حسین صادق زاده از “سرخاب” تا “سرکچال”
🌹حسین صادق زاده🌹
از “سرخاب” تا “سرکچال”
بهار سال ۱۳۹۲ بود که به عنوان عضو جدید باشگاه در برنامه صعود به “قله سرخاب” اولین برنامهاش را در قالب باشگاه اسپیلت اجرا کرد. از همان ابتدا پرانرژی و با صلابت بود و خیلی زود بخاطر خوشرویی و صمیمت ،همراه با کمی حجب و حیایی که معمولاً تازه واردهای باشگاه از خود نشان می دهند، در جمع همنوردان جایی برای خود باز کرد.
در برنامههای بعدی باشگاه در آن سال بارها باهم همنورد بودیم و خونگرمیاش باعث شد ارتباط مان عمیق تر شود و بیرون از باشگاه هم دوستی ما رنگ و بویی دیگر گرفت. به وضوح شور و اشتیاق به کوهنوردی و پیشرفت در روند کاریش مشهود بود و در یکی از برنامههای زمستانی باشگاه در قله کهار، با آمادگی مثال زدنی پا به پای سرپرست برنامه یعنی رضا خلیلآبادی با برفکوبی سنگین موفق به صعود به قله شدند.
پیشرفت خیلی سریعی داشت و به گمانم در آن سال پرکارترین عضو باشگاه از نظر حضور در تعداد برنامههای تقویم باشگاه شد و مورد تقدیر قرار گرفت. اما نکته مهمی که در این جشن برای من آموزنده بود ، هدیهی ارزشمندی بود که به نشانه سپاسگزاری از کسی که همواره درآن سال به او در کوهنوردی احساس دین می کرد، یعنی رضا خلیلآبادی تهیه کرد و در جشن پایان سال با گفتن این جمله که «من از رضا خیلی چیزها یاد گرفتم» به وی اهدا کرد.
حسین پرتلاش بود و پیگیر، و این باعث شد که خیلی زود در اردوهای هیمالیانوردی فدراسیون شرکت کند و تجربههای باارزشی کسب کند. در دو مقطع متوالی در سالهای ۹۴ و ۹۵ با آسیب دیدگی جدی زانو روبرو شد و مجبور به جراحی شد و به نوعی بیشتر از ۱۵ ماه نتوانست کوهنوردی کند اما با تمرین و شکیبایی فوق العاده دوباره خود را به مثابه کوهنوردی آماده و مصمم ساخت و شروع به فعالیت حرفهای و این بار برای صعودهای برون مرزی کرد که ماحصل آن صعود به قله لنین بود.
پشتکار و ایمان حسین برای بدست آوردن سلامتی بقدری الهام بخش بود که وقتی در جشن پایان سال ۹۵ باشگاه پروانه کاظمی جایزه بهترین کوهنورد برون مرزی باشگاه را دریافت کرد به صراحت و فروتنی اعلان کرد که به واقع این جایزه را باید به حسین صادق زاده داد که دست از تلاش برنداشت و با وجود دوبار آسیب دیدگی از همان نقطه زانو، خودش را آماده و قبراق برای کوهنوردی ساخته بود.
وجه ممیزه دیگر حسین صادق زاده همانا حس تعلق و مسئولیت پذیری در فعالیت باشگاهی بود. با وجود همه اختلاف نظرهایی که هرکس در هر مجموعه انسانی ممکن است به شکلی طبیعی با افراد و نفرات مختلف و حتی مسئولین آن مجموعه داشته باشد و حسین نیز از این قضیه مبرا نبود وی خود را فرزند باشگاه اسپیلت میدانست و بدان افتخار می کرد، و شاهد مدعا صعودهای مختلفی است که وی با همنورد و دوست صمیمی اش حسین قربان نژاد در فصول مختلف روی قلل گوناگون انجام دادند و آنها را تماماً موفقیت باشگاه قلمداد میکردند که از برجستهترین شان می توان به صعود زمستانی از رخ شمالی دماوند همراه با حسین قربان نژاد و هادی شریفی راد در ۲۴ ساعت و در دمای منفی ۴۵ درجه بود که به واقع مایه مباهات هر باشگاه و تمامی کوهنوردان است، به علاوه صعودها و تلاشهای برون مرزی وی روی قلل لنین و گاشربروم که همگی را جزء افتخارات باشگاه می دانست.
طبع لطیف و البته حساسش گاهاً در روابطش با دیگران سوءتفاهماتی را ایجاد می کرد اما آنچه که با کمی تأمل می شد در موردش فهمید این بود که انسانی خیرخواه و با حسن نیت بود. از در اختیار قرار دادن آنچه که داشت و میدانست دریغ نداشت و در بسیاری از موارد خودجوش پا پیش گذاشته و داشتههایش را به دیگران ارائه می کرد، از اطلاعات در مورد خرید وسایل کوهنوردی گرفته تا در اختیار گذاشتن وسایل و تجهیزاتش.
متأسفانه عمر کوهنوردی و زندگی فردی حسین تا بدانجا کفاف نداد که بتواند رویاهای فردیاش را در کوهنوردی و آرزوهای قشنگش را به عنوان پدر محقق کند. حسین در همان قله ای که همواره ” قله عشق” می نامید از این جهان پرکشید. به واقع «عاشق سرکچال» ، «نقاب پنهان معشوقش» را ندید و ما را در سوز و گداز ابدی فقدانش گرفتار ساخت. حسین دربند سرکچال بود و از این اسارت سرخوش بود:
“من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم”
چرا که در طول سال بارها و بارها و در تمامی فصول از آن صعود می کرد. و از قضا نهایتاً نیز دست سرنوشت، تقدیر عمرش را نیز در چکاد همین قله نگاشت.
ساعت دو ،
نیمه شب دوازدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و نه،
دلنوشته از همنورد و دوست مرحوم حسین صادق زاده،
علی صباغی،
عضو باشگاه اسپیلت
ژوئن 2nd, 2020 at 5:24 ب.ظ
به نظر من باشکاه اسپیلت یکی از بهترینهای خودش را از دست داد . غم و دوریش هرگز از یاد همه همنورد هاش جدا نمی شه
ژوئن 6th, 2020 at 7:49 ق.ظ
روحش شاد.خدارحمتش کنه