اشعار و تک نوشته ها (شماره ۱۱)

ارسال شده توسط در 4 دسامبر 2019 بدون دیدگاه | دسته بندی شده در اشعار و تک نوشته ها

 

چشمانم را که فرو می گذارم؛
میبینمت که پیچیده در ردایی نقره فام
خرامان خرامان به سویم می آیی

 

و من بازوانم را در آن سوی
رودخانه ای مه آلود و خروشان
برایت گشوده ام

تا شاید این ابر سیاه درگذرد
و خورشید عالم تاب بر ما بتابد

 

و آنگاه که بار دیگر
در کنارم ماوا گزیدی،
روی بازنشانیم و
از پس پهنه آسمان نیلگون
به کوهستان بنگریم

و به آن جلوه گاه هستی و حیات و ممات ما آدمیان درود فرستیم

و دست در دست هم بسوی چکاد رمزآلود و با شکوه اش رهسپار شویم …

 

در کنارم بمان
صدای نفس هایت را که با صدای باد در آمیخته است، می شنوم

عطر حضورت با عطر گل های وحشی به مشامم می‌رسد و مرا مستانه به پیش می راند

تا چندی دیگر بر آن بلندا خواهیم رسید
و بوسه های خود را نثار تارک مقدس اش خواهیم کرد

و در آن عصر دل انگیز از فرازستان معنا، فرود خواهیم آمد و خود را پس ابرهای بالا آمده از دره ها و در دل تاریکی زود هنگام پاییزی رها خواهیم کرد.

 

ذبیح اله حمیدی
۱۱آبان۹۸

دیدگاه خود را بیان کنید