آشنایی با ادورنه پاسابان (قسمت دوم)

ارسال شده توسط در 29 آوریل 2015 ۴ دیدگاه | دسته بندی شده در آخرین اخبار, اخبار, گالری, مقالات و نوشته ها

هفته گذشته قسمت اول این مقاله را ملاحظه کردید.

اکنون در قسمت دوم، در بخش اول توجه‌تان را به نوشته‌ای به قلم خانم ادورنه پاسابان (در مورد خودش) جلب می کنیم. سپس در ادامه، مصاحبه جالب خبرنگار مجله نشنال جئوگرافیک با این اسطوره ورزش کوهنوردی را خواهید خواند.

لازم می‌دانیم بار دیگر از زحمات یار گرامی باشگاه اسپیلت، جناب آقای محمد اسماعیلی در نوشتن و ترجمان این مقاله کوهنوردی و در اختیار گذاشتن آن در سایت اسپیلت کمال تشکر و قدردانی را به عمل آوریم.

 

3-پاسابان

ادورنه پاسابان

 

1-پاسابان

 

2-پاسابان

 

نوشته‌ای از ادورنه پاسابان در مورد خودش:

 

سرگرمی سخت:
زمانی که در سال ۲۰۰۱ اورست را فتح کردم، هرگز تصور اینکه تمام ۱۴ هشت‌هزار متری را فتح کنم را نداشتم. کوهنوردی سرگرمی من بود. به عنوان یک مهندس کار می‌کردم. هنگامی که برادپیک را در سال ۲۰۰۷ صعود کردم، فکر کردم الان که ۹ کوه مرتفع جهان را فتح کرده‌ام بنابراین چرا نه؟ بنابراین به این فکر افتادم که کارم را تمام کنم. رقیبی در کار نبود. تنها دوستانم بودند. هرگز این تصور که با دیگران رقابت کنم را نداشتم. زمانی که با گرلینده کالتنبرونر برادپیک و دائولاگیری را در یک فصل صعود کردیم هرگز او را به عنوان رقیب نمی‌دیدم. هر دو یک آرزو در زندگی داشتیم و آن آرزو مشترک بود. فکر می‌کنم کوهستان به من چیزهای زیادی داده است و یکی از آنها که از همه بیشتر اهمیت دارد، دوستان هستند. برای من گرلینده یکی از بهترین دوستانی بود که تا به حال داشته‌ام.

 

«خالص و سخت»
در K2 در ۲۰۰۴، ما به قله بعدازظهر دیروقت رسیدیم و در بازگشت به پایین مشکل زیادی داشتیم. ما ۲۴ ساعت بالای ۸۰۰۰ متر سپری کردیم که می‌تواند کشنده باشد و سال گذشته در بازگشت از کانچن‌جونگا به نقطه‌ای رسیدیم که به هم‌تیمی‌های خود گفتم دیگر نمی‌توانم ادامه دهم و از آنها خواستم مرا همانجا بگذارند. برای من آن خواسته، اگوتیسم (خودخواهی) بود. البته من نمی‌خواستم که آنها مرا ترک کنند بنابراین راهی بود که به آنها بگویم که در مشکل هستم بدون اینکه نیازی به گفتن باشد. گاهی اوقات غرور شما باعث بیان این نوع کلمات می‌شود.

 

آمادگی ذهنی:
امسال آمادگی ذهنی متفاوت بود. به علت اینکه چون من می‌دانستم که سه ماه را در هیمالیا سپری می‌کنم (صعود آناپورنا و شیشاپانگما در عرض یک ماه) و این زمان طولانی است. من مربی داشتم که مرا برای این امر آماده می‌کرد. برای من انگیزه در اولویت نبود، بلکه پایان رساندن پروژه مهم بود. آرزویی که با آن آغاز کرده بودم. این نه سال برای من آسان نبود. من مشکلات شخصی زیادی داشتم. در بین سال‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ دچار افسردگی شدم و فکر می‌کنم بدترین دوران زندگی من بود. اما مجبور بودم به خود اثبات کنم که می‌توانم به پایان برسانم.

 

مجادله:
جداً از صحبت در این مورد خسته شده‌ام. در هفدهم ماه مه ۲۰۱۰ مبارزه خود را برای پایان رساندن صعودهای ۱۴×۸۰۰۰ meter انجام دادم. این برای من مهمترین موضوع است. اگر نفر اول یا دوم باشم چندان اهمیتی ندارد. ممکن است در کتاب تاریخ باقی بمانم. ولی زندگی واقعی من در لحظاتی در کوهستان هنگامی که فکر نمی‌کردم که آن را به انتها برسانم مسئله مهم شناخت خودم بود. در تصور اینکه چند قله را فتح کرده‌ام نبودم.
اگر Miss Oh کانچن‌جونگا را فتح کرده است یا نکرده است مسئله مهمی در زندگی من نیست. امر مهم صادق بودن و متواضع بودن است.

 

برای خلوص و پاکی رفتن:
این بهار اورست را بدون اکسیژن فتح خواهم کرد. تمام قله‌هایم را بدون اکسیژن فتح کردم جز اورست. سعی می‌کنم بار دیگر شاد باشم. چیزی که دوست دارم انجام دهم: «کوهنوردی»

 

*****

 

مصاحبه با ملکه هشت‌هزارمتری‌های جهان: ادورنه پاسابان

این مصاحبه را ادورنه پاسابان با سوهیکو اندو (Tetsuhiko Endo) در آنسوی مرز مجله نشنال جئوگرافیک (Beyond the Edge National Geographic) انجام می‌دهد.
تمرکز نوشته‌های سوهیکو اندو با ماجراجویان جهان از کوهنوردان، دریانوردان، موج‌سواران و … برای مجلات مختلف دنیا می‌باشد.

 

برای انجام این مصاحبه سوهیکو اندو به زادگاه ادورنه پاسابان، پیرنه اسپانیا می‌رود تا درباره پیوستن او به کلوب مردانه ۱۴×۸۰۰۰ meter، یافتن آزادی در کوهستان و سختی‌ها و خوشی‌های صعود به ارتفاعات بالا با او به بحث بنشیند.

 

با قطاری که از سن‌سباستیان به ویلابونا می‌رفت از شهرهای مختلفی عبور کردم. در ویلابونا (Villabona) از قطار پیاده شدم و با تاکسی مسیری را طی کردم و از آنجا با پای پیاده از ساختمان‌هایی گذشتم که پوسترهایی از جدایی‌طلبان باسک بر دیوارهایشان چسبانده بودند و باید به جایی به نام Abeletxe (به معنای خانه حیوانات) که متعلق به ادورنه پاسابان بود می‌رفتم. به رستوران بزرگی رسیدم که با عکس‌هایی ازپاسابان در قله‌های مختلف جهان مزین بود. پاسابان خارج از رستوران در حال قدم‌زدن بود. با او که برخورد کردم، خود را معرفی کردم حدوداً ۳۶ سال سن داشت با بدنی ورزیده و شانه‌هایی پهن و قدی بلند حدود ۱۸۰ سانتیمتر. به خدایان یونان اما با چهره‌ای از یک دختر جوان شباهت داشت. آرایشی در چهره نداشت. فقط دستبندی که نام ۱۴ قله هشت‌هزارمتری بر روی آن حک شده بود در دست داشت. صندلی به پا داشت که دزدانه نگاهی به پاهایش انداختم چون می‌دانستم که ۲ انگشت پایش را در K2 از دست داده است. ولی او بی‌مهابا آنها را نمایش می‌داد. در کنار میز پینگ‌پنگ نشستیم و از خوبی‌ها و بدی‌های زندگی‌ای که به کوهستان تقدیم شده بود صحبت کردیم و از لحظاتی که تقریباً برای او خردکننده بود و مجادله‌ای که تقریباً با بزرگترین دستاورد ورزشی او در ابهام قرار می‌گرفت.

 

آیا می‌توانید در ارتباط با اینکه چگونه کوهنورد شدید صحبت کنید؟
من در تولوسا (Tolosa) در باسک متولد شدم. شهری کوچک در نزدیکی محل کنونی‌ام و تا ۵ سال پیش در آنجا زندگی می‌کردم. سنت قدرتمندی برای کوهنوردی در باسک وجود دارد. به طوری که هنگامی که من ۱۴ ساله بودم در یک کلاس کوهنوردی از سه کلاس دائر در شهرمان ثبت‌نام کردم. در ۱۶ سالگی اولین صعودم به مون‌بلان را انجام دادم و در ۱۸ سالگی اولین مسافرتم را به هیمالیا رفتم.

 

چه چیزی شما را جذب کوهنوردی کرد؟
شاید کمی پرشکوه جلوه کند که اگر بگویم من در کوهستان آزادی را یافتم. من از یک خانواده مرفه ـ تجاری هستم. خانه ما در کنار کارخانه‌ای بود که به خانواده تعلق داشت و از زمانی که بسیار کوچک بودم در یک دنیای متمایل به تجارت پرورش یافتم. والدینم همیشه به من کمک می‌کردند و دقت خاصی بر روی فرزندانشان داشتند و شاید به این خاطر بود که آنها بعد از جنگ داخلی اسپانیا به دنیا آمده بودند. بنابراین متعلق به زمانی بودند که اسپانیا درگیر مشکلات اقتصادی شدیدی بود و به این خاطر محیط امنی در خانه داشتم و انتظار براین بود که مهندسی بخوانم و در کمپانی پدرم مشغول به کار شوم….

اما در کوهستان من قادر بودم خود را بیابم چون در زمانی که کوهنوردی می‌کردم تعلق به خودم داشتم و والدینم هیچ دخالتی در آن نداشتند. کوهنوردی همیشه چیزی بود که من برای خودم انجام می‌دادم چون برنامه‌ای نبود که برای من چیده شده باشد و من مجبور بودم که برای آن بجنگم و این دلیلی بود که مرا کامل می‌کرد.

 

آیا برای والدینت تصور اینکه به صورت حرفه‌ای کوهنوردی کنی دشوار بود؟
بله. فکر می‌کنم در ابتدا والدینم بالاخص پدرم تصور می‌کرد که کوهنوردی برای من به عنوان یک سرگرمی و یک هوی و هوس زودگذر دخترانه است. ولی کوهنوردی چیزی بود که مرا مجذوب می‌کرد و به آن فکر می‌کردم. با پدرم در کمپانی‌اش برای ۴ سال کار کردم و مسئول طراحی ماشین بودم و روزی به او گفتم که قصد دارم کمپانی را ترک کنم و زندگی‌ام را وقف کوهنوردی کنم، با وجودی که از رستوران‌داری چیزی نمی‌دانستم و اطلاعاتی از کترینگ نداشتم ولی برای تأمین هزینه‌های کوهنوردی مجبور بودم رستورانی احداث کنم و همچنان پدرم اعتقاد داشت که این کاری که می‌کنم فقط سرگرمی است و بزودی بازمی‌گردم. اما با گذشت زمان دریافت که با یک دختر کله‌شق و با اراده‌ای قوی طرف است که در اسپانیولی de su casta گفته می‌شود و برایش آشکار شد که هدفی که من دارم روشن است.

 

چه مشکلاتی به دنبال ادامه تلاشتان برای صعود به ۱۴ هشت‌هزار متری در ۹ سال داشتید؟
از بزرگترین مشکلات، هزینه‌ای است که در زندگی شخصی باید متحمل شوید. البته من خانواده و دوستان و در عین حال دوستان شگفت‌انگیز در دوران کوهنوردی داشتم ولی با این وجود وقف زندگی بدین گونه، تشکیل یک زندگی و سروسامان گرفتن و یافتن یک شریک زندگی را با مشکل مواجه می‌کند. در عین حال شما زندگی خود را نسبت به دیگر افراد بیشتر به خطر می‌اندازید. بنابراین ایجاد یک ارتباط برای یافتن شریک زندگی را دشوار می‌کند. چیزی که بیشتر آزاردهنده است در عین حالی که به تمام اهداف خود رسیده‌ام و همه ۸۰۰۰ متری را به پایان رسانده‌ام، اما در بعضی اوقات بیشتر احساس تنهایی می‌کنم.

 

اهالی باسک اسپانیا به عنوان مردمی که در فعالیت‌های هوای آزاد ماهر و حرفه‌ای هستند شناخته می‌شوند، آیا شما به عنوان یک کوهنورد خوب زاده شدید یا ساخته شدید؟
Euskadi (یوسکادی) اسم محلی برای ایالت باسک با زبان محلی یوسکرا (Euskera) سرزمینی است کوهستانی و ما همیشه یک سنت قوی کوهنوردی داریم. در عین حال سنت‌های ورزشی مثل بالا بردن سنگ، بریدن چوب و قایقرانی نیز داریم که اغلب در آنها ماهر هستیم. بنابراین من فکر می‌کنم این امری واقعی است که اهالی باسک همانطور که دوست داریم بنامیم muybruto (موئی‌بروتو) هستند که معادل انگلیسی دقیقی برای آن نیست ولی چیزی شبیه قوی، نترس و وحشی که در ریشه‌مان هست را داریم. بنابراین بسیاری از کوهنوردان با خصوصیات ویژه متولد می‌شوند که در ارتفاعات به بهترین نحو عمل می‌کنند. برای مثال ضربان قلب من در حال استراحت ۳۸ بار در دقیقه می‌زند. (م: ضربان قلب میگوئل اندوریان اسپانیایی، پنج بار برنده متوالی توردوفرانس در حال استراحت ۲۸ بار در دقیقه می‌زند.)
البته آنسوی مسئله فیزیکی، فکر می‌کنم کوهنوردی بیشتر امری ذهنی است. حداقل پنجاه درصد آن سایکولوژیک، اطمینان به خود و توانایی داشتن برخورد با مشکلاتی است که به صورت ناگهانی در مقابلتان ظاهر می‌شود.

 

در عرض ۹ سالی که صعودهایتان را انجام می‌دادید چه موقعیت‌های دشواری داشته‌اید؟
در بازگشت از صعود به K2 در سال ۲۰۰۴ من تقریباً مرده بودم و این وحشتناک بود. در بازگشت از کانچن‌جونگا هم به مرحله‌ای رسیدم که به بقیه هم‌تیمی‌هایم گفتم دیگر نمی‌توانم ادامه دهم مرا همین جا بگذارید.

 

چه عاملی باعث می‌شود که کوهنوردی همچون شما این کلمات را بازگو کند؟
برای من آن کلمه اگوتیسم (خودخواهی) بود. چون البته نمی‌خواستم که مرا در آن محل رها کنند و این راهی بود که به آنها بگویم که در وضعیت بحرانی هستم که نیاز به گفتن نیست. بعضی اوقات غرور شما باعث بیان آن کلمات می‌شود و آن زمانی است که شما تیم فوق‌العاده‌ای دارید و این امر بسیار مهمی است.

 

پیشرفت و دستاورد شما به عنوان یک زن چیست؟
پیشرفت و دستاورد ربطی به نوع جنسیت ندارد و امری خصوصی است. همچنین به عنوان یک کوهنورد نخبه و حرفه‌ای من سعی می‌کنم مسائل سیاسی و اجتماعی را از زندگی حرفه‌ایم خارج سازم. به عبارتی دیگر به عنوان یک زن من فکر می‌کنم ما تمایل به فهم خودمان و ایمان به اینکه چیزهای زیادی وجود دارند که در حیطه دسترسی آسان ما نیست چون ما زن هستیم. من قصد اثبات چیزی را ندارم اما اگر من داوری باشم که به زنان کمک کنم که به خودشان باور داشته باشند، من بسیار خوشنود خواهم شد.

 

بسیاری از مردم اطلاع نداشتند که بعد از صعود K2 شما از افسردگی رنج می‌بردید و حتی تقریباً قصد کنار گذاشتن کوهنوردی را داشتید، آیا کمی راجع به آن برایمان صحبت می‌کنید؟
بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ در زمانی که K2 را صعود کردم، مجبور بودم تعادلی بین کوهنوردی و کارم ایجاد کنم و این بدین معنی بود که بسیاری از امور را در زندگی کنار می‌گذاشتم. من زنی در دهه سی زندگی هستم. زنی در این سن سئوال‌های زیادی از خود می‌کند. نیاز به یک همسر و تشکیل زندگی خانوادگی، آنچنان که جامعه به ما تلقین می‌کند که باید باشیم. تمام اطرافیان من آنگونه زندگی را داشتند. برادرم و خواهرهایم زندگی‌ای را فراهم کرده بودند که از نظر جامعه کاملاً قابل پذیرش بود و من ورزشی را انجام می‌دادم که حتی نمی‌توانستم خود را ساپورت کنم. بنابراین به خود گفتم: «با این ورزش زندگی را به شرط‌بندی گذاشته‌ام ….. من به تازگی ۲ انگشت پای خود را در K2 از دست داده‌ام. در دهه سی زندگی خود، شریک زندگی‌ام را نیافته‌ام.» شروع به فکر در ارتباط با داشتن بچه کردم. حس می‌کردم ناگهان دنیایی از افکار و مسائل روی من انباشته شده و من دچار افسردگی شدم.

در حدود ۲ سال بیمار بودم. در خلال بدترین این دوران، بدون هیچگونه انگیزه و انرژی برای انجام کاری، روزها را می‌گذراندم. بعضی اوقات حتی نمی‌خواستم صبح از خواب برخیزم. کمتر به کوهنوردی می‌رفتم. مردم همیشه به من می‌گفتند که زندگی‌ام را در کوهستان به خطر می‌اندازم. هنگامی که افسرده بودم، ۲ بار تصمیم به خودکشی گرفتم. من در کوهستان مرگ را بسیار نزدیک به خود می‌دیدم. من مرگ را در خانه خودم هم دیدم.

 

آیا هنوز با افسردگی درگیر هستید؟
بله، هر روز با بیماریم مواجه می‌شوم و میدانم که باقی عمرم باید با آن بجنگم. من از داروهای ضدافسردگی تا پایان صعود «۱۴امین» استفاده می‌کردم. از آن به بعد، موفق شدم دوز دارویم را کاهش دهم و این دستاورد شخصی‌ای است که از کوهستان به دست آورده‌ام.

 

آیا کوهنوردی به شما برای مقابله با افسردگی‌تان کمک کرد؟
بدون شک، کوهستان به من یاد داد که به خودم بیشتر ارج بگذارم و اینکه قدرتی دارم و اهدافی که برای خود تعیین کرده‌ام می‌توانم به آن دست یابم.
من نمی‌توانستم بدون هیمالیا به درکی از زندگی برسم. کوهنوردی برای من امری شخصی است. من برای فتح چیزی یا رقابت با کسی به آنجا نمی‌روم.

 

به رقابت اشاره داشتید، چه کسی اولین زن صعودکننده تمام ۸۰۰۰ متری‌ها است؟
(با خنده): اولین زن Oh-Eun-Sun (اُ-اون-سون) است. هنوز بحث وجود دارد و برای اثبات آن باید مدارک کافی ارائه شود.

 

آیا هنوز شکی در این مورد دارید؟
بله، اما من اولین نفر در این رابطه نیستم. در دنیای کوهنوردی افراد زیادی هستند که در این ارتباط شک دارند و چون ما «قاضی»ای در این ارتباط نداریم، من تصور می‌کنم که این موضوع هرگز قابل حل نباشد. روزی رینهولد مسنر به من گفت: «مهمترین مسئله این است که زنان توانستند ۱۴×۸۰۰۰ meter را فتح کنند و هر دو در یک ماه این کار را انجام دادند.»

 

بنابراین از اینکه دومین زن صعودکننده به تمام ۸۰۰۰ متری‌ها باشید ناراحت نیستید؟
خیر، من باید صادق باشم. زندگی من با اول یا دوم شدن تغییر زیادی نمی‌کند. در زندگی شخصی‌ام، من با همان دوستان خودم هستم، همان خانواده را دارم و همان افرادی که برای من اهمیت قائلند. در آخر موضوع با اهمیت در زندگی اینها هستند. کسانی که واقعاً با شما هستند، همیشه همانجا هستند، چه شما اول باشید و یا دوم.

در عین حال من هیچ شکی در مورد دستاورد خودم ندارم من می‌دانم که تمامی ۱۴ قله هشت‌هزار متری جهان را فتح کرده‌ام. من با خوشحالی با آن آگاهی خواهم ماند. اگر کسی مجبور است با فشاری بر روی خود زندگی کند، برای او متأسفم.

 

هدفتان برای آینده چیست؟
در ابتدا فکر دست‌یابی به هدفم کمی به من سرگیجه داد، چون مطمئن نبودم که می‌توانم به آن برسم. اما من کسی هستم که با هر موردی می‌توانم خود را وفق دهم. در حال حاضر من در اسپانیا و خارج از آن در حال دادن کنفرانس هستم.

من همیشه علاقمند در کار تلویزیون بودم. بنابراین در آینده علاقمند به اجرای برنامه مخصوص به خود هستم. البته برای سروسامان گرفتن با کسی و تشکیل خانواده تلاش می‌کنم. اما در مورد اینکه تنها بمانم هم نگران نیستم. مثل زمانی که قبلاً بودم. من زنی نیستم که بخواهم مهار شوم و فکر می‌کنم:

«در انتهای روز، هر کسی جایگاه خود را در این جهان خواهد یافت.»

 

منابع:
۱- National Geographic, Beyond the Edge
2- The Independent
3- Edurne Pasaban, Wikipedia
4- Plant mountain.com
5- www.ball watch.com
6- Everest news.com
7- www.edurnepasaban.com
8- www.cnn.com/2013/04
9- Basque Country Magazine (Celebrities)

 

مقدمه، جمع آوری و ترجمه از محمد اسماعیلی

۴ دیدگاه to “آشنایی با ادورنه پاسابان (قسمت دوم)”

  1. پگاه شاهرخی می گوید:

    با سپاس فراوان از آقای اسماعیلی بابت ترجمه سلیس ایشان

  2. saghi.mahmoudi می گوید:

    با سلام خدمت آقای اسماعیلی بزرگوار؛
    از خواندن مصاحبه زیبایی که زیبا نیز ترجمه شده ، بسیار لذت بردم .
    از معدود مطالبی که به معنای دقیق کلمه می‌تواند رسالت خود که همانا اثر ژرف ، عمیق و نفوذ در لایه‌های وجودی خواننده است تا منجر به دست آوردی گران شود را داراست.
    بسیار سپاسگزار لطف و زحمات شما هستم .

  3. جت استریم چیست؟ (بازنشر) | باشگاه کوهنوردی اسپیلت می گوید:

    […] ۴- آشنایی با ادورنه پاسابان(قسمت دوم) […]

  4. سید مهدی سیف می گوید:

    سلام
    گذره زمان ارزش زحمات رو بیش از پیش نشان خواهد داد و ممنون بابت زحماتی که در درج این مطلب کشیده شده.

    ادورنه پاسابان اولین بانوی باشگاه هشت هزاری ها در کتاب خواندنی اش می نویسد:
    همه باید کاری را آغاز کنند که به آنان کمک می کند تا خویشتن را باور کنند. این در مورد من، صعود هشت هزاری ها بود که البته برای همه امکان پذیر نیست اما شما همواره می توانید چیزی بیابید که برایش بجنگید: نوشتن کتابی که همیشه آرزویتان بوده، تامین بهترین زندگی ممکن برای خانواده یا بهتر بودن در کاری که انجام می دهید. هر کسی باید هشت هزاری خودش را بیابد، پروژه ای که به فرد کمک می کند تا بر موانع غلبه کند و به جلو حرکت کند.
    من مطمئنم اگر بیاموزیم که اهداف مان را بر اساس حقایق بنیان نهیم، هیچ چیز نمی تواند جلوی تلاش مان را بگیرد. واقع بین بودن و تلاش برای شناخت خویش – و محدودیت های خود- مهم است، البته بدون بیش انگاری توانایی ها، زیرا چنین چیزی می تواند به پریشانی بزرگی بیانجامد. نکته کلیدی دست کم نگرفتن خودمان است.
    برگرفته از فیس بوک خانوم پروانه کاظمی عزیز

دیدگاه خود را بیان کنید