آشنایی با کوهنوردان نامدار جهان / به قلم محمد اسماعیلی (بخش پانزدهم – آخرین قسمت)
بخش چهاردهم :رینهولد مسنر ( – ۱۹۴۴) ۷۳ ساله :
رینهولد مسنر یکی از مشهورترین کوهنوردان جهان است.
هیچ شخص کوهنوردی همچون او در دنیای کوهنوردی انقلاب برپا نکرده است. او حتی از نبوغ ادموند هیلاری در جلب افکارعمومی جهانیان پیشی گرفته است. در سال ۱۹۸۶ با صعود به قله ماکالو و لوتسه در یک فصل بعنوان اولین فرد در جهان قادر شد ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متر را صعود کند و پروژه ۸۰۰۰×۱۴ خود را به اتمام رساند.
در عین حال رینهولد مسنر، جهان کوهنوردی را در نیمه دهه ۱۹۷۰ با تکنیکهای به سبک آلپاین (سبکبار)، سریع و سبک آشنا کرد. روشی که در آن «بدون اکسیژن، بدون طناب ثابت و بدون کمپ از پیش تهیه شده و بدون تیم حمایتی» بعنوان روش آلپاین یا سبکبار معرفی شد.
بسیاری از صعودهای مسنر قابل ذکر هستند اما بیشتر کوهنوردان براین عقیده اند که صعود سولوی «مسنر» بدون اکسیژن از رخ شمالی به اورست به یک شاهکار شباهت دارد، او تمام چیزهایی را که نیاز داشت در کوله پشتی اش قرار داد و از بیس کمپ صعود کرد و در زمان حیرت آور ۴ روز به قله اورست صعود کرد و به بیس کمپ بازگشت.
«کنراد آگنر» کوهنوردی آزموده از «بوزمن مونتانا» میگوید : «این صعود مسنر شبیه فرود بروی کره ماه بود بعد از آن و هر چیزی دیگر در قیاس با آن رنگ میبازد».
شخصیت و کاراکتر «مسنر» به بزرگی کوههای هیمالیا بود، او یک کوه را صعود میکرد و شما سریعاً در باره او می شنیدید .او ماشین جلب افکار عمومی زنده بود که با خبرگی، خودش را در دنیا تبلیغ میکرد.
آلپینسیت انگلیسی «آدریان بورگیز» در مورد مسنر می گوید : در حالی که او با کوهنوردی و صعودهایش سود مالی و اقتصادی بدست می آورد دیگران فقط کوهنوردی می کردند «البته او چیزی برای نقد کردن داشت».
و آن چیزی نبود جز کتابهائی که مسنر می نوشت، کتابهای مسنر رل مهمّی در موفقیت های اقتصادی او داشتند و امر مهم اینست که کتاب های مسنر از جمله ژورنالهای کوهنوردی بی معنی و بی مفهوم نبودند، بهترین آنها شامل «کوهستان کریستال» و «اورست : اکسپدیشن بی انتها» عمیقاً آثاری درونگرایانه و اغلب شبیه سایکو درام های واگنری بودند که خواننده را به خود جذب می کردند.
بعدها وقتی که مسنر نظر خود را بروی اکتشافات قطب متمرکز کرد، زمینه ای جدید را باز کرد، در سال ۱۹۹۰ بخشی از اولین تیم با کاشف قطب آرود فوچس(Fuchs) موفق شد قطب جنوب را بدون حمایت و پیشتیبانی با پای پیاده عبور کند. سه سال بعد بهمراه برادرش هوبرت از گریلند عبور کردند.
این موفقیت ها هنوز هم یاران نخبه مسنر را حیرت زده کرده است.
تام هورنبین (Hornbein) کوهنورد و پزشک آمریکائی در مورد مسنر می گوید :«رینهولد مسنر واقعاً یک «تور-دو-فرس» بزرگ است او از جمله کسانی است که استانداردها و الگوها را به لرزه درآورد.
پیتر آتانز (Athans) کوهنوردی آمریکائی که ۷ بار اورست را فتح کرده است می گوید : رینهولد مسنر بسادگی نوع تفکر مردم را تغییر داد، چیزی که او انجام داد تا بحال از هر چیز دیگری جلوتر بود.
ادویستور می گوید : مسنر ثابت کرد اگر شما بدون اکسیژن به ارتفاعات بالا بروید کله اتان منفجر نمیشود.
البته، آدمی همیشه مخالف گو هم دارد، داگ اسکات کوهنورد بزرگ انگلیسی که یکبار همنورد مسنر بود در مورد او گفت : رینهولد صعودهای خوبی انجام داد، اما بعضی از مسیرهای جدید را با اندکی مشکل تکنیکال انتخاب می کرد تا خود را مهم جلوه دهد.
بیشتر انتقادها در مورد مسنر تمرکزشان بروی پیروزی های بی بدیل او نبود بلکه بروی رفتار نخوت آمیز و خشن او در برخورد با افراد دیگر بود، اگرچه او به رفتار گاه به گاه جذاب هم شناخته می شود، او برای صحبتهای شدیدالحن و رفتار خشن که گاهی اوقات در کوهستان داشت معروف است، بعد از صعود ۱۹۷۸ بهمراه پیتر هابلر به قله اورست، مسنر ناگهان دوستی ۱۲ ساله خود با هابلر را قطع کرد و علت آن چاپ کتاب «پیروزی منحصر بفرد» توسط هابلر بود که در کتاب هابلر اشاره کرده بود که مسنر در سرپرستی خود در اکسپدیشن اغراق می کند .او چند سال بعد از صعود اورست عنوان کرد که ما هرگز مشکلی نداشتیم تا زمانی که من اعتراضی نمی کردم، بنظر من رینهولد همیشه می خواست نفر اوّل باشد و هرگز کسی را برابر با خود تحمل نمی کرد.
احتمالاً، اما خیلی از افراد به شما خواهند گفت که «اِگو ego» یا «مِن بزرگ مسنر» بخشی از چرائی بود که باعث شد که او در جایگاه نخست قرار بگیرد.
ادویستور در این مورد می گوید : تکبر و نخوت مسنر آن چیزی است که باعث قوی شدن و دقیق و متمرکز شدن او شد .او حرفش را عملی می کرد و بروی حرفش می ایستاد و نمونه آن صعود بدون اکسیژن به قله اورست بود. او همان کاری را می کرد که محمدعلی کلی می کرد.
«گرگ چاپلد» نویسنده و کوهنورد پیشکسوت بسیاری از صعودهای هیمالیائی میگوید : «چه او را دوست داشته باشید یا نداشته باشید، همه راه ها به مسنر ختم می شود».
در کتابهای خود در برخی از آنها بعضی از مسائل درباره شخصیت خود را آشکار کرده است، جائی که به خواننده نگاه اجمالی به احساس درونی ای که بر زندگیش حکمفرمائی می کند را نشان می دهد.
تنهائی : شاید برای کوهنوردی که عمری ریسک و ماجراجوئی به خطرناکترین کوهای جهان را تجربه کرده است عجیب جلوه کند ولی او از جنگی میگوید که او برای غلبه بر این «ترس تنهائی» با خود دارد.
در یکی از صحبت هایش می گوید : تمام زندگیم در تلاش بودم تا به این ترس از تنهائی غلبه کنم، من برای اکسپدیشن های انفرادی ساخته نشده ام، در دهه شصت زندگی، من در طول روز کوهنوردی می کردم تا تنها نباشم.
من در طول اکسپدیشن هائی که داشتم سرانجام آموختم تا هفته ها در ارتفاعات بالا به تنهائی بسر ببرم و موفق شدم تا براین «ترس از تنهائی» فائق شوم.
برخلاف بسیاری از کوهنوردان این دوران، من برای جمعیت زیادی شناخته تر بودم و بعضی از افراد می دانستند که همراهی با من این شانس را برایشان داشت که شناخته شوند و من هم می توانستم خیلی از افراد را بروی شانه هایم حمل کنم اما هنگامی که قصد خراب کردن من را داشتند دیگر تحمل نمی کردم، مسنر از گفتن اینکه چه کسی از او سوءاستفاده کرد طفره رفت و فقط عنوان کرد : افراد یکبار ممکن است از من سوء استفاده کنند ولی بار دوّم اجازه نخواهم داد.
مسنر می گوید : شهرت بار سنگینی برایم بهمراه داشت وقتی جمعیت زیادی هستند من تمرکزم را از دست می دهم و قادر به کاری نیستم، من دوست ندارم با یکنفر صحبت کنم و ۵ نفر دیگر همزمان مرا به سوی دیگر بکشند این مرا دیوانه می کند .کسی نمیتواند باعث شود که زندگی ام از بین برود و این علّتی است که تحمل ندارم و گریزان می شوم. در سال ۱۹۹۶ مسنر تلاش برای صعود به گاشر بروم II را به علت اینکه بیس کمپ مملو از جمعیت بود نیمه کاره رها کرد.
مسنر می گوید : شاید در دهه هفتاد زندگیم شبیه میلارپا (Milarepa) فیلسوف محبوب و قهرمانم به غاری پناه ببرم و در آنجا زندگی کنم و همه چیز را فراموش کنم (میلارپا، متفکر تبتی همیشه در غار زندگی می کرد).
او در عین حال اضافه می کند : البته شاید همیشه در غار زندگی نکنم ولی بخشی از زندگیم را به آن اختصاص می دهم.
سالها پس از اوج موفقیت های رینهولد مسنر اکنون یکی از مشهورترین کوهنوردان زنده همه دوران هاست .او موضوع دهها کتاب و مقاله بوده است و این جدا از کتابهائی است که او خود نوشته است، او بیزنس من فعالی است از «استیک یاک» در رستورانش تا لوازم ورزشی.
و ماجراجویان جوان تأئید او را برای اکسپدیشن خود می خواهند.
هنگامی که از او پرسیده می شد که دلیل این همه موفقیت چیست؟ می گوید :
امور بزرگ وقتی رخ می دهند که انسان قدم در کوهستان می گذارد.
آری براستی ، امور بزرگ برای مسنر هنگامی رخ داد که او در آلپ یا هیمالیا پای در کوهستان نهاد.
*********
بیوگرافی :
رینهولد مسنر متولد ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۴، کوهنورد، کاشف، ماجراجو و یک نویسنده توانا از استان خودمختار تیرول جنوبی Bressanone ایتالیا است. زبان مادریش آلمانی است ولی در عین حال انگلیسی و ایتالیائی را هم روان صحبت می کند. پدرش جوزف مسنر، معلم بود که با مسنر بسیار سخت و شدید رفتار می کرد، پدرش مسنر را در ۵ سالگی به اولین قله خود راهنمائی کرد. رینهولد ۸ برادر و یک خواهر داشت، او بعدها با برادر کوچکترش گوتنر کوهنوردی می کرد، زمانی که رینهولد و گوتنر مسنر در ابتدای بیست سالگی اشان بودند جزو بهترین کوهنوردهای اروپا بودند.
در دهه ۱۹۶۰ او تحت تأثیر هرمان بول اولین صعودکننده نانگاپاربات، یکی از حامیان سرسخت روش آلپاین (سبکبار) در کوهنوردی در هیمالیا بود .او روش کوهنوردی اکسپدیشن را مغایر احترام به طبیعت کوهستان می دانست.
«اکسپدیشنهای مسنر تا سال ۱۹۷۰»
تا سال ۱۹۷۰ رینهولد مسنر آوازه صعودهایش در آلپ نامی برای او در دنیای کوهنوردی بهمراه داشت بین سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۴ مسنر ۵۰۰ صعود را سرپرستی کرد که بیشتر آنها در کوههای دولومیتس (Dolomites) در ایتالیا بود که گوشه ای از آن عبارتند از :
در ۱۹۶۵ او بروی رخ شمالی اورتلر «Ortler» مسیری جدید باز کرد.
در ۱۹۶۶ در گراند جوراسیس، «واکر اسپور» را صعود کرد.
در ۱۹۶۷ اولین صعود به رخ شمالی «اگنر» در صعودی زمستانه و رخ شمالی Furchetla را نیز صعود کرد.
در سال ۱۹۶۸ لیست زیر را کامل کرد :
ستون میانی Heiligkreuzkofel و رخ جنوبی مارمولادا.
در ۱۹۶۹ به یک اکسپدیشن درآند پیوست، صعود به «یروپاجا» و چند روز بعد
اولین صعود به قله (YeruPaja chico (m 6121
اولین صعود به رخ شمالی دروتیز (Droites)
به علّت موفقیت های متعدد دیگر مسنر دارای اعتبار ویژه ای بعنوان بهترین کوهنورد اروپا شد. بنابراین در سال ۱۹۷۰ او به اکسپدیشنی بزرگ در هیمالیا دعوت شد که این اکسپدیشن نقطه عطفی در زندگی مسنر محسوب می شود.
در زمان فعالیتهای کوهنوردی او در دانشگاه Padua ثبت نام کرد و شروع به تحصیل در مهندسی آرشیتکت شد.
«نانگارپاربات»
در سال ۱۹۷۰ که کوه های بزرگ او را فراخواندند، رینهولد مسنر ۲۶ ساله و برادرش گوتنر ۲۴ ساله بود، آنها عازم نهمین قله بلند دنیا نانگاپاربات (۸۱۲۶ متر) به سرپرستی کارل هرلیگ کوفر که یک اطریشی منضبط شدند، اکسپدیشن با تاکتیک سنتی اداره می شد و البته این شیوه مورد قبول مسنر نبود اما او شدیداً نیاز به تجربه در کوه های با ارتفاعات بالا را داشت.
هدف اکسپدیشن صعود از رخ صعود نشده روپال بود که در عین حال بلندترین رخ صخره ای و یخی جهان است، هوای نامساعد صعود نانگاپاربات را با مشکل مواجه کرد، در صبح ۲۷ ژوئن او در دیدرس بود ولی ناگهان هوا دچار تغییر شدیدی شد ولی رینهولد مسنر سرانجام فرصتی یافت تا به تنهائی به سوی قله صعود کند در مسیر بطرف بالا هنگامی که نگاهی به عقب انداخت در کمال تعجب گوتنر را دید که در حال صعود به سمت قله است .او منتظر شد و بهمراه گوتنر در بعدازظهر و دیروقت هر دو توانستند قله نانگاپاربات را صعود کنند، علائم بیماری ارتفاع در گوتنر آشکار شده بود و در پائین آمدن گوتنر وضعیت مناسبی نداشت و بعلّت تاریکی هوا مجبور به بیواکی اضطراری بدون چادر و وسایل لازم شدند، چه چیزی بعد از آن رخ داد ،مورد بحث فراوان شد. براساس گفته مسنر بعد از بیواک، او تصمیم گرفت با توجه به شیب زیاد رخ روپال برای گوتنر با توجه به بیماری ارتفاعش از مسیر کم شیبدار کوه یعنی از رخ دیامیر به پائین سرازیر شوند، مسنر تصور میکرد که با پائین آمدن وضعیت گوتنر بهبود یابد. همانطور که ارتفاع کم می کردند شرایط هوا بهتر می شد اما گوتنر علائمی از بهبودی نشان نمی داد، آنها شبی دیگر را در هوای منجمد بیواک کردند، روز بعد رینهولد از گوتنر خواست منتظر باشد تا او بهترین مسیر را پیدا کند، رینهولد می گوید درست چند لحظه بعد گوتنر را بهمنی در خود مدفون کرد تلاش او برای یافتن برادرش بی ثمر بود .در مسیر بازگشت که ۶ روز طول کشید به علفزاری رسید و سپس توسط دو مرد پاکستانی محلی به دهکده اشان برده شد. این ماجرا برای مسنر بسیار گران تمام شد . او برادرش را از دست داد، انگشتان پایش بعلت یخزدگی قطع شد و از همه ناگوارتر، روزنامه ها و دیگر افراد اکسپدیشن او را به علّت جاه طلبی اش مسئول مرگ برادرش گوتنر اعلام کردند.
در ابتدای سالهای بعد از اکسپدیشن، بحث و اقدام قانونی مابین مسنر و سرپرست اکسپدیشن، کارل هرلیگ کوفر در جریان بود، بعد از ۲۵ سال آرامش، مشاجره و بحث بار دیگر در اکتبر ۲۰۰۱ شعله گرفت .هنگامی که مسنر ادعا کرد که اعضای اکسپدیشن برای کمک به او و برادرش هیچ اقدامی انجام ندادند، بقیه اعضای اکسپدیشن پافشاری می کردند که رینهولد مسنر قبل از صعودش به آنها از ایده اش برای صعود از رخ روپال و فرود از رخ دیامیر گفته بود و این باعث مرگ گوتنر شده بود. مسنر بیان میکرد که فرود از رخ دیامیر تصمیمی ناگهانی بود که با توجه به وضعیت نامناسب گوتنر گرفته شد. چندین کتاب توسط ماکس فن کینلین، هانس سالر، پیتر مارتین و رینهولد مسنر نوشته شد و بحث و دعوای شخصی منجر به پروسه قضائی شد.
در ژوئن ۲۰۰۵ بعد از یک گرمای غیرمنتظره در کوهستان پیکر «گوتنر» در رخ دیامیر کشف شد که بنظر می رسید که گفته مسنر در مورد چگونگی مرگ «گوتنر» را تأئید می کرد.
از این تراژدی، فیلم نانگاپاربات توسط جوزف ویسمایر در سال ۲۰۱۰ ساخته شد و به اکران درآمد. این فیلم براساس خاطرات مسنر و بدون توجه به نظر اعضای دیگر اکسپدیشن ساخته شد. فیلم توسط اعضای دیگر اکسپدیشن مورد انتقاد قرار گرفت که فقط نظرات یکسویه مسنر را بیان می کند.
پروانه کاظمی بانوی هیمالیانورد کشور در کنار رینهولد مسنر و پیتر هابلر در جشن تولد مسنر
مسنر می گوید : نانگاپاربات زندگی مرا برای همیشه تغییر داد، اما من باید مسئولیت را قبول می کردم و به زندگی با این تراژدی ادامه می دادم، در انتهای این اکسپدیشن با مرگ برادرم من تنها خوش شانس بودم که زنده ماندم و من آموختم که باید بپذیرم : مرگ در کوهستان ممکن است هر لحظه بسراغم بیاید.
با از دست دادن انگشتان پا شرایط کوهنوردی برای من تغییر یافت، «بدون انگشتان پا» من نمی توانستم بروی صخره درحد حرفه ای کار کنم و بنابراین من یک «کوهنورد» شدم. و بنابراین شرایط جدید او را به کوه های با یخ زیاد کشاند.
در جمع ۵ بار مسنر به نانگاپاربات رفت که یکبار اقدام برای پیدا کردن گوتنر بود، بعد از سه اکسپدیشن ناموفق بروی نانگاپاربات مسنر سرانجام موفق شد از طریق رخ دیامیر در ۹ آگوست ۱۹۷۸ به قله نانگاپاربات بار دیگر صعود کند.
ماناسلو : در سال ۱۹۷۲ مسنر از رخ ناشناخته ماناسلو به قله رسید که از آن حتی عکسی موجود نیست. از آخرین کمپ بالا او بهمراه فرانک جاگر (Jager) بود که قبل از رسیدن به قله به علّت تغییر ناگهانی هوا به پائین بازگشت ولی مسنر موفق شد قله را صعود کند و در هنگام فرود به علّت مه شدید ابتدا مسیر را گم کرد ولی سرانجام موفق به یافتن کمپ شد، جائی که «فرانک هاسر» و «اندی شلیک» در انتظار مسنر و جاگر بودند، جاگر هرگز به کمپ بازنگشت ولی فریادهای او از درون کمپ و از جائی که در آن هوای نامساعد نامشخص بود ،شنیده می شد .در هوای مه آلود جهت یابی کاملاً دشوار بود. عصر همان روز «فرانک هاسر» و «شلیک» بدنبال جاگر و یافتنش از کمپ بیرون رفتند ولی مسیر را گم کردند و در یک غار برفی که درست کرده بودند پناه گرفتند و مسنر هم در موقعیتی نبود که بتواند به عملیات جستجو بپیوندد، روز بعد فقط «فرانک هاسر» به کمپ بازگشت و «اندی شلیک» که غاربرفی را در شب بدنبال یافتن «جاگر» ترک کرد هرگز بازنگشت. بنابراین اکسپدیشن ۲ نفر از افرادش را از دست داد. بعدها مسنر بخاطر اینکه « فرانتس جاگر» را به پائین همراهی نکرده بود مورد انتقاد قرار گرفت.
گاشربروم I : صعود کاشربروم I برای اولین بار اکسپدیشن موفقی بخود دید که به روش آلپاین (بدون اکسیژن) صعود شده بود .همه ۸۰۰۰ متری ها با استفاده از روش اکسپدیشن و با اکسیژن صعود شده بودند.
هرمن بول سالها قبل از ایده آلپاین استایل (سبکبار) مشابه روش کپسولی دفاع کرده بود که شامل گروه کوچک کوهنوردان با طناب های فیکس شده اندک بود. در ۱۰ آگوست ۱۹۷۵ هابلر و مسنر دومین صعود موفق به گاشربروم I را انجام دادند و مسنر اولین فردی شد که سه قله ۸۰۰۰ متری را صعود کرده بود.
بار دیگر در سال ۱۹۸۴ مسنر بهمراه هانس کامرلندر، گاشربروم I را صعود کرد، این بخشی از صعود دوگانه به دو قله ۸۰۰۰ متری (گاشربروم I و گاشربروم II) بدون بازگشت به بیس کمپ بود، بار دیگر این صعود به روش آلپاین و سبکبار انجام شد.
قله اورست :
رینهولد مسنر و پیتر هابلر به تصمیم بزرگ «صعود بدون اکسیژن به قله اورست» رسیدند که در آن زمان دانشمندان و پزشکان معتقد بودند که امری غیرممکن است این تصمیم عجیب از این شخصیت مصمم را کسی نتوانست به عقب نشینی بازدارد و در روز ۷ می ۱۹۷۸، مسنر و هابلر از کمپ ۲ به طرف قله صعود کردند آنها به آهستگی و به سختی و بدون اکسیژن از خط الرأس جنوب شرقی بسوی قله درحال صعود بودند و در روز ۸ می ۱۹۷۸ در حدود ساعت ۱ تا ۲ بعدازظهر بر فراز قله اورست برای اولین بار بدون اکسیژن ایستادند. مسنر بعدها احساسش را چنین بیان کرد : من چیزی جز یک تکه شش نفس زنان شناور بر فراز مه و قله نبودم.
این دو کوهنورد ثابت کردند که متخصصین اشتباه می کنند و هیچکس بیش از دکتر «پیترهکت» که در ان زمان در کوه اورست حضور داشت متعجب نشد. دکتر هکت مسنر را از نظر (Vo2 Max) و دیگر فاکتورها مورد آزمایش قرار داد و بعدها عنوان کرد که «مسنر» از نظر فیزیولوژیکی و فیزیکی کاملاً معمولی بود و امری که بتوان در مورد او شاخصه عنوان کرد اصولاً وجود نداشت.
دو سال بعد در سال ۱۹۸۰ مسنر تصمیم گرفت اورست را از مسیر شمالی صعود کند این بار هم بدون اکسیژن ولی بصورت سولو این صعود را در مدت ۴ روز انجام داد او از بیس کمپ شروع به بالا رفتن کرد و قله را صعود کرد و در حین فرود ناگهان تصمیم گرفت مسیر گذرگاه شمالی را میانبر بزند البته او در کمپ بالا قبل از صعود توقفی نداشت این صعود تاریخی را بعنوان یکی از شاهکارهای کوهنوردی میدانند.
K2 :
در سال ۱۹۷۹، مسنر از طریق رخ جنوبی تصمیم به صعود K2 را گرفت که او آن را مسیر جادوئی (Majic Line) نامید، این اکسپدیشن به سرپرستی مسنر و شامل ۶ کوهنورد بود. گوگنا، موتچلنچر، کاساروتو (ایتالیا)، ربرت شوئر (اطریشی)، داچر (آلمانی) و ژورنالیست هولزگن و دکتر اورسلا گردر (که زخمی شد و توسط مسنر و موتچلنچر تا آسکوله حمل شد).
بعلت خطر بهمن در مسیر اصلی و زمان از دست رفته آنها تصمیم گرفتند از طریق مسیر آبروزی (Abruzzi Spur) صعود کنند، این مسیر با طناب فیکس شده بود و کمپ بالا وجود داشت. در ۱۲ ژوئن، مسنر و مایکل داچر بدون اکسیژن موفق به صعود قله شدند، ناگهان هوا دستخوش تغییر شد و بقیه اعضای تیم قادر به صعود نشدند.
شیشاپانگما :
در زمان اقامت در تبت برای صعود سولو از رخ شمالی به قله اورست، مسنر فرصت توجه به صعود بعدی خود به شیشاپانگما را یافت و سال بعد، بهمراه فریدل موتچلنچر ، اسوالد اولیز (Oelz) و گرد باور (Baur)، بیس کمپ را در رخ شمالی تنها قله ۸۰۰۰ متری که تماماً در خاک چین است برقرار کردند و در ۲۸ می، مسنر و موتچلنچر موفق شدند در هوائی بد و نامناسب به قله برسند.
کانچن جونگا :
در سال ۱۹۸۲؛ مسنر تصمیم گرفت که اولین کوهنوردی باشد که سه قله ۸۰۰۰ متری را در یک فصل صعود می کند او ابتدا قصد صعود به کانچن جونگا و سپس گاشربروم II و در نهایت برودپیک را داشت.
مسنر و موتچلنچر از رخ شمالی صعود را آغاز کردند به علّت اینکه در زمان صعود برف زیادی در آنجا انباشته شده بود پیشرفت آرامی داشتند و از آنجائی که تندی و شیب مسیر مشکل برای صعود ایجاد کرده بود هر دو کوهنورد از طناب های فیکس شده استفاده کردند، سرانجام در ۶ می ۱۹۸۲، مسنر، موتچلنچر و آنگ دورجی بر فراز قله کانچن جونگا ایستادند. در زمان صعود، موتچلنچر از ناحیه دست و سپس از ناحیه پا دچار یخزدگی شد و در برگشت و در بیواک شبانه، چادرشان پاره شد و مسنر بعلت آبسه آمیبی که در کبدش داشت و از آن رنج می برد کاملاً ضعیف و بیمار شد و در انتها توسط موتچلنچر و با کمک او تا بیس کمپ همراهی شد.
گاشربروم II :
بعد از صعود کانچن جونگا، موتچلنچر برای درمان یخزدگی دست و پایش به اروپا رفت و مسنر هم نیازمند استراحت بود. بنابراین سه قله براساس برنامه ریزی قبلی نتوانستند صعود شوند و مسنر بعد از درمان آبسه آمیبی کبدش برای صعود به گاشربروم II اقدام کرد ولی مسیر جدید را براساس برنامه ریزی قبلی استفاده نکرد، همنوردانش شِرخان و نظیر سبیر به اندازه کافی قدرتمند نبودند ولی با این وجود هر سه نفر در ۲۴ جولای ۱۹۸۲ بر فراز قله ایستادند، مسنر در این صعود جسد کوهنورد اطریشی مفقود شده در دو سال قبل در GI و GII را یافت.
برودپیک :
برودپیک سومین قله بالای ۸۰۰۰ متری بود که در سال ۱۹۸۲ توسط مسنر صعود شد، در آن زمان او اولین فردی بود که اجازه صعود به این کوه را داشت، مسنر در این صعود «یرزی کوکوشکا» و «وسیج کورتیکا» که اجازه صعود به K2 را داشتند را در مسیر ملاقات کرد که البته آنها به علّت نزدیکی جغرافیائی، برودپیک را بصورت غیرقانونی صعود کرده بودند. مسنر در گزارش صعود خود در مورد برودپیک اشاره ای به برخورد با این دو لهستانی نکرد ولی چند سال بعد آن را آشکار کرد، در دوّم آگوست ۱۹۸۲، مسنر بهمراه نظیر سبیر و شرخان قله را صعود کردند. بدین ترتیب سه کوهنورد بعد از صعود گاشربروم II، اقدام به صعود برودپیک کردند، صعود با یک اختلاف از ابتدا از مسیر نرمال انجام شد.
چوآیو :
در زمستان ۱۹۸۳ / ۱۹۸۲ مسنر اقدام به تلاش صعود زمستانی چوآیو کرد. ولی به علّت انباشت برف در محلّ از ارتفاع ۷۵۰۰ متر مجبور به بازگشت شد. این صعود برای اولین بار با هانس کامرلندر بود، چند ماه بعد در ۵ می ۱۹۸۳ مسنر بهمراه هانس کامرلندر، مایکل داچر از مسیر جدید به قله رسیدند.
آناپورنا :
در ۲۴ آوریل ۱۹۸۵ مسنر بهمراه کامرلندر از رخ شمال غربی و استفاده از مسیر جدید به قله آناپورنا صعود کردند در اکسپدیشن سه کوهنورد دیگر (پاتچیدر، شیستل و دارشانو) هم حضور داشتند که به قله نرسیدند ولی در زمان بازگشت مسنر و کامرلندر بعلت برف سنگینی که باریده بود و در هوای کاملاً نامناسب این سه کوهنورد به کمک مسنر و کامرلندر شنافتند.
دائولاگیری :
مسنر در ۱۹۷۷ و ۱۹۸۴ برای دائولاگیری تلاش کرد ولی موفق به صعود نشد. سرانجام در ۱۵ می ۱۹۸۵ مسنر بهمراه هانس کامرلندر از مسیر خط الرأس شمال شرقی (مسیر نرمال) بعد از سه روز تلاش موفق به صعود دائولاگیری شدند.
ماکالو :
مسنر ۴ بار برای صعود به ماکالو تلاش کرد که ناموفق بود (در سال ۱۹۷۴ و ۱۹۸۱ از رخ جنوبی خط الرأس جنوب شرقی ناموفق بود) و در زمستان ۱۹۸۶ / ۱۹۸۵ تلاشی برای صعود زمستانه به ماکالو از مسیر نرمال کرد که این اقدام هم ناموفق بود.
در ۲۶ دسامبر ۱۹۸۶ سرانجام مسنر بهمراه کامرلندر و موتچلنچر موفق شدند ازمسیر نرمال به قله ماکالو برسند اگرچه در این اکسپدیشن ۲ بار تلاش کردند و ناموفق بودند ولی تلاش آنها در بار سوم نتیجه داد و قله صعود شد، در این اکسپدیشن مسنر شاهد مرگ مارسل روادی (Ruedi) بود که نهمین صعودش به قله های ۸۰۰۰ متری را به ثبت رسانده بود، «روادی» در بازگشت از قله ماکالو در حالی که به آرامی حرکت می کرد ولی بنظر نمی رسید دچار مشکلی باشد ناگهان پشت یک خط الرأس ناپدید شد و مدتی بعد جسدش یافت شد.
لوتسه :
مسنر آخرین ۸۰۰۰ متری خود را بعد از صعود ماکالو در ۱۷ اکتبر ۱۹۸۶ بهمراه هانس کامرلندر از مسیر نرمال انجام داد، هر دو کوهنورد با باد شدیدی در منطقه صعود مواجه شدند.
برای رسیدن به ماکالو قبل از اینکه زمستان سر برسد، آنها از هلیکوپتر از بیس کمپ ماکالو به بیس کمپ لوتسه پرواز کردند.
با صعود لوتسه او اولین فردی در جهان بود که تمامی ۱۴ قله بالای ۸۰۰۰ متری را صعود کرد بعد از این صعود مسنر هرگز قله ی ۸۰۰۰ متری دیگری را صعود نکرد.
«اکسپدیشنهای دیگر مسنر بعد از ۱۹۷۰»
۱۹۷۱ – مسافرت به ایران برای صعود دماوند که به علّت توفان شدید نیمه کاره ماند، مسافرت به نپال، گینه و آفریقای شمالی.
۱۹۷۲ – قله نوشاخ (۷۴۹۲ متر) در هندوکوش
۱۹۷۳ – مارمولادا (ستون غربی) اولین صعود و Furchetla (رخ غربی).
۱۹۷۴ – اولین صعود دیواره جنوبی آکونگاکوآ (۶۹۵۹ متر : مسیر جدید «جنوب تیرولی» و صعود به رخ شمالی آیگر بهمراه پیتر هابلر در زمان ۱۰ ساعت (رکوردی که برای ۳۴ سال شکسته نشد)، رکورد قبلی ۲۰ ساعت بود.
۱۹۷۶ – اولین صعود به «رخ خورشید نیمه شب» در قله دنالی (۶۱۹۳ متر)
۱۹۷۸ – اولین صعود از دیواره بریچ به قله کلیمانجارو (۵۸۹۵ متر)
۱۹۷۹ – آمادابلام (تلاش امداد و نجات)؛ اولین صعود به کوههای Hogger در آفریقا.
۱۹۸۱ – اولین صعود رخ شمالی چاملانگ (۷۳۱۷ متر)
۱۹۸۴ – تراورس دوگانه به گاشربروم I و II بهمراه هانس کامرلندر.
۱۹۸۶ – کوه وینسن (۴۸۹۷ متر در قطب جنوب) در ۳ دسامبر ۱۹۸۶، با این صعود او اولین فردی بود که سِون سامیت ها را بدون استفاده از اکسیژن به اتمام رسانید.
۱۹۸۷ – مسافرت به بوتان و مسافرت به کوهای پامیر
۱۹۸۸ – اکسپدیشن سولوی «پتی» تبت
۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ – عبور از قطب جنوب (Antarctic Crossing) ترکینگ مسیر ۲۸۰۰ کیلومتری بهمراه کاشف قطب آرود فوچس (Fuchs)
۱۹۹۱ – گذر از بوتان (شرق – غرب)
۱۹۹۲ – صعود به چیمبورازو (۶۳۱۰ متر)، گذر از صحرای تاکلاماکان در زینجیانگ.
۱۹۹۳ – سفر به Dolpo و موستانگ و موستانگ در نپال ؛ گذر از گرینلند با پای پیاده (۲۲۰۰ کیلومتر ترکینگ).
۱۹۹۵ – عبور از قطب شمال (Arctic) سیبری به کانادا که موفق نبود، مسافرت به (Belukha (m4506 ، کوه های آلتای / سیبری.
۱۹۹۶ – مسافرت از شرق تبت (Kham) ؛ اکسپدیشن کوتاهی به قراقروم.
۱۹۹۸ – مسافرت به کوه های آلتای در مغولستان و Puna de Atacama درآند.
۱۹۹۹ – فیلمبرداری قله های سانفراسیسکو، آریزونا کوه مقدس «ناواجو» ؛ مسافرت به صحرای Thar در هندوستان.
۲۰۰۰ – گذر از جورجیای جنوبی از مسیر شاکلتون ؛ اکسپدیشن نانگاپاربات، فیلمبردازی از کوه فوجی / ژاپن برای سریال «خانه خدایان» کانال ZDF.
۲۰۰۱ – دارمسالا (Dharamsala) و دامنه های هیمالیا / هندوستان با همکاری با کانال ZDF برای سریال خانه خدایان در مورد گونوگ آگونگ / بالی.
۲۰۰۲ – در روز جهانی کوهستان ملاقات با کوهنوردان درآند و صعود به «کوتوپاکسی» ۵۸۹۷ متر، اکوادور.
۲۰۰۳ – ترکینک به کوه اورست (پنجاهمین سالگرد اولین صعود موفق به قله)، مسافرت به قطب شمال / فرانتس جوزف لند.
در اوّل اکتبر ۲۰۰۳ بازگشائی «مدرسه کوهستان گوتنر» در دره دیامیر درنانگا پاربات پاکستان.
۲۰۰۴ – گذر از صحرای گوبی مغولستان (۲۰۰۰ کیلومتر) با پای پیاده.
۲۰۰۵ – مسافرت به Dyva Nomads در مغولستان.
سِون سامیت (Seven Summits)
در سال ۱۹۸۵، ریچارد باس به هفت قله بلند در هفت قاره جهان برای اولین بار صعود کرد، مسنر لیست دیگری پیشنهاد کرد با جابجائی کوه Kosciuszko (کوسیوسکو) با پونکاگ جایا اندونزی یا هرم کارستنس (Canstensz = 4884 متر). از نقطه نظر کوهنوردی لیست مسنر چالش برانگیزتر است، صعود به هرم کارستنس کارآکتر یک اکسپدیشن را دارد، در صورتی که صعود به کوسیوسکو (Koscivsko) یک کوهنوردی ساده است.
در می ۱۹۸۶ «پتمورو» اولین فردی بود که لیست مسنر در مورد سون سامیت ها را کامل کرد و بدنبال او مسنر دومین فردی بود که با صعود به قله وینسن در قطب جنوب (۴۸۹۲ متر) در دسامبر ۱۹۸۶ دومین فرد صعودکننده به سون سامیت ها بود.
موزه کوهستان مسنر ( Messner Mountain Museum = MMM)
از آنجائی که مسنر خود مهندس آرشیتکت است بنابراین علاقمند به ایجاد موزه کوهستان با طراحی ویژه شد و در سال ۲۰۰۳ این پروژه آغاز بکار کرد. و در ۱۱ ژوئن ۲۰۰۶ موزه کوهستان مسنر (MMM) افتتاح شد. که شامل ۶ موزه در مجموع می باشد که موزه ششم توسط «زاها جدید» آرشیتکت عراقی ساکن انگلیس کامل شد که این موزه ها در نوع خود در اروپا منحصر بفرد هستند.
مسنر می گوید : من این موزه ها را برای نسل آینده تکمیل کردم که با آلپینسیم سنتی آشنا شوند .
هر موزه مسنر شامل مضمونی گسترده است.
MMM – Firmian
MMM – Ortles
MMM – Dolomites
MMM – Jurval ⟸ این موزه قصری متعلق به قرن سیزدهم است که در عین حال محل زندگی مسنر نیز هست.
MMM – Ripa
MMM – Corones
موزه فریمیان (Firmian) تلاش انسانی در کوهستان را به نمایش می گذارد.
موزه Corones (کورونس) جدیدترین موزه، تکامل کوهنوردی از دوره ویکتوریای انگلیس که آلپینیسم را گسترش داد تا به دوران توریستی امروز را به نمایش می گذارد.
موزه RiPa (ریپا) منعکس کننده فرهنگ جهانی کوهستان است.
مسنر عنوان می کند : ۹۰ درصد توریسم کوهنوردی تمرکزشان بروی ۱۰ کوه بزرگ جهان است و یک میلیون کوه در جهان خالی هستند و هیچکس به آنجا نمی رود، آلپینییسم سنتی به جائی میرود که دیگران پای به آنجا نمی گذارند و متکی بخود است.
موزه های مسنر که سالیانه ۱۰۰۰۰۰ نفر بازدیدکننده دارند مانند روشی که مسنر در کوهنوردی دوست داشت جنبه آموزشی و تعلیمی ندارند و او می گوید : من نمی توانم به مردم بگویم که کوهستان را دوست داشته باشید، آنها مسیر خود را خواهند یافت.
موزه ها قصد دارند به شما بگویند مسیر داستان را خودتان خلق کنید.
اگر شما این موزه ها را ببینید درباره فرهنگ کوهستان در سراسر جهان و کوهنوردان عصر جدید اطلاعاتی بدست خواهید آورد و کسی نمی داند که اینها چه تأثیری بروی شما خواهند داشت. یکی از نوشته ها که در موزه Firmian از فردریش نیچه جلب توجه می کند اینست :
اگر برای مدتی طولانی در مغاک نظر بیفکنید، آن مغاک نیز در تو چشم می دوزد.
یعنی بستگی به دید و نظر شما خواهد داشت و تأثیری که شما این موزه ها دریافت میکنید «جمله کامل نیچه در این مورد به این شکل است : آنکه با هیولا دست و پنجه نرم می کند باید مواظب باشد که خود در این میانه هیولا نشود، اگر دیری در مغاک چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم خواهد دوخت.
زندگی شخصی مسنر:
مسنر در سال ۱۹۷۲ با اوجی دیمیتر (Uchi demeter) ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج که ۵ سال دوام داشت یک فرزند بود.
در سال ۲۰۰۹ او با «سابین استله» ازدواج کرد که سه فرزند از این ازدواج دارد. او در قصر متعلق به قرن سیزدهم میلادی خود به اتفاق خانواده اش زندگی می کند و به پرورش یاک (نوعی گاومیش دم کلفت تبتی) مشغول است که استیک آن در رستورانش طرفدار دارد.
کتابهای مسنر :
مسنر در مجموع ۶۳ کتاب نوشت که اغلب مورد توجه هستند.
اغلب کتابهای مسنر درباره کوهستان غنی و باارزش هستند که گاه برای صراحت در نوشتار مورد مناقشه منتقدین قرار گرفته اند.
او پس از صعود به اورست و در حال تکمیل پروژه کوهنوردی خود از طریق کتابهائی که می نوشت صدها هزار دلار درآمد کسب می کرد و با وجودی که کوهنوردان دیگر نسبت به شهرت و ثروت او حسادت می کردند و افکار عمومی هم نسبت به روش های خشن و بی توجه او به ستوه آمده بود و بصورت روزافزون ایزوله می شد ولی همچنان کتابهای او جزو پرفروش ها بود.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ شایعاتی مبنی بر اینکه مسنر به علّت ارتفاعات بالا بعضی از قابلیت های ذهنی خود را از دست داده است پخش می شد، تلاش او برای کشف واقعیت یتی (yeti) مرد برفی افسانه های هیمالیا شهرت روزافزون او را محدود و به ستیز و جدال کشانید و هیچ چیزی به اندازه ۱۲ سال تلاش او برای یافتن yeti مورد استهزاء قرار نگرفت و نتیجه تلاش او کتاب «جستجوی من برای yeti : مواجهه با افسانه هیمالیائی» بود، اما هنگامی که با دقت به کتاب نگاه می کنید متوجه می شوید که مسنر عجیب و غریب نبود و بویژه کتاب محصول یک ذهن درهم نبود.
در کتاب او توضیح می دهد که او برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ در تبت درحال ترکینگ در جنگل دره رودخانه مکونگ با yeti مواجه شد که قدی بیش از ۲ متر داشت با بدنی خاکستری – قهوه ای که بوی وحشتناکی میداد و قبل از اینکه بتواند از این موجود عکس بگیرد فرار می کند .
در کتاب او عنوان میکند، ۲ نوع yeti وجود دارد :
۱- آنکه در تصورات مردم بصورت افسانه است.
۲- یتی ای که واقعی است و در جنگلهای هیمالیا زندگی میکند و به گونه ای خرس شبانه است.
مسنر می گوید : وقتی به اروپا بازگشتم متوجه شدم که تا چه اندازه ای منظور من مورد سوءاستفاده واقع شده است بعضی از همنوردانم تصور می کردند که من با تحقیق بروی yeti قصد شیرین کاری در افکار عمومی را دارم.
مسنر پروژه خود را با کتاب غیرمتعارف دیگری ادامه داد و این بار درباره تلاش کوهنورد انگلیسی جرج مالوری برای صعود به اورست و مرگ او در ۱۹۲۴ بود.
عنوان کتاب «دومین مرگ جرج مالوری» نام دارد، انگیزه او برای نوشتن این کتاب، کشف جسد مالوری درست زیر خط الرأس شمالی اورست بود، کشف جسد مالوری توسط تیم آمریکائی به رهبری اریک سیمونسون انجام شد، این کشف باعث بحث زیادی در باره سرنوشت مالوری شد و محور بحث ها براین اساس بود که آیا مالوری به قله صعود کرده و سپس سقوط کرده است؟
این نتیجه گیریها باعث تهییج مسنر شد و اعلام کرد که من فکر نمی کنم که مالوری به اندازه کافی توانائی و مهارت گذر از «قدم دوم» که صخره ای کاملاً شیبدار و تکنیکی است و تا قله ادامه دارد را نداشته است .مسنر معتقد بود با کشف جسد مالوری به او و همنوردش اندرو ایروین بی حرمتی شده است و این کشف باعث حذف افسانه و راز و رمز صعود مالوری شد و در حقیقت باعث «مرگ دوّم» مالوری شد.
روش نوشتار کتاب باعث نقد بسیاری از مسنر شد.
سه راوی در کتاب «دومین مرگ جرج مالوری» حضور دارند :
خودش، مالوری در زمان صعود و روح مالوری
روح نسبتاً بدخواست : چقدر عجیب است که مرگ کسی توسط ماهواره به جهان اعلام شود و روح شکایت می کند : عجیب اینجاست که من هرگز تا این حد احساس تنهائی نکرده ام.
کتاب باعث انتقادهای تندی از مسنر شد : «رینهولد، ممکنه تو مایکل جوردن کوهنوردی باشی اما بدان! اینطور تو بوق و کرنا کردن مرگ مالوری مطمئناً نشانه کمبود اکسیژن مغزه ! مسنر بی اعتنائی کرد و گفت : چی؟ من بالانس ندارم، آنها نمی توانند باور کنند که این منم، با تئوری های جدید که آنها را به چالش می کشم. بنابراین آنها می گویند : بازم مسنر؟ و ادامه می دهد : من میگم، مالوری فقط یک داستان قشنگه و مردم هم بدنبال داستانهای قشنگ و رازورمزدار هستند، مالوری مرد بزرگی بود، من دوستش داشتم!
دلایلی که رینهولد مسنر بعنوان بزرگترین کوهنورد زنده جهان شناخته می شود:
۱- مسنر اولین فردی در جهان است که تمامی قلل ۸۰۰۰ متری (متر ۸۰۰۰×۱۴) را بدون اکسیژن کمکی صعود کرد، ۱۴ قله در جهان وجود دارند که در «منطقه مرگ» واقع شده اند یعنی جائی بالاتر از ۸۰۰۰ متر بالاتر از سطح دریا و برای اولین بار در ۱۷ اکتبر ۱۹۸۶ یک کوهنورد ایتالیائی توانمند «رینهولد مسنر» موفق شد در سن ۴۲ سالگی در مدت ۱۶ سال اولین فردی باشد که همگی آنها را صعود می کند.
۱۹۷۰ – نانگاپاربات (۸۱۲۶ متر)
۱۹۷۲ – ماناسلو (۸۱۶۳ متر)
۱۹۷۵ – قله پنهان (گاشربروم I = 8800 متر)
۱۹۷۸ – قله اورست (۸۸۴۸ متر) و نانگاپاربات (برای بار دوّم بهمراه پیترهابلر)
۱۹۷۹ – k2 (کی ۲) (۸۶۱۱ متر)
۱۹۸۰ – اورست (بار دوّم – صعود سولو)
۱۹۸۱ – شیشاپانگما (۸۰۲۷ متر)
۱۹۸۲ – کانچن جونگا (۸۵۸۶ متر) – گاشربروم II (با ارتفاع ۸۰۳۴ متر) و برودپیک (۸۰۵۱ متر)
۱۹۸۳ – چوآیو (۸۱۸۸ متر)
۱۹۸۴ – قله پنهان (گاشربروم I) برای بار دوم ، گاشربروم II (بار دوّم)، آناپورنا (۸۰۹۱ متر) و دائولاگیری (۸۱۶۷ متر)
۱۹۸۶ – ماکالو (۸۴۸۵ متر) و لوتسه ۸۵۱۶ متر و پایان پروژه (متری ۸۰۰۰×۱۴).
۲- رینهولد مسنر تمامی قللی که صعود کرد را بدون استفاده از اکسیژن کمکی بود. مسنر همواره در عرصه کوهنوردی حامی روش آلپاین (سبکبار) بود که در آن از حداقل وسایل برای صعود استفاده می شود (بدون تلفن ماهواره ای، طناب های فیکس شده و کمپ های از قبل دائر شده، با حداقل و یا بدون حمایت افراد دیگر). او معتقد است که کوهنوردی «به روش اکسپدیشن» که استاندارد شناخته می شود بی احترامی و آسیب به طبیعت است و استفاده از اکسیژن در ارتفاعات بالا تقلب در کوهنوردی است.
در سال ۱۹۷۸ مسنر بهمراه پیترهابلر اولین افرادی بودند که بدون استفاده از اکسیژن کمکی قله اورست را صعود کردند علیرغم اینکه بسیاری از پزشکان و متخصصین آن را غیرممکن می دانستند. مسنر ۲۵۰۰ صعود به کوه های دولومیتس (Dolomites) در ایتالیا داشته است و این کوه ها را از زیباترین کوه ها در جهان می داند.
مسنر می گوید: خطرناک ترین صعود من در این منطقه به دیواره هیلیگ روزکوفل Heiligkreuzkofel در زمانی که من ۲۳ ساله و برادرم گوتنر ۲۱ ساله بود انجام شد و ما شب را در حال معلق خوابیدیم، جائی که سوراخی وجود نداشت تا میخ (پیتون) خود را در آنجا بکوبیم، و من فکر می کردم گیر افتاده ایم و زیر ما بسیار عمیق بود بهرحال ما صعود را انجام دادیم ولی کسی ما را باور نمی کرد، ۱۰ سال همه می گفتند که ما دروغ می گوئیم تا بالاخره شخصی دیگر آن را صعود کرد و میخ ما را در ستون پیدا کرد و این خطرناک ترین موقعیتی بود که در زندگی داشتم.
۳– مسنر اولین قله خود را در ۵ سالگی صعود کرد:
در سنی که بسیاری از تاریکی می ترسند رینهولد مسنر قله های دولومیتس را صعود می کرد مانند Geisle در نزدیکی محل تولدش و یا بریکسن.
تا ابتدای ۲۰ سالگی مسنر و برادرش گوتنر جزو بهترین کوهنوردهای اروپا بودند.
۴- مسنر اولین فردی بود که اورست را به تنهائی و بدون اکسیژن صعود کرد:
در سال ۱۹۸۰ بار دیگر به قله اورست بصورت سولو بازگشت البته این بار همراه او مونسون و طوفان های هیمالیا بود، او تمام چیزهای ضروری اش را در کوله اش جای داد و در عرض ۴ روز به بالا رفت و قله را صعود کرد و به بیس کمپ بازگشت.
او در مصاحبه ای با گاردین در سال ۲۰۰۳ عنوان کرد : صعود سولوی اورست کاری بسیار سخت بود که انجام دادم؛ من کاملاً تنها بودم، شب در شکافی یخی افتادم و تقریباً دست کشیدم فقط بخاطر اینکه دو سال فکر انفرادی رفتن به اورست را در ذهنم داشتم توانستم به رفتن و ادامه کار بپردازم.
۵- تنها فردی که موفق به صعود به قلل متعدد شده است :
کاتالوگ صعودهای او که شامل «اولین صعود» است درخشنده و قابل ذکر است که شامل موارد زیر است:
نانگاپاربات رخ روپال
ستون میانی هیلیگ روزکوفل (Heiligkreuzkofel)
رخ جنوب مارمولادا (Marmolada)
ستون غربی مارمولادا
رخ غربی فورچتا (Furchetta)
رخ شرقی یروپاجا (Yerupaja)
یرو پاجا چیگو (Yerupaja Chico)
رخ شمال شرقی آگنر
رخ «خورشید نیمه شب» کوه دنالی
رخ شمالی آگنر (Agner) در زمستان
رخ شمالی فورچتا (Furchetta) در زمستان
رخ شمالی Droites (دروتیس)
۶- هیچگاه در مقابل تراژدی تسلیم نشد:
اولین صعود او به یک هشت هزار متری در سال ۱۹۷۰ به قله نانگاپاربات بود که این پیروزی در عین حال برای او تراژیک بود. مسنر و برادرش گوتنر به قله رسیدند ولی فقط مسنر موفق به بازگشت شد و در ضمن او در حادثه انگشتان پایش را از دست داد، او بار دیگر در سال ۱۹۷۱ برای یافتن جسد برادرش به منطقه بازگشت که ناموفق بود.
۷- او شش انگشت پایش را از دست داد:
اگرچه او موفق به صعود نانگاپاربات شد ولی با از دست دادن شش انگشت پایش، صخره نوردی برایش دشوار شد بنابراین به یخ های عظیم هیمالیا برای کوهنوردی روی آورد.
۸- جملات ارزشمندی مسنر عنوان کرده است که عبارتند از :
-من این کار را برای خودم انجام می دهم، من میهن خودم هستم و دستمالم پرچمم است.
-مهمترین چیزها در زندگی آنهائی هستند که انجام می دهید نه چیزهائی که دارید.
-همیشه دورتر از آنکه بنظر می رسند هستند، بلندتر از آنکه بنظر می رسند هستند و همیشه سخت تر از آنکه بنظر می رسند هستند.
من به آنجا نمیروم که بمیرم، من آنجا میروم که زندگی کنم.
۹- موهای زیبا و مهیجی دارد:
مسنر در ۷۳ سالگی موهائی شبیه یک جوان در ۲۲ سالگی دارد با ریش های بسیار مناسب و جالب. ظاهری بمراتب جاافتاده تر و جالب تر حتی از دوران جوانیش
۱۰- او سریع است:
رکورد سرعتی او در آیگر (رخ شمالی) در مدت ۱۰ ساعت برای ۳۴ سال دست نخورده باقی ماند. او در سال ۲۰۰۸ گفت : کوهنوردی همیشه خطرناک است آن بالا همیشه کابوس است سنگ ها فرو می ریزند، خطر صاعقه تهدیدتان می کند و «شما مجبورید که زنده بمانی، هنر کوهنوردی، هنر زنده ماندن است، بهترین کوهنوردان مردان و زنانی هستند که به خطرناک ترین مکان ها می روند و زنده بازمی گردند».
۱۱- براحتی تسلیم نمی شود:
او به قله های چوآیو، دائولاگیری و ماکالو در حالی صعود کرد که حداقل یکبار در صعودهایش به این قلل شکست خورده بود.
۱۲- احترام به کوهستان:
او یکی از کسانی بود که کوهستان رام نشدنی (Mountain Wilderness) را تأسیس کرد که هدفش حفظ نواحی کوهستانی با شکل اصیل خود در اطراف زمین است کوهنوردی اصیل و قابل تحمل پذیرفتنی است، احترام به طبیعت کوهستان اهمیت والائی دارد، هلی – اسکی ، اسنوموبایلینگ بی احترامی به کوهستان است. او تلاش برای صعود به قله گاشربروم II را در سال ۱۹۹۶ بخاطر ازدحام جمعیت در بیس کمپ رها کرد.
۱۳- او تلاش کرد تا زیباترین ساختمانها در اروپا شکل بگیرد:
در سالهای اخیر مسنر «موزه کوهستان مسنر MMM» را برقرار کرده است که فرهنگ و تاریخ نواحی مرتفع جهان را مستند می کند که در جمع شامل ۶ موزه می باشد و همگی کاملاً زیبا و عالی طراحی شده اند (البته جای تعجب نیست با توجه به اینکه مسنر مهندسی آرشیتک است).
۱۴- او حتی یک سیاستمدار (eco – Politician) بود:
رینهولد مسنر در پارلمان اروپا کرسی برای حزب سبز ایتالیا را از سال ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۴ به عهده داشت.
۱۵- اگر با کتابهای متعددش که عناوین زیادی در مورد کوهنوردی دارد و با این حال مسنر به عنوان شخصی منزوی و گوشه گیر شناخته می شود بنابراین وقتی او را در یک فیلم در سال ۱۹۸۴ ظاهر شد ( The dark glow of the mountains= تاریکی خیره کننده کوهستانها) کارگردان هم شبیه مسنر عجیب و با هیبت بود و او کسی نبود جز ورنر هرتزوگ.
۱۶- او با اسکی قطب جنوب را پیمود:
در سال ۱۹۸۶ او در قطب جنوب قله وینسون (Vinson) را صعود کرد و اولین فردی بود که سِون سامیت ها را بدون اکسیژن کمکی به اتمام رسانید سه سال بعد او و کاشف آلمانی آرود فوچس (Arved Fuchs) اولین نفراتی بودند که قطب جنوب را بدون هیچ گونه حمایتی پیمودند.
۱۷- گذر از صحرای گوبی (بدون اسکی):
در سال ۲۰۰۴ او صحرای گوبی (۲۰۰۰ کیلومتر) را با پای پیاده عبور کرد.
در سال ۱۹۹۳ گرینلند (۲۲۰۰ کیلومتر) را با پای پیاده عبور کرد.
۱۸- او در یک قصر قرن سیزدهمی با «یاک»ها زندگی می کند:
او در قصر قرن سیزدهم خود بیشتر اوقات در حال چوپانی (یاک ها) گاومیش دُم کلفت تبتی می گذراند.
۱۹- او کمی عجیب و غریب است:
رینهولد مسنر مدعی شد که یتی (yeti) یا چیزی شبیه «یتی» که در افسانه های نپالی وجود دارد را در سال ۱۹۸۶ دیده است. بنابراین ۱۲ سال مشغول تحقیق در باره این موجود شد که نتیجه آن کتابی تحت عنوان «جستجوی من برای یتی» بود که افسانه هیمالیائی در مورد «یتی» را اثبات کند.
۲۰- اما او فقط میخواهد دلسرد کند (کمی گوشه گیر و بدخلق است):
او سالها با دوست و همنوردش پیترهابلر صحبت نکرد زیرا از کتاب هابلر رنجیده خاطر شد، او در سال ۲۰۰۲ در مصاحبه ای گفت : دوست دارم که آخرین بخش از زندگی خود را همچون «میلارپا» متفکر تبتی مورد علاقه ام ، در غار زندگی کنم و می خواهم «همانطور که در دوران کودکی بودم دوباره حکمران خود شوم».
تألیف و ترجمه : محمد اسماعیلی
اسفند ۱۳۹۵
مارس 15th, 2017 at 9:09 ب.ظ
جناب آقای اسماعیلی عزیز
بدین وسیله از طرف خود و دیگر اعضای این باشگاه کمال تشکر و قدردانی را به پاس نشر مطالب ارزشمند (آشنایی با کوهنوردان نامدارجهان)در سایت اسپیلت را ابراز می نمایم.
این مجموعهء کم نظیر ۱۴ قسمتی که با مطلب کوهنورد نامدار جهان رینهولد مسنر به پایان رسید ، مطمئناً یکی از ارزشمندترین آثار آرشیوی این سایت قلمداد می شود و سال های سال مورد توجه و مطالعه کوهنوردان ایران زمین قرار خواهد گرفت.
در پایان به مناسبت فرارسیدن سال نو برای جنابعالی و خانواده محترمتان گذران دقایقی پربار و دلپذیر ، همراه با سرخوشی در سال ۱۳۹۶ آرزومندم .
مؤسس و مسئول سایت و باشگاه اسپیلت
مارس 20th, 2017 at 11:34 ق.ظ
آقای اسماعیلی عزیز ..با عرض تبریک سال نو
همیشه مطالبتان را دنبال میکردم. امیدوارم همیشه در کمال صحت و سلامت باشید
مارس 28th, 2017 at 7:59 ب.ظ
عالی بود