورزش و دوچندان میکنه و تلاشو ممارست برای رسیدن به یک چیزی که شاید برای خیلی ها بی معنی باشد .البته من خودم فکر می کنم چون کوهنوردها همیشه یک هدف دارن به اسم قله و برای اون می جنگن ، این روحیه از اونجا سر چشمه می گیره ..
خلاصه این نبرد اون روز ما میشه که تو هر شرایطی باید به اتمام برسه وگرنه لذتمون کامل نمیشه …تازه بعضی روزها به رکوردهای خودمونم حمله می کنیم البته این مربوط میشه به روزهایی که هوا مساعد و برف خوب در نهایت پیست خلوت باشه .می تونم بگم واقعا برای من روزهای پر فشاری وحس خستگیش مثل یه قله ۴٠٠٠ هزاریه جون داره .
خلاصه اسکی کردن با این سبک و سیاق شده برای من حس منحصر بفرد با کسی که بهم اسکی رو یاد داد و ۵ ساله در کنارش درس یادمی گیرم . من به جرات می تونم بگم تو یک فصل اسکی خیلی کم پیش اومده بتونم یک پا پیدا کنم که بشه بیش از ٢ بار با هاش اسکی کرد. پس دلیلش فقط سن و سال نیست یه چیز دیگه ای باید باشه مثل عشق به طبیعت و ورزش که بتونه شما رو تو هر حالی به پیست بکشه .
من خیلی خوش شانس بودم که کسی مثل اقای حمیدی اسکیو بهم یاد داد و هر فصل در کنارشون اسکی کنم امیدوارم با همین قدرت و انگیزه سالیان متمادی بتونن اسکی کنن و در این زمینه هم الگویی باشن برای همه اسکی باز ها …
با سپاس فراوان از اقای حمیدی
دسامبر 4th, 2014 at 4:41 ق.ظ
بهتر نیست به جای تعریف کردن این همه دلاوری و رشادت در پیست اسکی ، رفتن به نپال با رفیق فابریک ها و صعود به قلل مرتفع کمی به فکر لذت بردن در جبهه های غربی کشورت و اسلحه گرفتن علیه کشور متخاصم میبودی ؟
به عقیدم بهتر بود پرچم فتوحاتتو اونجا برافراشته میکردی در اون زمان !
……….
پاسخ:
آقای یار قدیمی؛
چیزهایی که من می نویسم نه شرح دلاوری ها و نه شرح رشادت هاست…
بلکه روایت های گوناگون و مستندهای ورزشی است که در قالب یک گزارش یا خاطره یا پاورقی و یا مقاله منتشر می شود و تمام ارزش و اعتبار آن به ورزش، به ویژه ورزش کوهنوردی بازمیگردد.
چنانچه شما یکی از آن دلاوران سرفراز کشور می باشید، می توانید با معرفی کامل خود و احیاناً وبلاگ یا نوشتارهایتان ما را هم در لذت خواندن آنها سهیم فرمایید.
ذبیح ا… حمیدی
دسامبر 6th, 2014 at 6:19 ب.ظ
(…) با تو هستم
//یار قدیمی//!!!!!!!!
فکر کن . فقط برای یک لحظه با خودت فکر کن …
کاسب کاری و حسادت خودت رو با مقدسات و خون شهدا و وطن قاطی نکن!!
مرا کشت خاموشی ناله ها
دریغ از فراموشی لاله ها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بی ادعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدار مردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
استاد حمیدی کار شما در زمان فعلی کم از جهاد نیست . در این اوضای بد که مواد مخدر و الکل و… در جامعه بیداد میکنه (طبق آمار جهانی در ایران بیش از سالی ۲۰۰ میلیون لیتر الکل مصرف میشه) شما عده ای جوان رو زیر بال و پر خودتون گرفتین و اونها رو از این ناپاکی ها دور نگه داشتید … والا کم از جهاد نیست.
آقای به اصطلاح //یار قدیمی//!!!!!!!!
تو خودت چه میکنی !!!!!! حتما با اسم شهدا و… داری (…) .
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دین فروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
بساط (…) خودت رو جای دیگه پهن کن اینجا اجناس تو خریداری نداره.
اگر داغ دین بر جبین می زنید
چرا دشنه بر پشت دین می زنید؟
خموشید و آتش به جان می زنید
زبونید و زخم زبان می زنید؟؟؟
(…)
……….
توضیح باشگاه اسپیلت:
آقای سیانپور (عضو باشگاه اسپیلت) جهت احترام بیشتر به مخاطب چند واژه از نوشتار شما توسط باشگاه نقطه چین (…) شده است.
دسامبر 8th, 2014 at 8:48 ب.ظ
یار قدیمی عزیز،گویا این حقد وکین وبغض که آغاز شده را پایانی نیست و دلایلش کمی مرموز جلوه میکند چون هنگامی که از ورزش صحبت میشود حد ومرزی برای انجامش متصور نیست چه در زمان جنگ وچه در زمان صلح.
اینکه جنابعالی تصور میکنید رفتن به نپال و انجام ورزش اسکی وغیره حتما ورزش های شیکی هستند وبا وجود جنگ از انجام آنها باید پرهیز کرد جای بسی تعجب است .
آیا کشورهای در حال تخاصم ورزش خود را چه فوتبال،کوهنوردی، اسکی ویا هر فعالیت ورزشی را به تعطیلی میکشانند و استاد دانشگاه،مربی ورزشی،ورزشکار حرفه ای و دانشجو و دانش آموز همگی با هم اسلحه بدست میگیرند و بقول شما به کشور متخاصم میتازند. اینجانب تقدیر نامه هشت سال دفاع مقدس را دارم ولی هنگامی که گزارش سفر نپال و خاطرات جناب حمیدی را چه در زمان جنگ و بعد از آن مرور میکردم با انسانی تلاشگر که میتواند کارهای خارق العاده انجام دهد مواجه شدم و ایشان را تحسین میکنم. روزی در کوه بصورت سولو وبرای شنیدن صدای بال فرشتگان در روزی عادی در حال صعود بودم، با فردی حدود ۷۰سال و قدرتمند برخورد کردم از خاطرات کوهستانش میگفت محور صحبت این پیشکسوت متمرکز به جناب حمیدی شد واز روح بلند و قدرت وتوانائی رهبری و هماهنگی باشگاهی ایشان و حتی ازدقتی برای تغذیه که از برنامه دقیقی تبعیت میکند میگفت، بنابراین علاقمند به آشنایی با ایشان شدم البته زمان درازی همچون آشنایی”یار قدیمی” نیست ولی در همین زمان هم چیزی که شاهدش بودم ورای تصوراتم بود زیرا این انسان شاید دومین انسان تاثیر گذار بعنوان یک دوست در زندگی ام بوده است دوستان فراوانی داشته ودارم ولی هنگامی که از ایشان صحبت میکنم از شخصی آرام که درونش عشق به همنوع،ورزش و باشگاهی که برایش تلاش کرده تا جوانانی را به قله مقصود برساند شعله ور است،دور از تعصباتی که آدم ها را به روزمرگی کینه ورزی وحقد می کشاندواز اینکه نسل این انسان ها هنوز بر روی این خاک پا برجاست احساس امیدواری میکنم.
هنگامی که باراک اوباما در مقابل امپراطور ژاپن تعظیم کرد همه تعجب کردند چون سال ها قبل ژنرال مک آرتور در کنار امپراطور هیروهیتو پدر امپراطور کنونی بعد از اشغال ژاپن پیروزمندانه دست به کمر عکس یادگاری گرفت چه چیز تغییر کرده بوده که رفتار اوباما اینگونه بود؟این تعظیم در مقابل یکپارچگی بودکه این خاندان امپراطوری در طی سالها به این جزیره ۳۳۰ هزارکیلومتری داده بودند و ژاپن را به غول اقتصادی تبدیل کرده بودند ،بنابراین احترام ما به انسانها به مجموعه کردار و رفتار انسانی و میزان تاثیر گذاری آنهاست و اینکه توانایی این را دارند که کاری انجام دهند که از توان همگان خارج است .انسان ارجمندی چون جناب حمیدی کارنامه ای از تلاشهای بی وقفه ای از دوران نوجوانی با دوستان بقول شما “فابریک” داشته اند که هر کدام برای خودشان یلی بوده اند، ارج گذاشتن در تمام نوشته ها و گزارش هایشان در مورد بزرگانی چون ابراهیم شیخی، جلال رابوکی و لیلا اسفندیاری و دیگر بزرگان مشهود است .بنابر این به شما”یار قدیمی” توصیه میکنم مروری بر کتاب “جامعه شناسی نخبه کشی:نوشته علی رضا قلی بهمراه دیگر “یاران قدیمی” داشته باشید تا برای انسان های ارزشمندی که توانایی هماهنگی و ذهن پیشرو دارند ارج نهمیم . موفق باشید
دسامبر 13th, 2015 at 8:49 ق.ظ
نوشتار زیبایتان قابل تقدیر است جناب اسماعیلی
آگوست 26th, 2022 at 4:33 ب.ظ
سلام خدمت آقای ذبیح الله حمیدی مربی فرهیخته و حرفه ای کوهنوردی و اسکی تشکر میکنم از اینکه در خاطراتتان یادی از غلامرضا حضرتی پیشکسوت کوهنوردی و اسکی نمودید. پدر ویژکی های خاصی داشت و اراده و توانمندی هایش با توجه به اندام ریز جثه ای که داشت ستودنی بود.
پس از یاد گیری حرفه اسکی من و برادرم را نیز به یاد گیری این ورزش مفرح ترقیب نمود.
با یادگیری ما در محله مان بیشتر دوستان بنده نیز به اسکی تمایل پیدا کرده و اسکی باز شدند.
پدر روزی دوبار دوش آب سرد میگرفت. تمامی قلل مرتفع ایران رو به اتفاق همنوردان دوران خویش فتح کرده بود به جرات میتوانم بگویم بیش از دوهزار مرتبه قله توچال و قلل همجوار را فتح کرده بود قله دماوند را بیش از سی مرتبه بعد از اینکه پا به سن گذاشت و کوه نوردی کمی برایش مشکل ساز شد. طبق برنامه ای مرتب در طی ۱۸ سال گذشته از محل سکونت صادقیه تا پل نیایش را در مسیر اشرفی اصفهانی در ۲۴ روز در ماه پیاده روی میکرد. یعنی در طی این ۱۸ سال ۶۰۴۸ کیلومتر مسیر طی کرده و متاسفانه به دلیلی نامعلوم دچار ناراحتی ریوی و قلبی گردید و در بیمارستان شریعتی بستری شد. مردی با اراده و قوی، دبیری پاکدست و وظیفه شناس(فیزیک و مکانیک) بازنشسته مسلط به زبان انگلیسی آلمانی عربی.پدر هم اکنون طبق اذعان خودش متولد ۱۳۰۷ است و ۹۴سال دارد.با احترام به بزرگان و مفاخر کوهنوردی ایران زمین بهمن حضرتی فرزند.