عملیات نجات در جبهه شمالی دماوند ۹۱،۱۱،۲۳ (به قلم سرپرست تیم هلال احمر )

ارسال شده توسط در 14 فوریه 2013 ۵ دیدگاه | دسته بندی شده در آخرین اخبار, اخبار, اخبار, مقالات و نوشته ها

ساعت ۱۰ شب بود که با بچه ها (مهدی نظری ، محمد خادم ، مصطفی عباسی ) نشسته بودیم شام میخوردیم که گوشی همراهم زنگ خورد امیر ایستکی بود از نجاتگرهامون  که گفت : در جبهه شمالی دماوند بچه های اسپیلت حادثه ویک مصدوم دارند من گفتم: خبر از کجاست و وضع مصدوم چطوره؟ امیر گفت: بچه های اسپیلت گفتند وضعیت مصدوم رو دقیقا نمیدونم ، میگم با شما تماس بگیرند. با خنده به بچه ها گفتنم بچه ها شامتون رو بخورید یه عملیات دیگه تو دماوند داریم.

چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد خانم داداشی بود از باشگاه اسپیلت و گفتند : مصدوم اقای رضا جزایری ۴۲ ساله هستند با وزن ۷۵ کیلو گرم هوشیاری کامل، دچار آسیب از ناحیه کمر،که الان تو جانپناه ۵۰۰۰ هستن ورضا خلیل آبادی همراهشون هست . گفتم: علت حادثه چیه ؟ خانم داداشی گفت:زیر قله دچار تنگی نفس شده که تصمیم به بازگشت میگیرند و در نزدیکی جانپناه سقوط میکنند . شماره آقای خلیل آبادی رو خواستم خانم داداشی شماره رودادند وگفتند:  گوشی تا ۶ صبح خاموشه . شماره آقای حمیدی مسئول باشگاه رو گرفتم .

به بچه ها گفتم مصدوم به احتمال قوی دچار کوه گرفتگی حاد شده وبه دلیل ضعف وعدم تعادل سقوط کرده . محمدخادم گوگل ارت رو باز کرد جبهه شمالی دماوند رو مرور میکرد ، به مصطفی گفتم مختصات مسیر صعود از جبهه شمالی رو به جی پی اس ها بدید .مهدی آب و هوای دماوند رو چک میکرد. تا جایی که یادمون میومد بعید به نظر میرسید نزدیک جانپناه ۵۰۰۰ مکانی مناسب برای فرود یا راپل وجود داشته باشه ، نظرمون این بود که بهترین مکان برای عملیات هوایی نزدیک جانپناه ۴۰۰۰ وجود داره و بالاتر از اون بسیار سخته . آب و هوای منطقه نشون میداد فردا تو ارتفاع ۵۰۰۰  بیست تا باد داریم هوا آفتابیه و از ساعت ۳ هوا ابری میشه وبارش داریم و چهارشنبه هم ۳۰ سانت بارش برف . پس کل زمانی که داشتیم تا فردا ظهر بود .

با آقای حمیدی تماس گرفتم ایشون جزئیات بیشتری از حادثه رو گفتند و بیان کردند اولین تیم کمک رسان به سمت ناندل در حال حرکته به ایشون گفتم سعی میشه نجات هوایی صورت بگیره ولی در این کار فاکتورهای زیادی دخیل هستند و ممکنه مقدور نباشه ، در هر صورت تیم ما تمام سعی خودشون رو خواهند کرد . ساعت ۱۱:۳۰ شب بود که با  جناب آقای دکتر مظفر ریاست محترم سازمان تماس گرفتم و ضمن اعلام وشرح حادثه از دکتر مجوز پرواز بالگرد رو خواستم دکتر فرمودند: مشکلی نیست وبا کاپیتان وحید (ریاست محترم امدادهوای سازمان امداد و نجات) هماهنگ کنید.

ساعت ۱۲ شب با جناب آقای کاپیتان وحید تماس گرفتم ودرخواست بالگرد کردم ایشون فرمودند: بالگرد در اولین امکان پرواز ،  فردا صبح در اختیار تیم ایثار قرار دارد . به بچه ها گفتم کوله هاتون رو طوری ببندید که فکر کنید صعود به دماوند دارید شاید چند شبی درگیر برنامه باشیم بچه ها شروع کردند به بستن کوله ها . مصطفی و محمد بسکت و تجهیزات مورد نیاز رو آوردند ،  مهدی وینچ ها رو چک میکرد ، من هم بیسیم ها و تلفن ماهواره ای رو آماده کردم . به بچه ها گفتم بخوابید وساعت ۶ باید بیدار بشیم . مجددا با آقای حمیدی تماس گرفتم و گفتم : تیم آماده هست و فردا صبح اگر خدا بخواهد پرواز خواهیم داشت .

آقای حمیدی و تیم اول در مسیر بودند و تونل ها رو پشت سر میگذاشتند .ساعت ۶ شد هر کدوم از بچه ها مشغول کاری بودند و لوازمشون رو آماده میکردند. اونها مصمم وآماده عملیات بودند . ساعت ۷ صبح کاپیتان وحید تماس گرفتند و فرمودند بالگرد وتیم پروازی به سرپرستی کاپیتان گودرزی آماده هستند با شنیدن نام کاپیتان گودرزی کلی خوشحال شدم چون عملیات های بسیار سختی رو با موفقیت تمام در کنار کاپیتان پشت سر گذاشته بودیم .

ساعت ۷:۳۵ صبح یه چای نصفه نیمه خوردیم ، با کاپیتان گودرزی درباره عملیات صحبت کردیم ، در مورد ارتفاع ، منطقه ، سرعت وزش باد ، آب و هوا درساعات اینده . ساعت ۸:۳۵ بالگرد استارت خورد به همراه من ۴ نفر از اعضای تیم ایثار ( مهدی نظری، محمد خادم، علی کاظمی، مصطفی عباسی) و ۴ نفر کادر پروازی به سمت دماوند حرکت کردیم بلافاصله با آقای حمیدی اطلاع دادم .آقای حمیدی فرمودند: تیم اول ما چهار نفره در مسیر هستند و حدود ۹ صبح به ۴۰۰۰ میرسند و پس از استراحتی مختصر به سمت ۵۰۰۰ حرکت میکنند تیم دوم ما هم پنج نفر ساعت ۸ صبح از ناندل به سمت ۴۰۰۰ حرکت کردند.

هوا آفتابی بود دماوند پر ابهت و محکم خود نمایی میکرد .کاپیتان گودرزی فرمودند: جهت توان بیشتر بهتره بالگرد سبک بشه در نزدیکیهای رینه به زمین نشستیم علی به همراه مهدی و محمد و بخشی از تجهیزات پیاده شدند ، من و مصطفی به همراه تیم پروازی بلند شدیم  کاپیتان گودرزی با مهارت تمام از یال شمال شرقی گذشت و به سمت یال شمالی ارتفاع گرفت . جانپناه ۴۰۰۰ دیده میشد ، به جانپناه ۵۰۰۰ رسیدیم رضا خلیل ابادی که صدای بالگرد رو شنیده بود بیرون اومده بود و دست تکون میداد کاپیتان تلاش کرد به جانپناه ۵۰۰۰ نزدیک بشه وزش باد ، شیب بالا ، نزدیکی کوه و نبود جای مسطح اجازه نداد. بالگرد دوباره اوج گرفت و ۳ بار تلاش پی در پی . ابرها از غرب اضافه میشدند و به سمت جانپناه پیشروی میکردند .

تصمیم بر آن شد که ما در مکانی  نسبتا مسطح به پایین بپریم و بالگرد سراغ محمد و مهدی برود. من و مصطفی در ۳۶۰۰ متری در غرب یال شمالی پایین پریدیم … بالگرد به سمت بچه ها رفت. طی تماسی که با علی داشتم علی گفت: مکانی که بالگرد نشسته داخل پادگان ارتشه… من و مصطفی شروع به صعود به سمت ۴۰۰۰ کردیم به موازات ما ۲ نفر که یک برانکارد نارنجی به دست داشتن و کمی پایین تر نیز ۲ نفر دیگر دیده میشدند که تیم اول کمک رسان بودند. علی تماس گرفت و گفت بالگرد نزدیک میشه گفتم مهدی و محمد رو سوار کن و خودت پایین بمون . کاپیتان فرمودند : سعی میشه مهدی و محمد رو نزدیک جانپناه ۵۰۰۰ پیاده کنم اگر نشد اونها رو جای قبلی پیاده میکنم .

چند دقیقه بعد بالگرد در آسمان ظاهر شد که به سمت جانپناه ۵۰۰۰ میرفت . مهدی تماس گرفت به مهدی گفتم تا ارتفاع ۵ متر اجازه پرش از بالگرد رو دارند و اگر بیشتر بود راپل کنید. کاپیتان گودرزی نزدیک جانپناه ۵۰۰۰ شد کمی بالاتر از جانپناه درنگ کوتاهی کرد ، در باز شد مهدی و محمد از ارتفاع ۵ متر به بیرون پریدند . بالگرد مجددا اوج گرفت مهدی با من تماس گرفت  و گفت : کنار مصدوم هستیم کاملا هوشیاره از درد کمر شاکیه در کل حالش چوخ یاخچیدی…. قرار بر آن شد که محمد و مهدی برای مصدوم سینه صندلی آماده کنند که بتوان با وینچ آن را بالا کشید .

بالگرد مجددا به جانپناه نزدیک شد و بعد از چرخی در منطقه به سمت علی رفت، طی تماس با کاپیتان گودرزی قرار بر این شد ساعت ۱۱ به سمت جانپناه ۵۰۰۰ حرکت کند. مهدی تماس گرفت گفت : تنهایی مصدوم رو بفرستم بالا یا همراهش برم ؟ گفتم : همراه مصدوم برو ، فراموش نکن  مصدوم بالا تر از بدن تو قرار گیرد و حمایتش کن .علی تماس گرفت و گفت : کاپیتان میگه به دلیل ارتفاع بالا و مکان نا مناسب زمان زیادی برای بالا کشی نداریم!! من گفتم : تنها ۲۰ ثانیه وقت لازم داریم تا مصدوم را بالا بکشیم . به آقای حمیدی زنگ زدم گفتم : بچه ها کنار رضا هستن حال رضا خوبه نگران نباشید رضا رو با وینچ بالا میکشیم . اقای حمیدی فرمودند: رضا خلیل آبای چطور؟؟ گفتم :اگر شد حتما اما احتمال زیاد خودمون هم مجبوریم پیاده برگردیم . من و مصطفی که ۴۰۰۰ رو رد کرده بودیم به سمت پایین حرکت کردیم در آسمان بر ابرها افزوده میشد و وزش باد شدت میگرفت ،  من نگران بودم  به مصطفی گفتم : احتمال کمی وجود داره که مجبور شیم مصدوم رو زمینی پایین بیاریم .
 ساعت ۱۱:۰۹ بالگرد در آسمان دیده شد به سمت جانپناه ۵۰۰۰ رفت لحظاتی بعد  بالگرد دیده  نشد !؟ چند ثانیه بعد  بالگرد در آسمان  دیده  میشد و اوج میگرفت ………
از خوشحالی پریدم بالا و  به مصطفی گفتم همه چی تموم شد.  مهدی تماس گرفت گفت: من و مصدوم داخل بالگردیم محمد پایینه کجا بریم؟ گفتم: تهران بیمارستان میلاد . درود بر بچه ها و کاپیتان گودرزی و تیم پروازی ….. کاپیتان گفت: مسیر ابریه؟ امام زاداه هاشم . بلافاصه با محمد کبادی در سازمان تماس گرفتم و آمبولانس برای امامزاده هاشم خواستم که محمد گفت سریعا هماهنگ میشه . کاپیتان فرمودند : ابرها رو دور زدیم … میلاد اجازه نداد ! بالگرد در حیاط سازمان امداد و نجات  به زمین نشست. آمبولانسی که در پد توسط اقای کبادی هماهنگ شده بود رضا و مهدی رو به بیمارستان فیاض بخش منتقل نمودند. من با آقای حمیدی تماس گرفتم و گفتم: رضا به بیمارستان رسید و خوبه ، از نظر ما عملیات خاتمه پیدا کرده .

محمد و خلیل آبادی به سمت ۴۰۰۰ حرکت کرده بودند من و مصطفی پایین می آمدیم . در انتهای دشت ناندل تیم دوم کمک رسان را دیدیم که به پایین برمیگرشتند. بسکت را ازما گرفتن همراه هم به ناندل رفتیم.با آقای حمیدی و دوستان ملاقات کردیم . چای و ناهار درکنار بچه ها بودیم و استراحت کردیم. ساعت از ۷ گذشته بود که کلیه افراد (۹نفر) به ناندل رسیدند .  به آقای حمیدی گفتم: نکته بسیار مثبتی که من در این حادثه دیدم این بود که باشگاه اسپیلت در عین خونسردی برنامه ریزی منظمی جهت پاسخگویی داشت ودیگر اینکه حضور اعضای سایر باشگاه ها  از جمله دماوند در ساعات اول جهت کمک رسانی در منطقه بسیار خوبه ….. از تمرینات شبانه روزی تیم ایثار و عملیات های تیم برای آقای حمیدی گفتم . کلیه افراد که ۲۰ نفر بودیم به سمت رستوران کوهستان حرکت کردیم ، محمد کبادی که علی رو سوار کرده بود به ما ملحق شدند  وشام را میهمان آقای جزایری بودیم.

به امید صعودهای بلند بدون حادثه ……….
          دکتربهروز مقدسی  

 

۵ دیدگاه to “عملیات نجات در جبهه شمالی دماوند ۹۱،۱۱،۲۳ (به قلم سرپرست تیم هلال احمر )”

  1. حسین می گوید:

    درود و خسته نباشید به تیم نجات و گروه ایثار امیدورام که گروه ایثار در آینده مورد حمایت بیشتر سازمانها و مسئولین قرار گیرد تا با توان بیشتر به کمک مصدومین بشتابند.

  2. شاه محمدی می گوید:

    دروووووود و سپاس . موفق باشید

  3. محسن می گوید:

    زنده بـــــــــــــــــــــــــاد تیم ایثار …
    به امید اینکه همیشه بدون حادثه پیش بریم…ممنون

  4. محمدحسن می گوید:

    مرحبا بر تیم ایثار و
    مهدی نظری مصطفی عباسی و محمد خادم
    وقدردانی از دکتر مقدسی سرپرست تیم ایثار.

  5. حامد می گوید:

    دت مریزاد
    خسته نباشید

دیدگاه خود را بیان کنید