“شرح حادثه تراژیک ۵ دی ۱۳۹۹” – گردآوری: محمد اسماعیلی

ارسال شده توسط در 2 ژانویه 2022 بدون دیدگاه | دسته بندی شده در مقالات و نوشته ها

“شرح حادثه تراژیک ۵ دی ۱۳۹۹”

✍گردآوری: محمد اسماعیلی

حادثه تراژیکی که در ۵ دی ماه ۱۳۹۹ در کوههای شمال تهران رخ داد مرگ ۱۲ کوهنورد حرفه ای در ارتفاعات کولکچال، دارآباد، آهار را بعلت کولاک شدید و برف و سرمای فریز کننده را رقم زد و باعث غم و رنج خانواده های این عزیزان شد و جامعه کوهنوردی را در شوک فرو برد. متاسفانه این واقعه از نظر حجم و وسعت تعداد قربانیان کوهستان با واقعه تراژیک جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۵۳ توچال-پیازچال که در آن ۱۱ دانشجوی کوهنورد جانشان را برف و بهمن جانشان را از دست دادند، شباهت داشت.

در این حادثه هواشناسی و فدراسیون کوهنوردی تاکید داشتند که از قبل هشدارهای لازم داده شده بود، اما امری که همواره در این بزنگاه باید مورد مداقه قرار گیرد اینست که اگر این هشدارها از کارآمدی لازم برخوردار بودند حدود ۱۰۰ نفر اسکی باز و کوهنورد بعلت کولاک و طوفان شدید در ایستگاه ۷توچال که با درایت تعطیل شد در سرمای گزنده و کولاک در انتظاربازگشت به پایین نمی ماندند، جایی که سرعت باد ۱۳۷ کیلومتر درساعت در ایستگاه ۵ثبت شده بود!

نگاهی به پیش بینی هوا(فورکست)در ارتفاعات بالای کوهستان:
در ارتفاعات بالا که کوهنوردان در ۸۰۰۰ متری برای صعود به قله ها مابین مرگ و زندگی در تلاشند نقش مترولوژیست ها و کسانیکه که با دقت وضعیت هوا را برای تیم ها، اکسپدیشن ها و اشخاص پیش بینی میکنند و روزهای پنجره هوایی مناسب برای صعود به قله را برای کوهنوردان مشخص میکنند حائز اهمیت ویژه ای است در غیر اینصورت کولاک، سرمای فریز کننده و برف سنگین و خطرات جانی ، کوهنوردان را مجبور به عقب نشینی میکند.
بنابراین نقش پیش بینی هوا در کوهنوردی بسیار حیاتی است.
در این میان چندین هواشناس حرفه ای و مترولوژیست جهانی هستند که پیش بینی های دقیق و قابل اتکای آنها مابین کوهنوردان و اکسپدیشن ها معجزه تلقی میشوند:

کارل گابل( اتریشی):
گابل از اینسبورک اتریش مابین کوهنوردان بزرگی چون گرلینده کالتنبرونر و دنیس اوربکو پیش بینی های هواشناسی ارتفاعات بالایش برای بقا و موفقیت کاملا پذیرفته شده است.
دنیس اوربکو میگوید: در صعود زمستانه به گاشربروم ۲، ” کارل گابل” به ما گارانتی یک روز و نیم هوای مساعد برای صعود به قله را داد. اگر این پیش بینی هوا در آن شرایط توسط فرد دیگری داده شده بود به خنده می افتادم اما این “کارل” بود که شرایط هوایی را پیش بینی کرده بود و او یک شعبده باز در پیش بینی هوا بود.
بر اساس پیش بینی هوای امیدوار کننده و دقیق “کارل گابل” ، سیمونه مورو، دنیس اوربکو و کوری ریچاردز بدون هم هوایی کافی بسوی قله شتافتند و ۳ روز بعد اولین صعود زمستانه قله گاشربروم ۲ را رقم زدند.
سیمونه مورو میگوید: گابل در پیش بینی هوا هیچگاه اشتباه نمی کند.
بسیاری از تیم های هیمالیایی نقش “کارل گابل” را در پیش بینی دقیق هوا تحسین میکنند، چون در موفقیت آنها کاملا دخیل بوده است.اگر چه “گابل” عملا بازنشسته شده است اما او پیش بینی هوای کوهستان را فقط بعلت عشق و علاقه خود به”بچه هایش” که کوهنوردان هستند ادامه میدهد.
“کارل گابل” میگوید: پیش بینی های هوای ارتفاعات را از دنالی تا پرو و هیمالیا انجام میدهد و این پیش بینی ها هوایی را برای کوهنوردان بسیاری چون توماس هوبر، اندی هولتس،هانسیورگ آئور، دیوید لاما انجام داده است.
گابل قبل از اینکه PHD خود را در “مترولوژی” از دانشگاه اینسبورگ اتریش دریافت کند بعنوان یک راهنما و یک اسکی باز حرفه ای و آلپنیست فعال بود و برای مثال کوه نوشاخ ۷۴۸۵ متر در افغانستان را صعود کرده بود.
بعدها “گابل” رئیس انستیتوی مرکزی مترولوژی و ژئودینامیک(ZAMG) شد.
هدف اصلی او کمک به کوهنوردان در کوهها است و در کل کمک های او به کوهنوردان به دلایل شخصی است: در ۱۹۷۶ ، پسر عموی او در کوهستان بعلت سقوط بهمن درگذشت.
“گابل” در مراحل هم هوایی، پیش بینی و پیشنهادی ارائه نمیدهد اما در زمان “تلاش نهایی” به کوهنوردان برای صعود کمک میکند.
او مانند دیگر مترولوژیست ها با الگوی های مختلفی کار میکند. او می گوید: پیش بینی هوا و فورکست من بدلایل مالی انجام نمی‌شود و من از بچه هایم پولی طلب نمی کنم.
گابل میگوید: بهترین پیام از بچه هایم در کوهستان زمانی است که آنها میگویند: در حال بازگشت به خانه هستیم.

ویتور بائیا(پرتغالی):
آلکس تکسیکون کوهنورد باسکی در صعودهای زمستانه خود متکی به پیش بینی هوایی مترولوژیست حرفه ای “ویتور بائیا” است.
پیش بینی هوای دقیق او باعث شده است که کوهنوردان بزرگ و اکسپدیشن ها به او برای صعودهایشان رجوع کنند. ادورنه پاسبان، کارلوس سوریا، ماریو پانزری، هوریا کولیباسانو و پیتر هامور … از جمله کوهنوردانی هستند که به او بعنوان مترولوژیست متکی اند. قبل از صعود به قله ” ویتور بائیا” با تلفن با کوهنوردان صحبت میکند و اطلاعاتی درباره مسیر، ساعت صعودو ارتفاع عمودی را بدست می آورد و در نهایت پیشنهاد خود را برای صعودبر اساس پیش بینی هوا ارائه میدهد. الگوی اصلی او بعنوان منبع،NOAA’sGFS است.
او میگوید: من به الگوی هیمالیا عادت کرده ام و به آن آگاهی کامل دارم، برای مثال
پیمایش بادها بسوی شمال در نپال معمولا هوای خوب را با خود میاورند، به علاوه من سالها الگوی آب وهوایی را از پاراگلایدینگ بدست آورده ام.

“مایکل فاگین”( ایالات متحده)
“فاگین” از سال ۲۰۰۳ پیش بینی هوا را برای “EverstWeather” تهیه میکند.
او در عین حال پیش بینی هوایی را برای هر منطقه ای از هیمالیا پوشش می‌دهد. پیش بینی هوایی او در “Everest Weather” از مبلغ ۷۵ دلار شروع می شود.
مشتریان او شامل ادویستور ، جیمی چین و اکسپدیشن های بزرگ تجاری هستند.‌او هم از الگوهای متعددی در پیش بینی هوا بهره می‌برد.

“کوهنوردان حرفه ای در سراسر جهان و ایران اذعان دارند که صعودی ایمن و موفق مستلزم پیش بینی هوایی دقیق و با ذکر جزییات است و “کلی گویی در پیش بینی هوای کوهستان” مخصوصا در فصل زمستان نه تنها کمکی نمی کند بلکه می‌تواند خطرناک و گمراه کننده باشد”

☆☆☆☆☆☆

مهرداد شهلایی کوهنورد صعود کننده به قله اورست با سابقه ۲۰ سال فعالیت کوهنوردی می گوید: با تعداد زیادی از کوهنوردانی که در جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ در ارتفاعات به سر می بردند همکلام شدم و روایت های متعددی از آنها درباره تغییر ناگهانی وضعیت جوی را شنیدم. شهلایی معتقد است ما نیازمند سایت مستقل اعلام وضعیت جوی کوهستان هستیم. “تمام کسانیکه که در روز حادثه در ارتفاعات بودند از تغییر ناگهانی وضعیت جوی غافلگیر شدند.بیشتر آنها گفتند که با سرعت باد شدید و نوع آن حتی فرصت خارج کردن تجهیزات خود را از کوله پشتی شان را هم پیدا نکردند. اینجا پی می بریم که یکی از دلایل بروز حادثه را میتوان در نبود اطلاع رسانی جوی مستقل از آب و هوای کوهستان دانست.”
شهلایی می گوید: سازمان هواشناسی ما مرجع اطلاع رسانی آب و هوای کوهستان نیست و اگر سایت فارسی هم باشد که در این زمینه فعال باشد این اطلاعات را از لینک سایت های خارجی استخراج می کند.باید به این نکته توجه داشت که عموما این اطلاعات درباره منطقه ما “به طور کلی” بیان می‌شود و از جزییات شرایط جوی در آن خبری نیست. در حوادث روز جمعه ۵ دی ۱۳۹۹”شدت باد” پیش بینی نشده بود و همین امر باعث غافلگیری کوهنوردان شده است.
در ضمن کوهنوردان حرفه ای در رابطه تنگاتنگ با سایت های پیش بینی هوا و باشگاهها و گروه‌هایی که در آن فعالیت میکنند هستندو پیش از هر برنامه چندین نوبت وضعیت هوایی محلی را که قصد دارند صعود کنند را بررسی می‌کنند.

مسئول کمیته روابط عمومی باشگاه کوهنوردان تهران، ادعای هواشناسی برای اطلاع رسانی همه جانبه را رد می کند و معتقد است با وجود شرایط جوی خطرناک در مهم جلوه دادن این خبر برای عموم سهل انگاری شده است: خیلی واضح بود که جمعه ۵ دی ماه ۱۳۹۹هوای چندان مناسبی برای کوهنوردی نداریم . متولیان سازمان هواشناسی می گویند در این زمینه اطلاعیه دادیم و اطلاع رسانی کردیم و نامه هایی ارسال شده که از صعود کوهنوردان به مناطق کوهستانی پیشگیری شود اما اصلا چنین چیزی نبود. شاید در یکی دو کانال کوهنوردی هواشناسی ویژه، هشدارهایی درباره خطرناک بودن هوا داده شده بود اما اطلاعیه رسمی در این زمینه منتشر نشد.
در ضمن اعضای باشگاههای کوهنوردی و متولیان و مربیان همه جوانب را می سنجند و اقدام به صعود میکنند اما اطلاع رسانی در زمینه “هوای خطرناک و بد کوهستان” باید بطور رسمی و جامع تری اطلاع رسانی شود.

درمناطقی که درگیر حادثه شدنددرمجموع ۱۲ نفر جانشان را از دست دادند:

قله کولکچال:
حادثه در کلکچال بطور عمده بعلت کولاک شدید و سرمای فریز کننده ای مابین ساعات ۱۱ صبح تا ۱ بعد از ظهر کوهنوردان را در فاصله کمربند اسپیلت( زین اسبی) و قله کولکچال زمینگیر و گرفتار کرد عامل اصلی یخ زدگی و مرگ ۸ کوهنورد شد.
دار آباد:
ریزش بهمن در ناحیه” چال مگس” که برف با شن مخلوط شد باعث مرگ ۲ کوهنورد شد که نیروهای هلال احمر بعد از تلاش فراوان موفق شدند در روز یکشنبه و بعد از سه روز پیکرها را خارج کنند چون برف و شن در این بهمن مخلوط شده بودند سونداژها جوابگو نبودند!

منطقه آهار:
گروهی ۲۱ نفره از کوهنوردان که قصد صعود به قله پل دختر از شهرستان آهار را داشتند در ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه گرفتار بهمن شدند که اعضا به کمک همدیگر موفق شدند افراد مدفون در برف را خارج کنند اما یافتن دکتر سیدمصطفی فاطمی از اعضا و مربیان باشگاه کوهنوردی تهران به روز شنبه ۶ دیماه موکول شد که سرانجام پیکر این کوهنورد حرفه ای از زیر برف خارج شد.
❄️یک کوهنورد مفقود شده در ایستگاه ۵ یافت شد که با وجود انتقال به پایین بعلت سرمازدگی درگذشت.

چند روایت از جان باختن ناگهانی کوهنوردان در مسیر قله کولکچال با کولاک و سرمای فریز کننده:

❄️روایت اول: حادثه درگذشت زنده یادان اشکان رضوانی و هادی بهادری:
این گزارش توسط همنوردان اشکان رضوانی و هادی بهادری در انجمن سابق کوهنوردی دانشگاه تهران برای رفع بعضی ابهامات نگاشته شده است.
اشکان رضوانی متولد ۱۳۶۲ از اعضای سابق انجمن کوهنوردان دانشگاه تهران دارای دکترای رشته مطالعات شهری از ویسکانسین میلواکی آمریکا و استادیار دانشگاه بود و سابقه ای طولانی در کوهنوردی داشت و در آمریکا در رشته کوه راکی موفق به صعود ۴۵ قله بالای ۴۰۰۰ متر شد و در ایران هم سابقه صعودهای متعدد زمستانه و تابستانه به قلل بالای ۴۰۰۰ متر را داشت.
“هادی بهادری” متولد ۱۳۶۴، سابقه طولانی در صعودهای زمستانه و تابستانه در قلل بالای ۴۰۰۰ متر در ایران و قله کازبک گرجستان را داشت.
هردو از کوهنوردان حرفه ای بودند.
در روز حادثه ۵ دی ماه برنامه ای دوستانه با هماهنگی اشکان و هادی برگزار شد و یک گروه ۱۴ نفره از دوستان همنورد در قالب برنامه ای با مسئولیت شخصی از جمشیدیه در ساعت ۵:۳۰ صبح آغاز به حرکت کردند.
در ساعت ۷:۳۰ به اردوگاه کلکچال رسیدند و بعد از استراحتی کوتاه با تصمیم شخصی و با نظر سرپرست گروه “اشکان رضوانی” به دو گروه ۷ نفره تقسیم شدند و ۷ نفر به پایین بازگشتند و ۷ نفر دیگر هم برای صعود به قله اقدام کردند.
گروهی که به پایین بازگشتند در ساعت ۱۰:۱۰ صبح بازگشت خود به جمشیدیه را به سرپرست گروه، اشکان اطلاع دادند.
گروه ۷ نفره ای که برای صعود به قله کولکچال اقدام کردند در ساعت۹:۴۵ دقیقه به گردنه زین اسبی رسیدند در مسیر کمی بالاتر بعلت درد پای یکی از افراد، گروه ۵ نفره ای قرار شد به پایین بازگردند و ۲ نفر دیگر شامل (اشکان و هادی) به قله کولکچال صعود کنند.
گروه ۵ نفره در بازگشت کمی در گردنه استراحت میکنند که هنوز هوا مساعد بود و در حدود ۱۱:۳۰ به پناهگاه کولکچال میرسند و مشاهده می‌کنند هوا رو به وخامت میرود و در مسیر بازگشت باد هم سرعت داشت و آنها هم در ساعت ۱۳:۳۰ به جمشیدیه میرسند.
هر دو تیم طبق قراری که با اشکان سرپرست تیم داشتند با SMS بازگشت خود را به او اطلاع میدهند.
مطابق اظهارات اشکان به تیم دوم، بازگشت تیم دو نفره آنها پس از صعود قله کولکچال ساعت ۱۶:۳۰ و در نهایت ۱۸:۳۰ به جمشیدیه خواهد بود.
بر طبق گزارشات کوهنوردانی که در منطقه حضور داشتند و نزدیکی گردنه زین اسبی بودندوبعضا با سرمازدگی به پایین رسیده بودند عنوان میکنند که از ساعت ۱۱:۲۰ ظهر ناگهان کولاک منطقه را در بر میگیرد و طوفان باعث میشود که برف با طوفان پراکنده شده و میدان دید را کاملا محدود کند و سرمای منجمد کننده و کولاک غیر منتظره هر حرکتی را محدود کرده بود و کوهنوردان مجبور می‌شوند در جای خود بمانند و حرکتی نکنند چون امکان سقوط و انحراف از مسیر وجود داشت.
روز بعد شنبه پس از تشکیل گروه جستجو، پیکر دو کوهنورد اشکان رضوانی و هادی بهادری پایین تر از قله فرعی و در مسیر اصلی یافت شد ، پیکر آنها روی سنگ و برف یافت شد و هیچ اثری از سقوط یا پوشانده شدن توسط بهمن دیده نشد.هر دو لباس کامل به تن داشتند و کوله به پشت داشتند. اینکه چه اتفاقی دقیقا برای دو کوهنورد رخ داده است نامشخص است.
در بررسی عکس های موبایل اشکان رضوانی مشخص شد که آنها در ساعت ۱۰:۳۸ صبح جمعه به قله کولکچال رسیده اند و مشغول عکس و فیلمبرداری هستند. در این فیلم هوا کمی ابری و تا حدودی آرام است.بر روی قله ۴ نفر حضور دارند ودر مسیر هم ۴ نفر دیگر در حال حرکت هستند.

اشکان و هادی پس از استراحت احتمالا در ساعت ۱۱ به پایین باز می گردند.آنها در مسیر بازگشت مابین ساعت ۱۱ تا ۱۲ ظهر گرفتار کولاک شدیدبا سرعت باد مابین ۷۰ تا ۱۰۰ کیلومتر در ساعت میشوند و زمینگیر میشوند.

بنابر اظهارنظر مدیر عامل تله کابین توچال در برنامه کوه گشت در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹ سرعت ثبت شده باد در ایستگاه پنجم توچال ۱۳۷ کیلومتر در ساعت در همان زمان است.
احتمالا وزش باد شدید و کولاک مسیر بازگشت را یخ زده کرده بود و سرمای شدید وبه تبع آن کولاک هم به گونه ای نبود که قابل انتظار باشد و این دو کوهنورد با وجود لباس مناسب در شرایطی غیر قابل پیش بینی ای قرار میگیرند و جان خود را در مسیر بازگشت از دست می دهند.
امر مشخص اینست که دو کوهنورد نه از مسیر اصلی منحرف شده بودند و نه سقوط بهمن باعث مرگشان شده بود و با توجه با اینکه اطلاعات پیش بینی هوا از سایت های “ماونتین فورکست” و ” اسنو-فورکست” توسط اشکان و هادی گرفته شده بود که دمای هوا در حوالی ۳۰۰۰ متری منفی ۱۵ درجه سانتیگراد و “سرعت باد” در یک سایت ۲۵ کیلومتر در ساعت و در سایت دیگر ۳۵ کیلومتر در ساعت ذکر شده بود.‌
توسط سازمان هواشناسی هشدارهای عمومی در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه اعلام شده بود که شامل احتمال بارش برف، باران، سیل در چند استان از جمله تهران و البرز را شامل میشد.اما آن هشدارها دقت لازم و شرایط وخیم را منعکس نمی کردندکه عملا در ظهر جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ رخ داد‌ و گواه این موضوع گرفتاری ۱۰۰ نفر در مجموعه تله کابین بود که از صبح جمعه فعال بود و تعداد کثیری را به ارتفاعات بالای ۳۵۰۰ متر انتقال دادند.
مرگ اشکان و هادی میتواند بعلت کولاک شدید ناگهانی و غیر قابل پیش بینی، پراکنده شدن برف و عدم دید و زمینگیر شدن آنها وسرمای شدید در حدود منفی ۴۰ درجه ،افت دمای بدن و نهایتا با طولانی شدن کولاک شدید به مرگ این دو کوهنورد حرفه ای منجر شد.

❄️روایت دوم: زنده یادامیر هوشنگ سر آبادی

در مورد روز ۵ دی، آقای کلهر در اینستاگرامش درباره واقعه ای که در کولکچال رخ داد، عنوان میکند: من سرپرستی گروهی را بعهده داشتم و در هوایی خوب پس از صرف صبحانه بسوی قله کولکچال حرکت خود را آغاز کردیم، در مسیر صعود به قله بودیم که ناگهان هوا منقلب شد بنابراین از گروه خواستم که به پایین باز گردیم.
در مسیر بازگشت به کوهنوردی برخوردم که در وضعیت نامناسبی بود بنابراین تلاش کردم که به او کمک کنم که به پایین فرود آید اما او متاسفانه در شرایطی نبود که بتواند حرکتی کند، سعی کردم او را به دوش کشیده و به پایین حمل کنم اما برف به گونه ای بود که کاملا پاهایم در برف فرو میرفتند و حرکت امکان پذیر نبود…
با کمک دوستان تلاش زیادی کردم که به هر شکلی او را به پایین بیاورم در این میان شخصی “پانجو” داد که با آن شروع به کشیدن او بر روی برف کنیم، کمی که دقت کردم متوجه شدم علایم حیاتی ندارد، نبضی نداشت و چشمانش به بالا رفته بودند و سفید شده بودند و چاره ای نبود تا از امداد برای انتقال پیکرش به پایین کمک بگیریم.
در پایین با خانواده و دوستان منتظرش مواجه شدم و متوجه شدم با مشخصات لباس، کوهنورد جان باخته از همنوردانم “امیر هوشنگ سرآبادی” است…..متاسفانه زمانی که به کوهنوردان عبوری هشدار خرابی هوا درارتفاعات بالاتر را میدادم نه تنها توجهی نمی کردند بلکه در عین حال از کمک به کوهنوردی که وضعیت وخیمی داشت هم خودداری میکردند.

❄️روایت سوم: زنده یاد یحیی انصاری
در روز جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ یحیی انصاری بهمراه همنوردش رضا نجاری هردو از اعضای باشگاه کوهنوردی تهران در حین اجرای برنامه شخصی پس از صعود به قله کولکچال و در بازگشت درگیر کولاک شدید غیر منتظره و سرمای فریز کننده میشود و جان می بازد.
رضا نجاری در مراسم چهلمین روز درگذشت یحیی انصاری فقید دلنوشته ای را برای خانواده و بازماندگان دوست و همنوردش روایت کرد:

«یحیی، من دارم می‌رم کمک بیارم، مواظب خودت باش!»
آن روز لعنتی ۵ دی، مثل خیلی جمعه‌ها شروع شد، اما در میانه روز، یکباره هوا دیوانه شد. سرما و بوران، خورشید را بلعیده بود؛ توفان یال‌ها و قله‌ها را می‌سائید. گردباد برف هر چیز و هر کس را در آن بالا، لوله می‌کرد، تا در پایان روز، چندین کوهنورد را که صبح، محکم و استوار به سوی قله‌ها می‌رفتند، نقش زمین کند؛ منجمد و برف‌اندود!
یحیی و من، زود راه افتاده بودیم که زود هم برگردیم. این هفته نخواستیم به قله‌ای سنگین برویم، نه به قلعه‌دختر- که برنامه رسمی باشگاه بود- و نه به توچال که برنامه یکروزه نسبتاً سنگینی به حساب می‌آید. ساعت پنج صبح که یحیی آمد دنبالم، به این قصد رفتیم که برای ناهار به خانه برگردیم. مقصد ما کلکچال بود؛ همان قله آشنا و برنامه یکروزه نسبتاً سبکی که بارها آن را صعود کرده بودیم. پنج و نیم صبح با کفش و پوشاک و تجهیزات زمستانی، از پارک جمشیدیه راه افتادیم، شیب مناسب مسیر را تا اردوگاه، یک‌ضرب پیمودیم. صبحانه را ساده برگزار کردیم که زودتر به قله برسیم و ظهر به سوی خانه سرازیر شویم.
هوا سرد بود که انتظارش را داشتیم. روی قله اول کلکچال که رسیدیم، هوا بدجوری سرد شد. چند متر که به سوی قله اصلی رفتیم، هوا داشت سردتر می‌‌شد. تا قله راه زیادی نبود، تندتر رفتیم و رسیدیم و زود برگشتیم. یک‌باره هوا منقلب شد؛ دیوانه شد.
بین قله دوم و اول کلکچال، دری از درهای جهنم گشوده شده بود. پیش از این، زمستان سبلان، سرمای قله دماوند، برف و بوران چله زمستان علم‌کوه را دیده بودم، اما این چیز دیگری بود. بی‌شک چیزی دیگر! جهنم دهان باز کرده بود، جهنم سرد، جهنم سفید!
باد هر چه نیرو داشت، یکجا جمع کرده و به مصاف ما آمده بود. گردباد سفید ما را می‌پیچاند؛ می‌خماند؛ می‌کوباند؛ زمینمان می‌زد؛ سیلی می‌زد و تا به خود بیائیم، کلی یخ به صورتمان چسبانده بود.  هر بار یخ و برف را از سر و رویمان پاک می‌کردیم، اما باز قندیل می‌بست، کسانی که می‌خواستند، عینک توفان یا لباسی از کوله‌پشتی درآورند، باد مهلتشان نمی‌داد. تقلای بیشتر، یعنی گذاشتن سر انگشتان در برابر شلاق باد بی‌امان و سرمازدگی پس از آن.
افتان و خیزان راه برگشت را در پیش گرفتیم؛ راهی را که صد بار رفته بودیم، حالا گم می‌کردیم، جایی دیده نمی‌شد و اگر روی نقاب برفی می‌رفتیم هم نمی‌فهمیدیم. چسبیده به هم، حرکت می‌کردیم، به یکدیگر کوبیده می‌شدیم، باد با هر قدم که بلند می‌کردیم، زمینمان می‌زد. گردباد، سوت‌زنان چون مار به دست و پایمان می‌پیچید، سرما به تنمان نیش می‌زد و تا مغز استخوان را می‌سوزاند. باد نعره می‌زد و زوزه صد گرگ و خرناس خشمگین در سرم می‌پیچید، چنگالی سرد، ردّی از یخ روی سر و صورتم می‌گذاشت. ترس به جانم افتاده بود. باد تنوره می‌کشید، یکی را بلند می‌کرد، یکی را زمین می‌زد. من و یحیی همدیگر را بغل کردیم که سنگین‌تر باشیم و محکم‌تر بایستیم، مثل دو قالب یخ، چسبیده به هم. گرمایی نداشتیم که به یکدیگر بدهیم، جز نفسی که آن هم رو به راه نبود. حس کردم یحیی، آن آدم نیم ساعت پیش نیست. حالتی غیر از سرد شدن و خسته شدن داشت، تکلم او کند شده بود، خیلی کند. گیج و منگ بود، دست و پاهاش سنگین شده بود و به فرمان او نبود.
آثار هیپوترمی به سرعت در او نمایان شده بود. توان راه رفتن نداشت، اما مگر می‌شد در آن هوا با آن اوضاع، آنجا درنگ کنیم؟!

من هم حال و روز بهتری نداشتم، اما آنقدر بود که بدانم، هر طور شده باید برویم پایین. باید یحیی را می‌بردم پایین.
اما توان کشیدن و کول کردن او را نداشتم. از هیکل‌های خمیده‌ای که گاه از کنارم می‌گذشتند کمک می‌خواستم، اما صدایم را باد می‌ربود و آنها نمی‌شنیدند. هر چند آنها هم بیشک حال و روز خوبی نداشتند، کاش بچه‌های باشگاه اینجا بودند، کاش با بچه‌ها رفته بودیم قلعه دختر، همان برنامه باشگاه. اقلاً همه با هم بودیم، همدیگر را حمایت می‌کردیم! بدنم دارد سرد می‌شود. داخل لباسهایم پر از برف و یخ است. با این همه بادگیر و لباس و پوشش، چطور این همه برف تا روی شکمم رفته است؟ این را دیگر باید از این باد دیوانه عربده‌جو پرسید.
به خود می‌آیم، آره اگر هم‌باشگاهی‌ها بودند، کمک می‌کردند، حالا که نیستند، من باید به جای همه آنها تلاش کنم، مثل جان گرفتن در بازی‌های کامپیوتری جان گرفتم. «پاشو یحیی!» واکنش او به فریاد بلند من، تنها باز کردن پلکی بود که سنگین شده بود. 
کشان‌کشان، افتان و خیزان، آه‌کشان، شیب‌ها را آمدیم تا برسیم به گردنه کلکچال، که نرسیدیم. تا اولین یال بالای گردنه آمدیم و دیگر، توان نبود. راهی را که حداکثر نیم ساعته باید می‌آمدیم، یک و نیم ساعتی طول کشیده بود. باد لحظاتی آرام‌تر شد، کنار یحیی نشستم، به هر مصیبتی بود، کوله را باز کردم. موبایل را روشن کردم. اما دریغ
از یک خط آنتن! دستم را در کوله چرخاندم، بطری‌های آب یخ بسته بود، فلاسک چایی را باز کردم، آب ولرم آن، گواراترین چیزی بود که می‌توانستم به یحیی بدهم. چند جرعه به او نوشاندم.
لرز گرفته بودم. یحیی نمی‌لرزید، آیا او سردش نبود؟ یا حس‌اش نبود که بلرزد، یا انرژی لرزیدن نداشت؟
کوهنوردی با بادگیر قرمز، خمیده و سرمازده، لنگ‌لنگان از کنارمان گذشت، حال و روز من و یحیی را دید، به او گفتم، پایین‌تر یا توی پناهگاه اگر کسی را دیدی یا بچه‌های امداد را، بگو بیایند کمک کنند… اشاره‌ای به موافقت کرد و رفت.
یحیی، یادته از سبلان که برگشتیم، رفتیم آب گرم؟ چه حالی داد!
تکان خوردن بادگیری زردرنگ در مه یخ‌زده بالادست، امید رسیدن کوهنوردان دیگری را می‌داد و شاید کمکی که یحیی را با خود ببریم.
آهسته از میان مه یخ‌زده می‌آمد و آهسته از کنار ما می‌گذشت. وقتی بلند بلند گفتم «پایین اگر کسی را دیدی، بگو بیایند به من کمک کنند»، تنها از چرخیدن سرش گمان بردم صدایم را شنیده باشد.
لحظات می‌گذرند و اضطراب می‌آید. سرما استخوان می‌ترکاند. ماندن و نشستن، بدن را کرخت و خشک می‌کند. می‌دانم که ماندن یعنی مردن.
«یحیی پاشو!» این آخرین حد صدای من بود، اما این بار پلک یحیی را هم باز نکرد. صورتم را نزدیک دهانش بردم؛ نفس می‌کشید؛ نفسی به راحتی کشیدم.
سرما، به‌کندی درون رگ‌هایم می‌خزید، انگشتانم به کلی بی‌حس شده بودند، سرمازدگی، چیزی بود که باید انتظار می‌کشیدم.
مرور خاطرات دوران نوجوانی و جوانی در میانه و تهران با یحیی، مرور خاطرات سال‌های سال، همکاری و نقاشی ساختمان و سال‌ها کوهپیمایی و سفر و دیدارهای خانوادگی، به سرعت چون فیلم سینمایی با دور تند، از ذهنم می‌گذشت. مغزم هنوز به کرختی انگشتانم نشده بود. آیا یحیی هم همین وضعیت را داشت؟ می‌دانم که او دارد به
خانواده‌اش فکر می‌کند. به همسرش، به دخترش و پسرش… پس از این همه سال، مثل ارتباط بلوتوث، ذهن همدیگر را می‌خوانیم. احتیاجی به سخن نیست. اما این ارتباط ذهنی، بی‌کلام و نشستن بی‌حرکت، عاقبتی جز یخ‌زدن ندارد.
من هم مثل یحیی داشتم مستأصل می‌شدم. دیگر کسی نمی‌آید، ماندن هم هیچ گره‌ای نمی‌گشاید، موبایل هم که کار نمی‌کند، باید بروم پایین‌تر، جایی که بتوانم تلفن بزنم، کسی را پیدا کنم و کمک بیاورم.
«یحیی، من دارم می‌رم کمک بیارم. مواظب خودت باش. تو می‌تونی! نفس بکش!»
پای رفتن ندارم. آیا این درست‌ترین تصمیم است؟ برمی‌گردم به سوی یحیی واقعاً شاید این آخرین دیدار ما باشد؟!
چه وحشتناک است چنین فکری! نزدیک صورتش می‌شوم. نفس دارد. خدا رو شکر. «یحیی نترس! یحیی بمان؛ خوبه، همینطور نفس بکش!»
نمی‌دانم با آن تن کرخت‌شده و پاهای خسته، چگونه و تا کجا پایین آمدم که جوانی کوهنورد را به وضع خودم، کنار همنورد جان‌باخته‌اش دیدم. پایین‌تر، آن کوهنورد قرمزپوش را و سپس آن صاحب بادگیر زرد را بی‌حرکت، آرمیده در برف دیدم. پیک‌های من هیچکدام تا قرارگاه کلکچال هم نرسیده بودند!
پاهایم سست و سست‌تر می‌شد. مگر من از اینها توانمندترم؟!
کمی پایین‌تر، یک خط آنتن روی صفحه موبایل ظاهر شد. راستش نمی‌توانم بگویم خوشحال شدم. می‌خواستم، چه بگویم؟!

شماره علی نصیری را گرفتم. الو، علی! می‌دونی چی‌شده، که او گفت بچه‌های گروه را بهمن زده!
کاش من زیر بهمن رفته بودم و این صحنه‌ها را نمی‌دیدم و این خبر را نمی‌شنیدم. هر طور بود گفتم که یحیی آن بالاست، با حال بد، علی گفت زود خودت را به پناهگاه برسان! به سعید میرجلالی هم زنگ زدم.
و هم همین طور گفت؛ تا بچه‌ها بیایند و تا نیروی امداد را خبر کنیم، برو در قرارگاه کلکچال بمان. به همسرم هم زنگ زدم و
با همه سختی، خبر را به او دادم. مستأصل‌تر از همیشه، می‌خواستم به آنها روحیه هم بدهم! چه تلاش عبثی.
خانواده یحیی که نگران شده بودند، به من زنگ زدند. اما توان پاسخ دادن نداشتم. باز هم و باز هم صدای زنگ‌ها چهارستون بدنم را می‌لرزاند، انگشت شستم بالای دکمه سبز گوشی خشک می‌شد و آن را لمس نمی‌کرد. سخت‌ترین گام‌های این صعود، همین فرود به سوی قرارگاه بود. بارها درنگ کردم که برگردم، اما با کدام توان؟ و اگر به یحیی می‌رسیدم، در وضعیتی بدتر از دو ساعت قبل، چه می‌توانستم بکنم؟!
با جان کندن، پله‌های پناهگاه را بالا رفتم و تن لشم را انداختم نزدیک بخاری تا یخم باز شود. بر من حرام باد این گرما، یحیی حتما حالا دارد سرد می‌شود!
 
بچه‌ها آمدند کمک، ولی دریغ که پیکر بی‌جان یحیی را بازگرداندند. مهدی فرید افشار اولین کسی بود که بالای سر یحیی رسید. پیغام داد:
«باد برف‌ها را ریخته روش، ولی پاشنه‌های کفش بورییل سبزرنگ او را شناختم. خودشه، آقا یحیی انصاری، …
خیلی سخت بود، مشکل‌ترین زیپ دنیا رو با بدبختی بستیم.
… برام کار مشکلی بود.
… کارگاه زدم و کیسه را ۴۰ متری فرود دادم.
دفعه اول بود با آقا یحیی فرود تمرین می‌کردیم!

پای هلیکوپتر، تحویل دادمش به بچه‌های هلال احمر…»
خانم ندا دادوند، از خاطره صعود قله آق‌داغ و بزقوش می‌گفت که بعد از صعود در منزل پدری یحیی در روستای ایشلق، در آن ایوان باصفا، او و همسرش چه مهربانانه از تیم ما پذیرایی کردند؛ «قیافه مهربون و لب پرخنده آقای انصاری و همسرش که در آن خونه و باغ میزبان ما بودن، از جلو چشمم کنار نمی‌ره. … مطمئنم که خداوند حالا
میزبان ما، آقای انصاری را، به باغی زیباتر به میهمانی فرشته‌ها برده.»
هوتن نگهبان از لطف آقا یحیی برای رنگ‌آمیزی جانپناه توچال و ساختمان باشگاه می‌گوید و حال خوش او در برنامه صعود ۳۰ قله در منطقه علم‌کوه و بغض‌آلود می‌نالد: «یادمه صعود زمستانی قله‌ریزان که هوا خراب شد، برگشتیم پایین. کاش این بار هم با خراب شدن هوا، زود برمی‌گشتی.»
مرتضی جهانگیری بود که گفت: «نمی‌گم که در نبودنت دیگه به کوه نمی‌ریم، اتفاقاً می‌ریم که یاد خوبی‌های تو بیافتیم.»
حالا گزگز کردن انگشتانم، هر بار آن صحنه وداع با یحیی را برایم تداعی می‌کند و هر روز صد بار حسرت از دست
دادن این دوست بی‌بدیل، به دلم چنگ می‌زند! چه دوستی را از دست دادم؟!

در برنامه “فرمول یک” با مجری گری علی ضیا، دو نفر از افراد میدانی امداد و نجات هلال احمر و دبیر کمیته امداد و نجات فدراسیون کوهنوردی و برادر یکی از کوهنوردان حرفه ای جان باخته، چندین روز پس از واقعه تراژیک ۵ دیماه حضور پیدا کردند و از تلاشهای روز حادثه تلخ سخن گفتند.
آنها فاجعه بارترین بخش حادثه را حوالی قله کولکچال نامیدند که تعداد زیادی از افراد هلال احمر، کوهنوردان داوطلب از ۱بعدازظهر تا ۲ نیمه شب در تلاش برای تخلیه افرادی بودند که درکولاک گرفتار شده بودند و میدان دید به یک متر کاهش پیدا کرده بود و یافتن افراد گرفتار بسیار مشکل بود و اگر کوهنوردی گرفتار یافت میشد بسرعت به پایین فرستاده میشدند و در ضمن تعداد دیگری هم بودند که در طوفان یافت نشدند و روز بعد پیکر آنها به پایین انتقال داده شدند.
در دارآباد هم گروه امداد و نجات هلال احمر بعد از سه روز (یکشنبه) موفق شدند دو پیکر را در چال مگس که با بهمن و شن پوشانده شده بود بیابند و پیکرشان را به پایین انتقال دهند.

اما فردی که برادرش را در ارتفاعات کولکچال از دست داده بود عنوان میکرد: چرابا وجود هوای خراب ورودی های به کوهستان بسته نشده بود در حالیکه ما هنگامی که به جمشیدیه مراجعه کردیم پلیس ورودی اصلی را بسته بود و این کاری بود که همان روز صبح جمعه ۵ دی هم میتوانست صورت گیرد.

اما افراد هلال احمر و دبیر امداد و نجات فدراسیون ، بستن ورودی ها را جزو وظایف ستاد بحران میدانستند و در عین حال معتقد بودند که کوهستان مکانی نیست که بتوان بر روی کوهنوردان بست چون کوهنوردان آگاهی کاملی به مسیرهای متفاوتی در کوهستان را دارند و براحتی میتوانند از مسیرهای جایگزین به ارتفاعات برسند!

البته امر مشخص اینست که در سراسر جهان و در ایران کوهنوردان با اشراف به شرایط آب و هوایی مخصوصا در فصل زمستان در کوهستان تردد می‌کنند و روز جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ تمامی کوهنوردانی که قربانی این واقعه تراژیک شدند از کوهنوردان حرفه ای بودند که همگی وضعیت هواشناسی را با توجه به هشدارهای روزهای قبل بررسی کرده بودند و اقدام به صعود کردند و اگر دو ساعت هوای کوهستان ناگهان به هم ریخت و کولاک و طوفان شدید کوههای شمال تهران را در نوردید در پیش بینی هواشناسی ذکر نشده بود، در غیر اینصورت ایستگاه ۷ مملو از اسکی بازان و کوهنوردان نبود.

“یادداشتی از بانویی کوهنورد حرفه ای از روز حادثه:
سایتهای هواشناسی سرما را پیش بینی کرده بودند.ولی کولاک و بوران رو نه. چیزی که من توی سایت دیده بودم صبح ۵ تا باد و ظهر ۲۵ تا بود.
صبح جمعه حدود ۵ و نیم از خونه دراومدم.
وقتی رانندگی میکردم هوا تاریک و آسمون صاف بود. یک ابر سفید ترسناکی سمت شمال شهر میدیدم. اولش فکر کردم جایی آتیش گرفته. اما نزدیک تر که شدم فهمیدم این ابر درست روی توچال خودشو پهن کرده. فهمیدم که باید توی مه صعود کنم درحالیکه بقیه آسمون صاف خواهد بود.
توی مه و کمی بارش برف ولی بدون باد حدود ساعت ۹ رسیدم تا شیرپلا.
تا ۱۰ که از شیرپلا خارج شدم هوا آفتابی شده بود. خیلی گول زننده بود هوا. اینکه عده ای گفتند غافلگیر شدیم درست گفتند.
نرسیده به گردنه حس کردم یهو هوا سرد شدمجبور شدم بایستم لباس اضافه کنم. داشتم فکر میکردم با اینهمه لباس چطور میخوام صعود کنم که رسیدم سر گردنه اونجا باد خیلی شدیدتر شد. با هر قدمی که برداشتم هوا بدتر شد…..
پنج شش تا میله رو رد کرده بودم که کولاک به اوجش رسید تقریبا جایی رو نمیدیدم. فقط شبحی از فرد جلوییم میدیدم که گاهی محو میشد و همون چند ثانیه محو شدنش ضربان قلبمو زیاد میکرد…
باید استرسم روکنترل میکردم. درسته که برفباد باعث شده بود تنگی نفس بگیرم ولی هرلحظه که فکر میکردم اینجا آخر خطه، حالم بدتر میشدچون هیچکس نه جلوی ما دونفر بود نه پشت سر ما. نفسم واقعا دیگه بالا نمی اومد و تنها کاری که تونستم بکنم این بود که تمام قدرتمو جمع کردم به فرد جلویی رسیدم و بهش گفتم: لطفا برگردیم!”

☆☆☆☆

در اکسپدیشن های آغازین در قله های۸۰۰۰ متری هم بعلت عدم دقت پیش بینی هواشناسی، کوهنوردان حرفه ای زیادی جان باختند. اما اکنون با توجه به دقت پیش بینی های هواشناسی کوهستان بندرت اکسپدیشن ها درگیر طوفان های ناگهانی غیر قابل پیش بینی میشوند.
زمستان ۲۰۲۱ کوهنوردان در بیس کمپk2 بیش از ۱۰ روز در چادرهایشان انتظار کشیدند تا سرانجام در هوای مناسب بر اساس پیش بینی هواشناسی صعود خود را به ارتفاعات بالاتر آغاز کنند.

در ایران هم پیش بینی هوای کوهستان باید بصورت دقیق و باجزییات در دسترس کوهنوردان قرار گیرد تا کوهنوردی در زمستان برای کوهنوردان و خانواده هایشان به دغدغه ای نگران کننده تبدیل نشود و حوادث اسفباری چون جمعه ۵ دی ۱۳۹۹ و ۱۶ آذر ۱۳۹۶ را شاهد نباشیم.

گردآوری: محمد اسماعیلی
         (۵ دی ماه ۱۴۰۰)

دیدگاه خود را بیان کنید