
بخش هشتم : (Herman Buhl) هرمن بول – (1957-1924)

«افسانه هرمن بول»
هرمن بول اولین انسانی بود که توانست یک صعود سولو با روش سبکبار (Alpine Style) را به یک قله بالای 8000 متر انجام دهد.
صعود سولوی هرمن بول به نانگاپاربات در 1953 صعودی استثنایی و در حقیقت یک تورودوفورس (Tour du force) بود و در زمان صعود به قله نانگا در تیم آلمانی ـ اطریشی او در سرعت و توانایی به مراتب بالاتر از بقیه کوهنوردان در روز صعود به قله بود.
کتاب او در مورد نانگاپاربات (Nanga Parbat Pilgrimate) در ادبیات کوهستان به صورت اثری کلاسیک باقی ماند و باعث الهام بسیاری از کوهنوردان در جهان شد.
هرمن بول در اینسبورگ اطریش به دنیا آمد و کوچکترین فرزند از میان 4 فرزند خانواده بود که بعد از مرگ مادرش، هرمن سالها در یتیمخانه بسر برد. در دهه 1930 هرمن به عنوان یک جوان نه چندان سالم و بانشاط شروع به کوهنوردی در کوههای آلپ اطریش کرد. در 10 سالگی اولین صعودش را به (Glugenzer با ارتفاع 2600 متر ) انجام داد.
در سال 1939 او به انجمن آلپاین آلمان که شاخهای در اینسبروگ داشت پیوست و به زودی گرید 6 (بالاترین درجه در آن زمان) UIAA را بدست آورد و به عنوان تیم امداد و نجات اینسبورگ شروع به فعالیت کرد. در عین حال به تحصیلات خود هم ادامه میداد. جنگ جهانی دوم باعث توقف تحصیلاتش شد و به دسته آلپاین (Alpine Troops) پیوست و در نهایت توسط آمریکاییها در ایتالیا به اسارت درآمد.
بعد از پایان جنگ به اینسبورگ بازگشت و در پایان دهه 1940 او به عنوان راهنما مشغول به فعالیت بود و کاملاً از نظر تکنیکال نسبت به کوهنوردان دیگر شاخصتر بود. او صعودهای برجستهای در آلپ و اغلب به صورت سولو انجام داد.
در سال 1952 او برای اکسپدیشن صعود نانگاپاربات انتخاب شد و تمرینات زیادی انجام داد و تست نهایی او اولین سولو و صعود زمستانی به رخ شرقی Watzmann بود.
«نانگاپاربات»
نام کشمیری نانگاپاربات از ریشه سانسکریت یعنی «نانگاپارواتا» به معنی کوهستان عریان می آید و نهمین قله بلند جهان با ارتفاع 8126 متر است.
نانگاپاربات دارای سه رخ با مشخصات زیر می باشد:
1- رخ دیامیر (رخ جنوبی)
2- رخ روپال (بالاترین رخ کوهستان است و از ارتفاع 4600 متر بالای بیس آن شروع میشود.)
3- رخ راکیوت
(در سال 1962 تونی کینشوفر از مسیر دیامیر به قله صعود کرد و اکنون مسیر استاندارد، مسیری است که او پیمود.)
نانگاپاربات به خاطر یخچالهای بیثبات و طوفانهای ناگهانی و بهمنهایش بسیار خطرناک است و توسط انگلیسیها کوهستان قاتل نامیده شد و در قراقروم پاکستان واقع شده است.
هرمن بول قبل از اینکه بتواند موفق به صعود این قله شود، 31 کوهنورد و باربر ارتفاع بالا در این کوهستان جان خود را از دست داده بودند. در حالی که حدود 1800 نفر برفراز اورست ایستادهاند ، فقط حدوداً 200 نفر موفق به ایستادن بر روی این قله خطرناک شدهاند.
خلاصهای از تاریخچه تلاش بر روی نانگاپاربات:
سال 1895: آلبرت موری اکسپدیشنی برای فتح نانگا را سرپرستی کرد و به ارتفاع 7000 متر در رخ دیامیر رسید و در تلاش اکتشافی خود به همراه دو شرپای پاکستانی در رخ راکیوت جان خود را از دست داد.
دهه 1930: در این دهه شش اکسپدیشن آلمانی برای صعود به قله نانگاپاربات تلاش کردند ولی هیچکدام موفق به صعود قله نشدند و دهها نفر از کوهنوردان در طوفانها و بهمنهای این کوهستان جان باختند. بالاترین ارتفاعی که در این تلاشها موفق به صعود شد، ارتفاع 7700 متر از رخ راکیوت بود.
سال 1953: سرانجام نانگاپاربات در سوم جولای 1953 توسط کوهنورد اطریشی هرمن بول که یکی از اعضای تیم آلمانی ـ اطریشی به سرپرستی دکتر هرلیخ کوفر بود فتح شد.
اکسپدیشن 1953:
دکتر کارل هرلیخ کوفر برادر کوچکتر و ناتنی ویلی مرکل کوهنورد نامدار آلمانی، به عنوان سرپرست، اکسپدیشن را سازماندهی کرد و با وجودی که او سابقهای در آلپ نداشت و در عین حال تأییدیه انجمن آلپاین آلمان را هم نداشت ، با تلاش فراوان توانست تعدادی از آلپینیستها را با خود همراه کند که هرمن بول و راینر(Rainer) دو کوهنورد شاخص به او پیوستند ولی کوهنوردان مشهوری چون هکمایر و ربیچ جواب منفی دادند.
دکتر کوفر میگوید: «وقتی که برادرم ویلی مرکل در سال 1934 در راه صعود به قله نانگاپاربات جان باخت من شانزده ساله بودم و از اینکه برادر بزرگ خود را از دست داده بودم غمگین بودم. بعد از واقعه 1937 که چند کوهنورد آلمانی و چند شرپای پاکستانی جان خود را از دست دادند تصمیم به برنامهریزی برای فتح نانگاپاربات با تیمی قوی برای «انتقام» از نانگای قاتل را گرفتم! در عین حال قصد داشتم اکسپدیشنی برای یادبود ویلی مرکل باشد.»
دکتر کوفر نیز همانند اکسپدیشنهای قبلی آلمانی تصمیم به صعود به نانگا را از رخ دیامیر گرفت و تمام وسایل و تجهیزات و مواد غذایی را در کمپ بالا (یک تا چهار) بدون هیچ اشکالی سازماندهی و جایگزین کرد. ولی با این حال تلاش برای حمله برای فتح قله به علت ناپایداریهای آب و هوایی به تأخیر افتاد.
دکتر کوفر در سیام ژوئن سال 1953 اکسپدیشن را لغو کرد و به تمامی کوهنوردان دستور جمعآوری وسایل و بازگشت را اعلام کرد.
ناگهان در روز اول جولای، آب و هوا تغییر کرد و پنجره برای صعود گشوده شد.
هرمن بول، کمپتر (Kampter)، فراونبرگر و فیلمبردار ارتل در ارتفاع و کمپهای بالا بودند. آنها از دستورات سرپرست تیم سرپیچی کرده بودند و علاقهای به رها کردن اکسپدیشن نداشتند و قصد صعود به نانگا را داشتند.
در دوم جولای 1953، هرمن بول و کمپتر کمپ 5 را در ارتفاع 6900 متری در نزدیکی گردنه نقرهای (Silver Col) برقرار کردند.
فراونبرگر و ارتل در کمپ 4 بودند.
هرمن بول که مرد تصمیمات بزرگ بود در این هوای مساعد تصمیم گرفت طرح خود را عملی کند: ابتدا به سرعت به گردنه نقرهای رسیده و از آنجا به ناحیه مسطح (Plateau) و سپس به قله شمالی نانگا صعود کند.
ساعت 1:00 بامداد سوم جولای 1953، هرمن بول از کمپ 5 حمله به قله را آغاز کرد. کمپتر تصمیم رفت یک ساعت بعد به او ملحق شود. هوا کاملاً صاف و بدون ابر بود. ساعت 5 صبح هرمن به گردنه نقرهای (7450 متر) رسید و 3 کیلومتر ناحیه مسطح (Great Plateau) را پیمود. اندکی استراحت کرد. کولهپشتی خود را برای اینکه سرعتش بیشتر شود در میان صخرهها جای داد و به بالا رفتن ادامه داد.
هنگامی که کمپتر به ناحیه مسطح (Plateau) رسید، هرمن کاملاً فاصله گرفته بود و رسیدن به هرمن را غیرممکن دانست. بنابراین تصمیم به بازگشت به کمپ 5 را گرفت تا در انتظار بول در محل باشد.
ساعت 2:00 بعدازظهر هرمن بول به ارتفاع 7800 متر رسید و این بالاترین نقطهای بود که اکسپدیشنهای قبلی رسیده بودند.
300 متر باقیمانده تا قله کاملاً تکنیکال و دشوارترین مسیر صعود به قله بود. 13 ساعت زمان برای صعود تا این ارتفاع طول کشیده و بخش صخرهای آغاز شده بود. هرمن از محرکی به نام پرتوین (Pertvin) که دکتر کوفر تجویز کرده بود استفاده کرد تا نیرویی برای گذر از صخرهها به دست آورد.
در ساعت 6:00 بعدازظهر هرمن به شانه قله (Shoulder) رسید و یک ساعت بعد در 19:10 روز سوم جولای 1953 یک انسان، هرمن بول به قلهای که بیشترین کشته را گرفته بود، رسید و نامش را در تاریخ کوهنوردی جهان ثبت کرد.
قدرت اراده و انرژی بیپایانش سرانجام باعث شد او موفق به صعود به قله نانگاپاربات شود. سکوت مرگباری بر روی قله حاکم بود و هوا کاملاً تمیز بود و بدینسان پرونده صعودناپذیری نانگا برای مردی تنها برفراز قله به پایان رسید.
خورشید در حال غروب بود. هرمن تبریخی خود را به همراه دو پرچم پاکستان و تیرول در قله نشاند و چند عکس گرفت و شروع به پایین رفتن کرد.

(تبریخی هرمن بول در سال 1999 توسط کوهنورد ژاپنی تاکه هیدو ایکدا به پایین آورده شد.)
برای برداشتن چند سنگ از قله به عنوان یادگاری برای همسرش بار دیگر به قله بازگشت.
آسمان در حال تاریک شدن بود و او به مسیر بازگشت به پایین ادامه میداد.
جایی پایین قله (150 متر) در منطقه مرگ و ارتفاع 8000 متری مجبور به بیواک اضطراری شد.
هرمن بول چون کولهپشتی خود را در ناحیه مسطح (Plateau) باقی گذاشته بود، کیسه خواب و لباس گرم هم همراه نداشت. او در شیب 50 درجه به دیوار تکیه داد و از 9:00 شب تا 4:00 صبح در این محل باقی ماند و موفق شد زنده بماند.
برای جلوگیری از یخزدگی اندامهایش از داروی Paudin استفاده کرد. هرمن در کتاب خود نانگاپاربات از ظاهر شدن یک همنورد میگوید، اگر چه او میدانست که جز او در آنجا شخصی نیست. بنابراین احتمالاً هرمن بول اولین فردی است که وجود شبح همراه (Ghost Partner) را تجربه میکند.
در کمپ پایین فراونبرگر از کمپ 4 به کمپ 5 بازگشت و شب را در کنار کمپتر تا صبح با نگرانی از سرنوشت هرمن بول بیدار ماندند.
از سویی هرمن بول در زمان و شرایط مناسب قرار داشت. باد ملایم و هوا کاملاً پاک و شفاف بود. درصورتی که شرایط هوا نامتغیر و طوفانی بود هرمن نمیتوانست آن شب جان سالم بدر برد.
در 4:00 صبح هرمن شروع به پایین رفتن کرد. تا گردنه نقرهای (Silver Col) مسیر دشواری برای او بود چون پاهایش کاملاً بیحس شده بود. هرمن دوز دیگری از پرتوین (داروی محرک) را خورد و سرانجام به ناحیه مسطح (Plateau) رسید و کولهپشتی خود را پیدا کرد و خستگی او تا حدی بود که توان خوردن و آشامیدن را نداشت و آخرین دوز محرک پرتوین را خورد و در زیر آفتاب سوزان و در حال پایین رفتن، دچار توهم شد که حاصل تلاش شدید و ارتفاع بالا بود.
یک و نیم ساعت بعد او به گردنه نقرهای (7450 متر) (Silver Col) رسید و به نجات نزدیکتر شده بود.
در کمپ 5 در حالی که فراونبرگر و ارتل در حال برپا کردن لوح یادگار برای ویلی مرکل در محلی بودند که اکسپدیشن 1938 جسد او را یافته بود، در عین حال هر از چندگاهی به بالا نگاه میکردند و نقطهای در گردنه نقرهای دیدند، بدون شک هرمن بود و او هنوز زنده بود!
بول در نانگاپاربات بسیار خوششانس بود. فقط با یخزدگی انگشتان پا مواجه شد، این داستان منعکسکننده روش کوهنوردی بول است.
او کاملاً بر روی برنامهاش متمرکز بود و با ریسکهای شدید موفقیتهایی به دست میآورد که دیگران در آن ناموفق بودند.
او در تصمیماتش دچار خلل نمیشد و این را در کوههای آلپ به اثبات رسانیده بود و تصمیم بزرگ صعود به نانگاپاربات هم از بزرگترین تصمیمات او بود که موفق به انجام آن شد.
هرمن بول بعد از 41 ساعت صعود انفرادی ،بار دیگر به کمپ 5 رسید و سپس به بیسکمپ انتقال داده شد و از آنجا به پایین رسانیده شد.

«برودپیک و چوگولیزا (Chogolisa)»
در سال 1957 مارکوس شموک سرپرستی اکسپدیشنی اطریشی را به قراقروم (karakrum) پاکستان آغاز کرد که هدفش صعود به برودپیک بود.
هرمن بول با تجربهترین کوهنورد اکسپدیشن بود، بنابراین مسئول تهیه بهترین وسایل کوهنوردی آن زمان بود.
بعد از استقرار در محل و همهوایی هرمن بول، وینتر اشتلر، دیم برگر و شموک تلاش برای صعود به قله برودپیک را آغاز کردند.
بول و دیم برگر تا ارتفاع 7900 متری بدون مشکلی صعود کردند.
در این اتفاع هرمن بول به علت یخزدگی انگشتان پایش در صعود نانگاپاربات نتوانست به صعود ادامه دهد.
دیم برگر به صورت سولو به صعود ادامه داد. در این زمان شموک و وینتر اشتلر به قله برودپیک رسیدند و بازگشتند. بعد از صعود دیم برگر به قله برودپیک و بازگشت، در مسیر بازگشت با تعجب هرمن بول را در حال صعود به برودپیک دید.
دیم برگر با بول همراه شد و هر دو به قله رسیدند و از غروب خورشید لذت بردند و با موفقیت به کمپ بالا بازگشتند. کل تیم صعودکننده از اکسیژن یا باربر ارتفاع بالا استفاده نکردند.
بعد از بازگشت به بیسکمپ، شموک و وینتر اشتلر تصمیم گرفتند Skil Brum (اسکیل بروم) را صعود کنند که با موفقیت آن را صعود کردند.
بول و دیم برگر تصمیم به صعود چوگولیزا (7667 متر) را با روش آلپاین (سبکبار) گرفتند. (روش Alpine Style هنوز با این عنوان در کوهنوردی به کار گرفته نمیشد و سالها بعد از آن با این عنوان استفاده شد.) بعد از سه روز به ارتفاع 6700 متر رسیدند و در 28 ژوئن 1958، در ساعت 5:00 صبح دو کوهنورد کمپ خود را ترک کردند و شروع به صعود کردند. چند ساعت قبل از مرگ هرمن بول به دیم برگر گفت:
«این شادترین روز در طی این اکسپدیشن است. همیشه آرزو میکردم که این قله را به سرعت از بیسکمپ با یک تلاش صعود کنم.» چند ساعت بعد طوفان آنها را مجبور کرد که به ارتفاع 7300 متر بازگردند.
دیم برگر در گرگ و میش هوا جلوتر حرکت میکرد و آنها با طناب به هم متصل نبودند. خط الرأس چوگولیزا (Chogolisa) کاملاً برآمدگی داشت و ناگهان دیم برگر زیرپایش لرزشی را حس کرد و او جهشی انجام داد و به پایین رفتن ادامه داد و وقتی بازگشت تا به بول واقعه را بگوید او را ندید. دوباره به طرف بالا حرکت کرد و جای پای بول را در شکستگی برآمدگی دید ولی خبری از بول نبود و به بیسکمپ بازگشت و همگی برای یافتن هرمن بول اقدام کردند ولی هرمن هرگز یافت نشد.





بسیار زیبا
عالی بود …
آقای اسماعیلی از وندا روتکویچ هم بنویسید لطفن.
درود بر قلم تان