شرپاهای هیمالیا – پیروزی ها و مصائب (قسمت اول) – تألیف و ترجمه: محمد اسماعیلی

ارسال شده توسط در 18 اکتبر 2017 یک دیدگاه | دسته بندی شده در آخرین اخبار, اخبار, دسته بندی نشده, گالری, مقالات و نوشته ها

شرپاهای هیمالیا – پیروزی ها و مصائب (قسمت اول)
تألیف و ترجمه: محمد اسماعیلی

 

Tenzing Norgay or Namgyal Wangdi (1914 – 1986) was well known as Nepali Sherpa mountaineer also Known as Sherpa Tenzing. He was born in Khumbu, Nepal. In 1935 he got his first opportunity to join in the Mount Everest Expedition. In 1947 Tenzing and his team (Ange Dawa Sherpa and Earl Denman) were made an illegal attempt to reach the Everest but it was unsuccessful due to heavy storm in 22,000ft then they came down. In 1953, tensing accomplished with New Zealand Mountain climber Edward Hillary was made a world first successful attempt to the summit of Mount Everest. Times Magazine published Tenzing Norgay as one of the 100 most influential people of the 20th century.

 

مردمان دشت های تبت شامل شرپاها در ارتفاعات بالا برای حدود ۱۱۰۰۰ سال زندگی کرده اند، اجداد شرپاها از منطقه ای از تبت به نام «خام» بودند.
در قرن سیزدهم مغول ها با وسایل جنگی پیشرفته مانند منجنیق موفق شدند بیشتر آسیای مرکزی را فتح کنند و با محاصرۀ مردمان «خام» باعث فرار آنها به نواحی دور افتاده در تبت شدند.
در قرن شانزدهم، مسلمانان از «کاشکار» و از ناحیه غرب به تبت حمله ور شدند و باعث جابجایی مردم منطقه «خام» شدند آنها در حالی که با پای پیاده می گریختند از طریق هیمالیا به ناحیه جنوبی اورست به نام «خومبو» رسیدند.
در این سفر یا فرار آنها خود را تحت عنوان «شارپا» یا مردمانی از شرق نامیدند و سرزمین جدید نپالی آنها «شار خومبو» نامیده شد.
این افراد جدید از نواحی مختلف تبت و طبقات اجتماعی متفاوت با مناطق جدید خو گرفتند یا مکان هایی جدیدی برای خود ایجاد کردند و در آنها ساکن شدند.
علیرغم جغرافیای خشن و دشوار منطقه، شرپاها از طایفه های مختلف با هم به مبادله پرداختند و ازدواج بین خودی داشتند در کل آنها در چندین موج مهاجرت که به علت قحطی، جنگ، بیماری و بعضی از آنها به علت مبادلات تجاری این مسیر را تا “خومبو” در نپال طی کردند.
بیشتر طایفه های قدیمی شرپاها معتقدند که آنها اعضای موثق و حقیقی قوم شرپا و شرپاهای واقعی هستند.
شرپاها میانۀ خوبی با بوتی ها (Bhote) ساکنانی که بعدها از تبت به دهکده های نپال آمده‏اند ندارند، براساس گفته های عوامانه در دهکده های شرپاها، «بوتی»ها ۲ خنجر دارند، یکی در پوتین هایشان که می توانند بیرون بکشند و به شکم شما فرو کنند و دیگری در کمرشان، وقتی شما را در آغوش می گیرند از پشت به شما خنجر بزنند.
ولی تیزترین خنجر از سوی خارجی ها بود که هم «شرپاها» و هم «بوتی ها» از توصیفی که غربی های کوهنورد در اوایل قرن بیستم از هر دو گروه داشتند و آنها را «کولی» می نامیدند که لغتی توهین آمیز برای کارگران غیرماهر بود و در بعضی از متون و نوشته ها از آنها به عنوان غلام یا برده یاد می کردند و آنها مجبور بودند که به کارفرمای کوهنورد خود «صاحب» بگویند.
اکنون کوهنوردان غربی از عبارت شرپا یا شرپاهای کوهنورد استفاده می کنند که تلفیقی است از «بیان یک شغل به همراه قومیت» که این خواسته شرپاهای قومی که تلاش می کنند که خود را از رقیبان «بوتی» جدا کنند را خنثی می کند.
پاکستان اصطلاح «باربرهای ارتفاعات بالا» را در مورد کسانی که در کوهستان کار می کنند را به کار می برد ولی شرپاهایی که در قره قوروم کار می کنند این نامگذاری را بر نمی تابند چون لغت «باربر» در نپال به کسانی گفته می شود که به ارتفاعات بالا نمی روند و دولت نپال نیز تمایل دارد تا از «باربرهای ارتفاع بالا» برای کار کردن در کوهستان استفاده کند، علیرغم تنش قومی مابین شرپاها و بوتی ها، همزیستی امری هنجاری مابین آنها شده است چون یک شرپا و بوتی برای کاری مشابه رقابت می کنند. آنها با هم دوستانه برخورد می کند، خدای یکسانی را عبادت می کنند و بین هم ازدواج می کنند. اقوامی که در تبت و نپال زندگی می کنند همگی بودایی هستند. یکی از تأثیرگذارترین افراد قرن بیستم به انتخاب مجله تایم شرپائی بود به نام تنزینگ نورگای که در حقیقت «بوتی» بود یعنی از کسانی که بعدها به نپال از طریق تبت وارد شدند و در آنجا ساکن شدند و همسر تنرینگ نورگای از قوم شرپا بود بنابراین او تحت عنوان شرپا شناخته می شود.

 

ویژگی های شرپاها و برتری آنها در ارتفاعات بالا:
براساس مستندات فیزیولوژیک شرپاها به خوبی با کمبود اکسیژن وفق پیدا کرده اند در مقایسه با دیگر گروه هایی که مورد بررسی قرار گرفته اند که اغلب غربی های کوهنورد به خوبی هم هوا شده با ارتفاعات بالا هستند، شرپاها مقاومت بیشتری به بیماری‏ها و آسیب‏های مغزی که با هوای رقیق و کمبود اکسیژن ایجاد می‏شود از خود نشان می‏دهند آنها در ارتفاعات خواب راحت‏تری نسبت به دیگران دارند و مقاومت و توانایی بیشتری در ارتفاعات از خود نشان می‏دهند.
برخلاف یک تئوری عمومیت یافته این برتری شرپاها در ارتفاعات به علت بالا بودن میزان گلبول قرمز خون آنها نیست که قبلاً تصور می‏شد حجم بالای گلبول قرمز آنها کارساز است، در قیاس با کوهنوردان غربی، شرپاها در حقیقت میزان گلبول قرمز پایین‏تری در هر لیتر خون دارند.
این تفاوت با رژیم غذایی، هم هوایی، متابولیسم، کمبود آهن یا فاکتورهای محیطی قابل توضیح نیست، در سطح دریا، شرپاها این پایین بودن میزان گلبول قرمز را همچنان دارند و از نظر تکنیکی آنها آنمیک (کم خون) هستند اما امری که جالب است اینکه علائم کم خونی و عوارض آن را بروز نمی‏دهند، به طور کل شرپاها اکسیژن را به اندازۀ هر شخص دیگری نیاز دارند اما مقدار کمی از آن را در خونشان به صورت محلول دارند.
دانشمندان در ابتدا این امر را به صورت پازل و موضوعی عجیب می‏دانستند. «گلبول‏های قرمز اکسیژن را به تمامی اندام‏های بدن می‏رساند و در جمعیت‏های انسانی که در ارتفاعات زندگی می‏کنند و با آن شرایط وفق پیدا کرده‏اند مانند کوئه چوا (Que chua) و آیمارا (Aymara) که مردمان بلندی‏های کوه‏های آند هستند، این افراد درون رگ های بدنشان میزان گلبول های قرمز بیشتری در قیاس با دیگر افرادی که در ارتفاعات پایین زندگی می کنند دارند و به همین علت، کمبود اکسیژن ارتفاعات بالا را می توانند تحمل کنند.

حال چگونه است که شرپاها در ارتفاعات بالا با گلبول‏های قرمز پایین تر از حد نرمال اینگونه عملکرد عالی دارند و می توانند خو درا وفق دهند؟
دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که چرخش گلبول های قرمز درون رگ های شرپاها سریعتر از بقیه افراد رخ میدهد و این به علت گشاد و وسیع بودن رگ های شرپاها است، آنها در زمان استراحت تنفس بیشتری دارند و بنابراین اکسیژن بیشتری وارد جریان خونشان می شود و جذب گلبول قرمز می شود و هنگام بازدم اکسید نیتریک بیشتری خارج می کنند که نشانی از کارکرد مناسب ریه هاست.
در عین حال توضیح ژنتیکی هم در این باره وجود دارد. تعداد گلبول های قرمز شرپاها در سطح پایین تری قرار دارد و این به علت ژن ۲-alpha است که باعث تنظیم پاسخگویی به کمبود اکسیژن می شود و به عنوان سویچی باعث به جریان افتادن ژن های دیگر می شود. به علاوه شرپاها یک خصلت ژنتیک غالبی را به ارث برده اند که اشباع هموگلوبین را تسریع و بهبود می بخشد و باعث می شود که گلبول های قرمزشان اکسیژن بیشتری را جذب کنند.
خون رقیق شرپاها در عین حال می تواند مانع نوعی از لخته شدن در ارتفاعات بالا شود که باعث فلج پای آرت گیلکی کوهنورد آمریکایی با لخته در پایش در k2 در اکسیدپشن ۱۹۵۳ آمریکایی ها شد که نهایتاً به علت عدم حرکت در ارتفاعات بالا جان خود را از دست داد.
این برتری ژنتیک شرپاها باعث شده کوهنوردانی که برای صعود ارتفاعات بالا می روند از شرپاها به علت این شهرت استخدام کنند. شاید حتی بدون اینکه بدانند یک شرپا چیست و البته شرپاها بعد از سه نسل جمع آوری دلارهای توریست های کوهنوردی در میان ثروتمندان نپال محسوب می شوند.

 

سیستم نامگذاری شرپاها :
سیستم نامگذاری آنها هنوز گیج کننده است.
براساس رسوم اسم هر فرد شامل یکی از روزهای هفته است.
پسرها و دخترهایی که در روز شنبه متولد می شوند «پمبا» نامیده می شوند.
بچه هایی که روز یکشنبه متولد می شوند «نیما» نامیده می شوند.
متولدین دوشنبه «داوا» متولدین سه شنبه “مینگما” ، متولدین چهارشنبه «لاکپا» متولید پنج شنبه «فوربا» و متولدین جمعه «پاسانگ» نامیده می شوند.
نام فامیلی در میان شرپاها به کار برده نمی شود.
هنگامی که در جایی فرمی قانونی را پر می کنند نام های هفته را به عنوان اسم خود می نویسند و به عنوان نام فامیلی اگر مرد باشند «شرپا» و اگر زن باشند «شرپانی» در فرم می نویسند و گاه‌گاهی هم از طایفه خود به جای شرپا استفاده می کنند (به عنوان فامیل مانند «چپاوا»، «لاما» و «لوکپا»
این سیستم نامگذاری در روستاهای کوچک عملکرد دارد ولی در یک شهر مشکل ساز می شود. هزاران شرپا در کاتماندو نام مشابهی دارند، دفترچه های تلفن به کار نمی آیند و غیرممکن است شخصی را از طریق دفترچه بتوان یافت.
امری که موضوع را پیچیده تر می کند نام شخص ممکن است بر اثر واقعه ای که در زندگی شخص رخ می دهد تغییر کند. مثلاً اگر بچه ای مریض شود، والدین ممکن است نام او را به چیرینگ (جاوید) تغییر دهند تا حواس ارواح شیطانی را پرت کنند.
اگر بچه ای بمیرد والدین نام یک برادر و خواهرش را به یک نام کمرنگ و غیربرجسته مانند «کیکولی» یا «پاپی = توله» تغییر می دهند و به این شکل ارواح شیطانی از او چشم پوشی می کنند!
والدین ممکن است به لامای بودایی برای نامی که الهام خدایی داشته باشد مراجعه کنند مدت ها قبل از اینکه تنزینگ نورگای اورست را صعود کند نامش «نامگیال وانگدی» بود (البته او از نژاد بوتی های تبت بود) اما شخص روحانی (رین پوچه) صومعه رونگبوگ اعلام کرد که کودک از یک شخص ثروتمند و پارسا روحش حلول پیدا کرده است و زندگی تازه ای یافته است. بنابراین شخص روحانی نام او را به «تنزینگ نورگای» یا به عبارتی «گل های غنی مذهب» تغییرداد.

 

چه چیزی یک شرپا را تعریف می کند؟
هنگامی که اروپایی ها برای اولین بار با شرپاها در قرن نوزدهم برخورد کردند شرپاها خود را تحت عنوان «شارپا» معرفی کردند ولی غربی ها این نام را تحت عنوان «شرپا» تلقی کردند این کلمه در سرشماری ۱۹۰۱ دارجلینگ هند بار دیگر ظاهر شد و شرپاها را تحت عنوان یکی از ۴ نوع «بوتی»ها یا «تبتی»ها طبقه بندی کردند. جدیدترین سرشماری نپال «شرپاها» را قومیت نامیده است که هر کسی می تواند خود و را از این قومیت بداند و خود را شرپای واقعی بداند.
شرپاها از قدیمی ترین و ثروتمندترین طوایف نپال هستند که در نزدیکی اورست و در ناحیه خومبو زندگی می کنند و ترجیح می دهند تعریف مشخص تری داشته باشند و شرپاهای واقعی نامیده شدند و مناقشه و مباحثه تبتی ها و شرپاها همواره وجود داشته است.

 

تنزینگ نورگای مشهورترین شرپای جهان :
تنزینگ نورگای و شهرتش بعد از صعود به اورست و تأثیر او به پذیرش شرپا به عنوان یک قومیت کاملاً مشهود است.
تنزینگ نورگای در «سچو» در یک مکان زیارتی در منطقه «خارتا» در تبت به دنیا آمد و تنزینگ نورگای یازدهمین فرزند از چهاردهمین فرزند خانواده بود و یکی از شش نفری بود که از دوران نوزادی اش زنده بیرون آمد و از تأثیرگذارترین افراد برای به رسمیت شناختن قومیت شرپا و فرد تأثیرگذار بر روی روند بالا بردن استاندارد زندگی شرپاهای نپال شد.
والدین تنزینگ نورگای گله دار «گانگ لا» بودند که در ابتدا او را به صومعه فرستادند تا خواندن بیاموزد اما رهبانیت با این پسر سازگار نبود و وقتی که یک لامای بودایی او را با یک ترکه تنبیه کرد، تنزینگ از آنجا گریخت.
نگاهی به آینده ذهن او را مشغول می کرد. در بهار ۱۹۲۱ کوهنورد افسانه ای انگلیسی جرج مالوری چندین کمپ در منطقه «خارتا» در بخش شمالی اورست برای اکتشاف دایر کرد، در طول ۴ ماه اکتشاف و شناسایی، مالوری یک ماه آرامی را در زمین های سرسبز «کانگ – لا» سپری کرد. با هزینه کردن پول، او چندین دیده بان محلی استخدام کرد و خامه و کرۀ «یاک» از گله داران در «گانگ لا» و «دانگ سا» خریداری می کرد از جایی که خانوادۀ تنزینگ در آنجا سکونت داشتند.
مالوری سه سال بعد زیر قله اورست جان خود را از دست داد ولی تنزینگ هرگز پوتین میخ داری که اکسپریشن به جای گذاشت را فراموش نمی کند.
در دهه ۱۹۲۰ کوهنوردی علاقه چندانی در تنزینگ ایجاد نکرد. خانواده اش گلۀ یاکی را که نگهداری می کردند اجاره کرده بودند، احتمالاً به علت پاندمیک و شیوع طاعون گاوی در سال ۱۹۲۸، بر روی بدن یاک ها زخم هایی ایجاد شد که باعث شد گله تلفات زیادی داشته باشد. پدر تنزینگ نورگای که نمی توانست با زیان حاصله قرضش را پرداخت کند و از شش فرزندش در «خارتا» نگهداری کند تصمیم گرفتند از مرز تبت – نپال عبور کنند احتمالاً در «تامه» یا خومجونگ دهکده هایی در سرزمین خومبو شرپاها ساکن شدند.

 

روند زندگی و کوهنوردی مشهورترین شرپای جهان «تنزینگ نورگای»:
در نپال و هند شرپاهای ساکن خومبو نسبتاً ثروتمند بودند و از یک مونوپولی در تجارت منطقه بهره می بردند. برای قرن ها نمک و پشم تبتی از «نانگ پالا» به نپال وارد می شد و شرپاها این محصولات را با بامبو، گیاهان دارویی، کاغذ، برنج و مرکب که مختص زمین های کم ارتفاع بود معاوضه می کردند.
بعد از مهاجرت خانوادۀ تنزینگ به نپال، تنزینگ نورگای به عنوان خدمتکار در یک خانوادۀ شرپا مشغول به کار شد و به عنوان یک تبتی در میان شرپاها از تبعیض قومیتی در رنج بود، در این زمان عاشق یک شرپانی زیبا به نام «داوا فوتی» شد که خانوادۀ شرپانی، تنزینگ را به جمع خود به عنوان شخصی با هویت و اصالت نمی پذیرفتند تنزینگ که در آن زمان ۱۷ ساله بود به دختر مورد علاقه اش پیشنهاد فرار داد و با موافقت «داوا فوتی» زوج خومبو را ترک کردند و به سوی یک زندگی جدید از تپه های هند به سوی دارجلینگ سرازیر شدند. هنگامی که این زوج به دارجلینگ رسیدند، «هاگ روتلچ» انگلیسی برای اکسپدیشن ۱۹۳۳ به اورست «باربر» استخدام می کرد از آنجایی که به علت آوازۀ شرپاها فقط نژاد شرپا استخدام می کردند و تنزینگ نورگای که یک «بوتی» بود و نژاد شرپا نداشت برای دو سال او برای استخدام در اکسپدیشن ها تلاش کرد که ناموفق بود.
در اوایل دهه ۱۹۳۰ کوهنوردان شرپا برای دور کردن تبتی‏ها یا «بوتی‏ها» از کار در کوهستان تاکتیک‏های خشنی به کار می بردند و اکسپدیشن ها را تهدید به اعتصاب و شکایت می کردند و بیشتر اکسپدیشن ها هم برای جلوگیری از تأخیر و درگیری های قومی بین نپالی ها و تبتی ها به صورت انحصاری فقط شرپاها را استخدام می کردند. بنابراین در کوهنوردی محلی تنها شرپاها بودند که تجربه ارتفاع بالا به دست می آوردند.
تنزینگ نورگای که تا سال ۱۹۳۵ همچنان در دارجلینگ هند مستقر بود و مصمم بود که کاری در کوهستان به دست آورد برای امرار معاش کارهای متفاوتی انجام می داد.
او سرانجام از فرصتی که به وجود آمد توانست استفاده کند. یک کوهنورد به نام «اریک شپتون» به عنوان عضوی از یک تیم اکتشافی برای اورست، در آخرین لحظات عزیمت به اورست تصمیم گرفت مردان بیشتری استخدام کند و از سویی چون سال قبل با تجربه ترین شرپاها در نانگاپاربات کشته شده بود و انتخاب محدود شده بود و «شپتون» تبتی ها را تشویق کرد که درخواست کار به عنوان باربر بدهند و زمانی که شپتون جمعیتی از داوطلبان را بررسی می کرد، جوانکی ۱۹ ساله به عنوان یک تازه وارد جلب توجه می کرد بیشتر به خاطر لبخند جذابش انتخاب شد.
شپتون بعدها نوشت: نامش تنزینگ نورگای یا تنزینگ بوتیا (Bhotia) بود همانطور که دیگران او را می نامیدند.

 

« تنزینگ بالاخره در مسیر اورست بود »:
شرپاها هم در مسیر به اورست دست به اعتصاب زدند و از حمل بار خودداری کردند. ولی «شپتون» قاطر داشت و باربرهای تبتی مثل تنزینگ وسایل را حمل می کردند.
شرپاها در روستایی به نام «سار» در حالت مستی با تبتی ها درگیر شدند. تنزینگ خودش را دور از این درگیری نگهداشت، هر اندازه باری که به او داده شده بود حمل می کرد و با همکاران خود از هر قومیتی رفتار مناسبی داشت و تا انتهای سفر اکتشافی به اورست او به «لبخند» ادامه می داد تا مونسون فرا رسید و اکسپدیشن هم به پایان رسید.
تنزینگ از اکسپدیشن با پوتین های جدید، عینک های برفی، دستمزدش و توصیه ای از «شپتون» بازگشت.
فکر دائمی و وسواس اش با قله اورست ممکن است بعدها آغاز شده باشد ولی مرگ همسر و پسرش هم ممکن است در عزم او که در سال های بعد ظاهر شد بیشتر توضیح دهنده باشد کوهنوردی برای او مایه تسلی بود و هویتش را تثبیت می کرد و کار برایش آسان تر به دست می آمد، سرانجام بار دیگر ازدواج کرد همسر جدید او یک «شرپانی» به نام آنگ لهامو بود که به تنزینگ برای پذیرفته شدن در جامعه شرپاها یاری رساند امری که او هرگز با همسر سابقش « داوا فوتی » از آن بهره مند نشد.
تا سال ۱۹۵۳ تنزینگ در اکسپدیشن های متفاوتی در اورست شرکت داشت و در این سال انگلیسی ها به او پیشنهادی دادند که نمی توانست آن را رد کند. در طی اکسپدیشن به اورست، تنزینگ نورگای به عنوان سردار (شرپاهای) و یک عضو تیم برای صعود ارتقاء داده شده بود، موقعیتی که هرگز انگلیسی ها به یک کوهنورد بومی پیشنهاد نداده بودند، تنزینگ سیگار را ترک کرد و شروع به تمرین با کوله سنگین کرد. این هفتمین اکسپدیشن تنزینگ به اورست بود. «سرنوشت او صعود به بزرگترین قلعه جهان بود.»
در ابتدای صعود، تنزینگ با ادموند هیلاری زنبورداری از نیوزلند دوست شد هیلاری تلاش کرد که از یک شکاف یخی بپرد ولی کم آورد و به درون شکاف سقوط کرد در عین موفق شد که خود را به دو طرف شکاف گیر دهد، از بالا تنزینگ تمامی تلاش خود را به کار برد تا هیلاری را از شکاف خارج کند، آنچنان که پسر تنزینگ «جاملینگ تنزینگ نورگای) در بیوگرافی پدرش تنزینگ می نویسد:
«این عملیات نجات سرآغاز دوستی ای شد که نهایتاً صعود هیلاری و تنزینگ را به قله اورست رقم زد.»
و هیلاری همنورد خود به عنوان دومین گروه تلاش به قله را یافته بود، اولین گروه از فاصله نزدیکی از قله بازگشتند و این بار نوبت زوج هیلاری – تنزینگ بود آنها در مسیر خود به سوی قله از آخرین مانع که یک صخره تقریباً عمودی که بعدها به نام قدمگاه هیلاری (شرپاها آن را پشت تنزینگ می نامند) عبور کردند و هر دو از خستگی در روی قله اورست در ساعت ۳۰: ۱۱ صبح ۲۹ می ۱۹۵۳ آرام گرفتند.
بعدها شایعاتی بر زبان ها افتاد که تنزینگ سه شش دارد!
بین تبتی ها و شرپاها بحث و جدلی جدید آغاز شد، هر قومیتی سعی می کرد که تنزینگ نورگای را از خود بداند، گروه های متنوع بوتیائی (Bhotia) در هندوستان و نپال معتقد بودند که تنزینگ وابستگانش از تبت هستند و دوران جوانی را در تبت گذرانیده است. از سوی شرپاها هم تفسیر خود را داشتند تنزینگ با شرپایی ازدواج کرده است و دوران بلوغ خود را در دهکده هایی که جمعیت شرپا داشتند گذرانیده است و فرزندانش را در فرهنگ و زبان شرپا تربیت کرده است.
جاملینگ نورگای می گوید: بسیاری پدر مرا پدرخواندۀ شرپاها می دانند او کسی بود که قومیت را به توجه مردم تبدیل کرد. اگر پدر من گفته بود «من یک تبتی هستم» بنابراین شرپائی وجود نداشت آنگونه که غربی ها آنها را می شناختند و «بوتی»های گانگ – لا در تبت سلبریتی قومیتی می شدند.
اما تنزینگ نورگای در اتوبیوگرافی خودش را تحت عنوان شرپا از خومبو معرفی می کند و این چیزی بود که رسانه ها شروع به گزارش کردند، در جایی که از کتاب او حتی پا را فراتر گذاشت و خودش را از تبتی ها جدا کرد (این قسمت از کتاب حذف شد) تنزینگ توضیح می دهد: تبتی ها وانمود می کردند شرپاها هستند تا کار به دست آورند و آنها خیلی دعوایی می شدند و اغلب چاقو می کشیدند.
تنزینگ دلیل واضح تری هم داشت تا خو درا در دهه ۱۹۵۰ شرپا بنامد.
چین به تبت حمله کرده بود و تبت را اشغال کرده بود، ارتش سرخ مائوتسه دونگ در انقلاب فرهنگی چین، تقریباً ۱/۶ (یک ششم) قومیت تبتی را به زندان، کمپ های کار اجباری و گرسنگی کشانیده بود، رهبران مذهبی تنزینگ تحت حصر بودند و دالای لاما به هند گریخته بود.
اگر تنزینگ نورگای اعلام می کرد که من تبتی هستم، چین او را چینی می دانست و در پروپاگاندای خود «چینی ها» را فاتحین قله اورست می نامید و این امری بود که تنزینگ از آن حذر می کرد.
تنزینگ نورگای برجسته ترین شرپای جهان شد اما او دیگر در قلبش نه شرپا و نه تبتی بود او هر دو بود، بعد از صعود به اورست با تأسیس «انستیتوی کوهنوردی هیمالیا» در دارجلینگ از قومیت های مختلف بسیاری از کوهنوردان بومی را آموزش داد که شامل شرپاها و «بوتی ها» بودند از ۱۹۵۴ تاکنون این مدرسه بیش از یکصد هزار نفر را آموزش داده است.

 


همنوردان گرامی قسمت های دوم و سوم این مقاله طی دو هفته آینده در این سایت منتشر خواهد شد.

یک دیدگاه to “شرپاهای هیمالیا – پیروزی ها و مصائب (قسمت اول) – تألیف و ترجمه: محمد اسماعیلی”

  1. زهرا می گوید:

    سلام و عرض ادب
    سپاس فراوان از مطالب ارزنده‌ای که زحمت گردآوری و ترجمه‌اش را می‌کشید.

دیدگاه خود را بیان کنید