هر هفته یک برنامه: این بار گزارش پیمایش کویر کلوتها (شهداد کرمان) ـ ۱۰ تا ۱۳۹۲٫۱۰٫۱۳
برای سومین بار در طول عمر باشگاه اسپیلت به سراغ پیمایش «کلوتهای» کویر لوت رفتیم.
این بار تعدادمان اندک بود ولی هیبت و جلال این کویر همچنان بزرگ و دستنیافتنی بود و شکوه آن همچنان سربه افلاک میکشید و فخر حضورمان را در آن وادی، مانند همیشه وصفناپذیر و شگفتانگیز ساخته بود.
عبور از میان ابعادی هندسی شکل از جنس خاک و گل که به طور منظم و در اندازههایی کوچک (شاید ۳۰ سانت) و بزرگ (شاید ۵۰ متر) کنار هم قرار گرفتهبودند و با زبان بیزبانی و بالحنی رمزآلود از چگونگی شکلگیری خود برایمان نجوا میکردند که داستان آن گویا به دوره چهارم زمینشناسی (حدود دومیلیون سال پیش) باز میگشت….
چه طوفان مهیبی رخ داده بود که در آن سرزمین لوت و بیآب و علف این خانههای گلی (بدون در و پنجره) کج و مأوج در کنار هم ظاهر شهری جنگزده و ویران را برایمان تداعی میکرد.
شهری رمزآلود و بدون سکنه (حتی یک گیاه یا یک حشره) با خیابانهای شنزده به رنگ سیاه و سفید و شاید هم قهوهای و خاکستری…
و چه زیباست این حس انسان زمانی که از میان آنها عبور میکند و غرق در آن رویا و پنداری میشود که نمیتوان با این قلم به آنها پرداخت.
کلوتها یک شگفتی و اتفاق در دنیای کویرهاست….
کویر و بیابان باید صاف باشد و مسطح نه اینطور فشرده و درهم که به سختی بتوانی از میان آنها عبور کنی!!
اگر طوفان و تغییرات جغرافیایی در کار بوده است چرا تمام سطح کویر را نپوشانده است؟
از این چراها فراوان میتوان در آن جا یافت!!! ….
چرا دانشمندان معتقدند گرمترین نقطه زمین در نزدیکی همین کلوتها در جایی موسوم به «گندم بریان» است.
از آن نقطه به فاصله کوتاهی به خوبی میتوان ستیغ کوهستانهای رفیع «پلوار» و «جفتان» را نظارهگر بود.
مگر میشود گرمترین نقطه زمین در فاصله کوتاهی (شاید ۳۰ کیلومتری) از کوهی ۴۰۰۰ متری قرار گیرد؟ این چه رمز و رازی است که در این سرزمین وجود دارد و ما آدمیان به حالتی حیران، مات و مبهوت و البته شادان و پرنشاط به آنجا سفر میکنیم و با اندوختهای فراوان و وصفناپذیر به دیار خود بازمیگردیم و آنجا را به حال خود و با تنهایی خود رها میکنیم که با شبهای سرد و روزهای گرم خود سالها و قرنها را پشت سر گذاشته و بدین ترتیب زمان سپری شده و این رموز در دل تاریخ مدفون گشته و به ابدیت بپیوندد….
و اما شرح حال برنامه ما:
حرکت از تهران به طرف کرمان سهشنبه ۱۰ دی ماه با قطار ساعت ۱۹:۰۰
حرکت از کلوتها: آغاز راهپیمایی، چهارشنبه ۱۱ دی ماه، ساعت ۱۳:۰۰ (از کیلومتر ۲۳۰ جاده نهبدان)
شبمانی: در دل کلوتها
پایان راهپیمایی: ساعت ۱۲:۰۰ پنجشنبه ۱۲ دی ماه (در محل کمپ کویری شهداد)
مساحت کل پیمایش: ۳۰ کیلومتر
حرکت از کرمان به طرف تهران: پنجشنبه ۱۲ دی ماه، ساعت ۱۹:۰۰ با اتوبوس
ورود به تهران: ساعت ۸:۰۰ صبح جمعه ۱۳ دی ماه (پایان برنامه)
گزارش کاملتر این برنامه را که در سال ۱۳۸۹ اجرا و در همین سایت منتشر شده است، میتوانید اینجا ببینید.
همراهان:
خانمها: محمودی، کمالی، اسدا…نژاد و حمیدی
آقایان: صائمیان و حمیدی
گزارش سایت از: ذ. حمیدی
1392.10.14
ژانویه 4th, 2014 at 9:20 ب.ظ
باسلام
به به ازاین گزارش برنامه و فن بیان شما.
بسیار بسیار برنامه جالبی بوده و خوشا بحال کسانی که شرکت کردند.
با تشکر.
ژانویه 5th, 2014 at 12:49 ب.ظ
سلام
بخشهایی از این گزارش برنامه در واقع یک قطعه شعر سپید است. آقای حمیدی شما یک عاشقید، عاشق واقعی طبیعت و پرتو گرم این عشق سبب ساز جمع شدن جوانان به گرد شماست، جلسات باشگاه و برنامه های باشگاه مملو از تلاُلو شوریدگی و عاشقانگی شما نسبت به طبیعت است و امیدوارم این خان نعمت پروردگار، خالق همه زیباییها و عاشق پیشگیها، سالهای سال گسترده باشد.
ژانویه 5th, 2014 at 2:13 ب.ظ
خوشحالم که برنامه تون به خوبی برگزار شد.تاسف خوردم برای نبودن در برنامه خوبتون.انشالله سعادت بودن در کنار گروه خوب شما را در برنامه های اتی داشته باشم .شاد باشین
ژانویه 5th, 2014 at 3:20 ب.ظ
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد!
(دکتر علی شریعتی)
و کویر حرفهای بسیاری برای نگفتن داشت…………………
ژانویه 5th, 2014 at 11:52 ب.ظ
آسمان کویر سراپرده ملکوت خداست…سفر وبرنامه خیلی خوبی بودوتشکر ویژه از آقای حمیدی که با تعداد کم برنامه رو اجرا کردند
ژانویه 6th, 2014 at 1:32 ق.ظ
درود بر شما آقای حمیدی و متن زیبا و با احساستون …« … گفت خود پیداست از زانوی تو …» از عکسها و متن زیبای بالا پیداست که از چی دارید صحبت میکنید …اینبار که قسمت نشد در خدمتتون باشم به امید سفرهای بعدی با شما … از طرف دیگه داشتم فکر میکردم مطمینا کمتر بودن تعداد نفرات در هر برنامه ای در وحله اول از زحمات شما کم میکنه و مجال بیشتری به شما میده تا به خودتون و آرامشتون در طبیعت برسید. از این بابت خوشحالم که لوت رو سبکبارتر رفتید و مطمینم که تجربه متفاوت و کم نظیر دیگه ای حاصل شده؛ همچنان که از متن زیبا و پرسشگرتون کاملا پیداست…
آقای کولاییان ؛ کاملا با شما موافقم ؛ به خوبی حق مطلب رو در مورد آقای حمیدی و کانون گرم اسپیلت برای طبیعت گردی و کوهنوردی به جا آوردید … ممنون از شما
و اما همنوردان دیگه ی این برنامه … رسیدن بخیر و نوش جونتون …الان پر از انرژی های فراوانید. افسوس میخورم که نتونستم به شما بپیوندم؛ واقعا حال شما غبطه داره … میتونم تصور کنم شماها چه تجربه زیبایی داشتین … کاش هر ایرانی بتونه حداقل یک بار توی لوت (یا هر کویری) راه بره و بفهمه شماها چرا اینقدر مشقت و مسافت رو طی میکنید تا به سکون و سکوت اونجا برسید …(من یکبار اونجا بودم و احساس میکردم روی مریخم و دارم درون یه اقیانوس خشک لایتناهی راه میرم! )
ژانویه 6th, 2014 at 2:54 ب.ظ
باسلام و خسته نباشید خدمت همه همنوردان. واقعا زیباست .کویر همیشه زیبابوده وهست اما افسوس که فرصت ها اندک است .